06-03-2014, 07:58 PM
Ouroboros نوشته: برای خودمان آرام نشسته بودیم و در اوهام آزادیخواهی و برابریطلبی و انساندوستی و فردیتطلبی و بیخدایی و خردگرایی و آنارشیستی غوطه میخوردیم، کارل اشمیت از راه رسید و از ما سلطه جوی ِ شیفتهی سلسلهمراتب ِ میزانتروپ ِ فردیتستیز ِ خداباور ِ خردستیز ِ فاشیست آفرید!سلطهجو در این معنی که اکنون به باور من قدرتمند چنان است اغلب بدلیل شایستگی خود و ضعیف اغلب چنان است بدلیل عدم شایستگی خود.
خواهان سلسلهمراتب در این معنی که اکنون به باور من تنها راه رسیدن به موقعیتی که در آن سوژه احساس از خودبیگانگی نمیکند جایگاهی ازلی و ابدی و غیرقابل تغییر و تحمیل شده از بیرون است.
میزانتروپ در این معنی که اکنون میبینم مردان حقیقتا برابر با زنان شدهاند، با این تفاوت که زنان دلیل و توجیهی قابل درک برای خرفتی خود دارند.
فردیت ستیز از این منظر که تمدن بشری مدیون عبور از فردیت میلیاردها انسان از من شجاعتر، باهوشتر و برجستهتر است. فردیت جایگاه خود را دارد: خانواده>جامعه>فرد.
خداباور از این نظر که «ایده»ی خدا تنها هدف والای انسانیست و بدون آن ما همه سرگردانیم.
خردستیز از آنجاکه خرد هرگز خدای بندهنوازی نبود.
فاشیست هم از نظر که امروز حوزهی بایستهی نفوذ قدرت دولت و امر سیاسی را نامحدود میدانم....
اینکه شوالیه با بیرحمی متلک میپراند «از اولش همین بودی» را میتوان بر طفولیت او بخشید، اما صادقانه واقعیت ماجرا اینست که من سالها به راستی مومن بودم. منِ بیست ساله قطعا من ِ سی ساله را میگذاشت سینهی دیوار!
زنده باد زندگی!