02-25-2016, 08:53 PM
Mehrbod نوشته: سراسر درست است. در گفتمان تکنولوژی این گونهها فعّالیتها را فعّالیتهایِ جانشین (surrogate activities) نامیدهاند که کارکردی
بجز "خوشنودسازی" و "آرام کردن نیازهای درونی برای کنترل" ندارند. کسیکه در جامعهیِ مدرن امروز خودش را آنارشیست میبیند
و میپندارد با دشتن مدل موی بهمان و برخورد اجتماعی بیسار دارد با سیستم ِ تحمیلکنندهیِ پیرامونش میستیزد در واقعیت
کاری بجز یک سرگرمی سرگرمکننده برای خودش نیافته است. زمانهایی هست که آری, این فعّالیتها ناگاه
جدّی و اثرگذار میشوند و برای چندی سبیستم را به تنش و آشوب دچار میکنند, مانند جنبش فمینیسم, ولی این تب و تابها همه
زودگذر بوده و سیستم تکنولوژیک بزودی با آنها سازوار میشود و آنها را در خود فرومیگوارد (assimiliates) و بخشی از پیکر خود میسازد.
پس گرچه برخی رویکردها برای سیستم تنشزاتر به شمار میروند, برای نمونه سرمایهداری در برابر سوسیالیسم تنشزایی بالاتری دارد,
ولی در برابر شکوفایی و رشد اقتصادی بسیار بزرگتری هم دربر دارد, یا رواج مردانگی میتواند در کوتهزمان تنشزا باشد, ولی دیر یا زود
سیستم دوباره به پایداری خواهد رسید و اینبار فعّالان اجتماعی که به خواستهیِ خود رسیدهاند باری دیگر دچار احساس کمبود و نیاز شده و
دنبال درست کردن مشکلی دیگر میروند. در حقیقت کازینسکی بخوبی در جایگاه آزمایشی اندیشیک به این پرداخته است که اگر پنداشته
شود همهیِ مشکلات و گرفتاریهایی که امروزه فعّالان اجتماعی یا همان چپها بدنبال برداشتن میباشند ناگهان درست و برداشته شوند, آیا این
فعّالان اجتماعی پس آن سراسر خوشنود شده و به آرامی میرسند, و یا اینکه نه و باز به دنبال "برداشتن" مشکلی نو و گرفتاریای تازه خواهند آمد؟
220. Suppose you asked leftists to make a list of ALL the things that were wrong with society, and then suppose you instituted EVERY social change that they demanded. It is safe to say that within a couple of years the majority of leftists would find something new to complain about, some new social “evil” to correct because, once again, the leftist is motivated less by distress at society’s ills than by the need to satisfy his drive for power by imposing his solutions on society.
Industrial Society and its future - The danger of leftism
.
این دیده شدن گرایش چپ به سلطهیِ روانی (بعضا به شکا سادیسیتی) درست است. مثلا اصرار به اینکه همجنسگرایان قصد ازدواج دارند و اینکه قنادی مسیحی باید در جشن ازدواجشان کیک ببرد، جز علاقه به تحقیر مسیحیون چیز دیگری نمیتواند باشد.
در مورد فمینیسم، جدا از نظر ما دربارهیِ نقش زنان در جامعه، بنظر میرسد که این جنبش از موج دوم به بعد سراسر ساختگی است. بنظر میرسد که سیستم حاکم از آشوب نفع میبرد، مخصوصا که آشوب به اتمیزه شدن جامعه کمک میکند اینرا سم فرانسیس Anarcho-Tyranny نامیده بود.
تا آنجا که CIA از هنر مدرن و فمینیسم حمایت مالی میکرده.
Gloria Steinem - WiKi
نقل قول:این برآیندی منطقیست از واپسماندگی تکنولوژیک و اقتصادی در میدان رقابت.
ارزشهایِ آدمی فاکتور آنچنانی به شمار نمیروند, فاکتورهای ابژه و سرنوشتسازتر
شکوفایی اقتصادی, پیشرفت تکنولوژیک و نرخ رشد و گسترش در همسنجی با دیگر کشورها میباشند.
چرایی این ساده است, بیانگاریم دو کشور A و B هستند که کشور A به ارزشهایِ آدمی پایبند و به خوشنودی آدمی
بسیار بها میدهد, ولی در زمینههایِ اقتصادی و تکنولوژیک رشدی بسیار کند دارد. کشور B بوارونه, ارزشهایِ آدمی را در
جایگاه دوّمینه (secondary) نگه داشته و بجای آن در زمینههایِ اقتصادی و پیشرفت فندین رشد بسیار تندتر و گستردهای دارد.با گذشت زمان کدامیک بجا میماند, کشوری که ارزشهایِ آدمی و بهزیستی وی
را بیشتر از همه پاس داشته, یا کشوری که در پیشرفت و گسترش پیشتاز است؟
--
آنچه امروز در روند جهانیسازی بیشتر از هر زمان دیگری به چشم میخورد همین است که همهیِ کشورها دارند به یک
راه و روش روی میآورند و همهیِ فرهنگها دارند به یک سَرفرهنگ (Leitkultur - WiKi) میگرایند
و همهیِ اقتصادها به یک سیستم اقتصادی, همهیِ روشهایِ آموزشیک به یک سیستم آموزشوپرورشیک و همینجور
به پیش, چراکه فرهنگ چیره, سیستم اقتصادی چیره و ... فاکتورهای ابژهای به شمار میروند که در بجاماندگی
و فرازیست, و یا افسهش (perish) و نابودی آهسته ولی پیوستهیِ کشور نقشی سرنوشتساز ایفا میکنند. کشوری که خود
را همساز و همرنگ نسازد, سرنوشتی بجز نابودی برای خود نخریده است. کشوری که نیز خود را همرنگ و همساز نموده به
سرنوشتی بجز سرنوشت کشور الگو دچار نخواهد شد و این دو گزینه هیچگاه از بد,سازواری, و یا بدتر, نابودی, بیرون نخواهند بود.
بنظر میرسد اصل اثر کشور الگو امروزه فرهنگی باشد تا برتری نظامی و اقتصادی. اگر فرآیند در سرچشمه تغییر کند شاید امیدی به بقا باشد. امروزه با گسترش پزشکی مدرن و کشاورزی صنعتی شاید بشود روند را در جایی موقف کرد.
نظر من البته کلی و احتمالا همراه با خوشبآوری ست ولی چیزی شبیه به این شاید بتواند جلوی حل شدن فرهنگهای متنوع را بگیرد:
The Evolutionary Dominance of Ethnocentric Cooperation
"Democracy is now currently defined in Europe as a 'country run by Jews,'" —Ezra Pound