Thanks نوشته: اصلاً فکر نمیکردم که شما هنوز هم به این فروم سر بزنید. باعث تعجب اما خرسندی من شد.
باری، نمیدونم هنوز هم رمق و شوقی برای این بحثهای فلسفی و ماهیت خود فلسفه باقی مونده یا نه، اما من مدتی فکر میکردم که بالأخره نوداروینیسم و در سیکل کلیتر، زیستشناسی فرگشتی، تا حدودی جای فلسفه رو پر میکنه و به همون مرحلهی «مرگ» (مرگ باافتخار، به زعم من) میرسونه که هاوکینگ پیشبینی کرد. دنیل دنت، پیشبینی رادیکالتری هم کرد و گفت بالأخره این «ایده خطرناک داروین» تمام مسائل بشری رو مثل اسید در خودش حل میکنه. نسلهای قبلی برای سؤالات بنیادین واعتصمو بحبل الفلاسفه کردند (به ریسمان فلاسفه چنگ زدند)، اما شاید بهتر باشه که نسل آینده و حتی همین نسل فعلی، بهجای «واعتصمو» بیاید «تفرقوا» کند و به ریسمان نوداروینیسم چنگ بزنه.
البته که صحبت فراتر از اینهاست. منتهی کوتاه عرض کردم که احتمال دادم دیگه کسی این پیام رو نخونه و شما هم دیگه علاقهای به بحث نداشته باشی.
بهترین برتری پارسی این است که برای واژههای آهنجیده (انتزاعی, abstract) برابرهای گویا یا هست یا برمیسازید.
نمونه همین «فلسفه», زمانیکه میگویید فلسفه یک واژهی آهنجیده در ذهن میاید و نمیتوانید بخوبی دریابید دربارهی چه سخن میگویید,
ولی اگر بکوشید برابری پارسی برای آن بیابیید به چیزی مانند «کلاننگری» یا «کلانبرنگری» میرسید. ازینرو میتوان دید که داروینگرایی
بتنهایی بسنده نیست و نمیتواند پاسخگوی بسیاری پرسمانها باشد. فرگشت تنها یک سازوکار فیزیکیست که بخوبی توضیح میدهد
چگونه جاندار از بیجان میتواند بفرگردد, ولی پاسخی برای هیچ چرایی ندارد و هتّا نمیتواند آن اندازه در اینکه چه چیزی خوب یا بد است
کارآمد باشد. نمونهوار, در ارزشهای فرگشتین فرازیست (survival) همیشه برتری دارد به بهزیستی (well-being), ولی در ارزشهای
جاندارها که خود فرآوردهی فرگشت اند همیشه اینجور نیست.
کلانبرنگری یک ابزار ترازبالاتر است که پاسخگوی پرسشهای دیگریست, و بزرگترین پرسش شاید همان که «ما چرا از بیخ زندهایم».