iranbanoo نوشته: خوب من به اینها میگویم وسواس و اگر بخواهم مانند شما وسواسانه نگاه کنم این جهان انقدر بی هدف است که هدف های بزرگ ما چیزی جز یک خواست ساده انگارانه نیست.مگر یک فرد به تنهایی چه چیز والایی دارد که اگر توسط دیگران فهمیده نشود چه اتفاق بدی رخ خواهد داد.مسئله این است که برای منی که شبانه روز به دنبال حل مشکلات و روزمرگی هایم هستم چرا نباید از جایی که حتی کمی احساس خوبی خواهم داشت استفاده کنم؟
منع کردن خودم از چیزی که برایم میتواند سود آور و خوشی اور باشد چیز ی جز خود تنبیهی نیست و یاد آوری اینکه من تنها ساخته شده ام که مانند ربات موانع را رد کنم و به اهدافم رسیدگی کنم و هیچ چیزی موازی با آن قابل قبول نیست!
بانو گشسب نوشته: مهربد چرا توقع داری که هر خوشی که تجربه می کنی باید هدف دار باشد. مگر خود زندگی ما آدمها چقدر هدف دار است؟ تولدمان؟ مرگمان؟
دوستان, من که جهانبینیام را بهترین جهانبینی برای همگان نیافتهام, آنرا تنها و بیشتر برای خود ام خوب میدانم.
برای من زندگی چند آماج مِهادین دارد که تا زمانیکه زنده هستم برای رسیدن به آنها خواهم
کوشید. اگر در این میان برخی چیزها مانند دوستیها و خوشیها را باید فدا کرد, پس چُنین باد!
این به این چم نیست که دوستیها برای من بیارزش و دورانداختنی هستند, تنها از پُرارزشی بیشتر آماجهایم میگوید. رویهمرفته هم من
دیدگاهی کارکردگرایانه دارم به چیزها (که برخی از دوستان, دربرگیریندهیِ [MENTION=48]Russell[/MENTION] از آن بیزارند) و اینکه برای خود دوستی هم آماج میبینم.
از من بپرسید, همه هم میبینند, تنها بیشتر مردم ناخوآگاه میبینند, من خودآگاه میبینم: پایهیِ همه دوستیها و رابطهها سود پایاپای (و دوری از زیان همباز) است.
سود و کارکرد نیز همواره برپایهیِ جهانبینی شما پدید میایند. اگر شما فرهیختهای باهوش باشید که دنبال اندکی آسایش و خوشیِ همسخنی با
هماندیشان خود اتان باشید, خب دفترچه در ایستار کنونی اش هم یک پاتوق گرم و خوب است که میتواند در این راستا, نیاز شما را برآورد.
آماج و فلسفهیِ زندگی من نمیگذارد که از این گونه چیزها خوشیببرم, برای من باید هتّا نوشتنام کارکرد روشن و پیش افماریده (precalculated) داشته باشد,
یا همانجورکه [MENTION=2]kourosh_bikhoda[/MENTION] در پیک دیگر گفت, من شوخی را هم یک چیز همینجوری الکی که بی انگیزه و کارکرد باشد نمیبینم, پس همان را هم بفراخور
کارکرد اش پاسخ میدهم. رویهمرفته شناخت انگیزهیِ چیزها و نگاه ریشهاین داشتن و پرداختن به کارکرد و آماج آنها برای من ارزشمند است, پذیرش چیزها
همانگونه که هستند — چیز درخویش (ding an sich / thing in itself) — ما را به جایی نمیبرد, شاید گاهی باید بنگریم «چیز در پیوند» تا «چیز در خویش».
خوشی بردن از چیزیکه خوشی میدهد چون خوشی میدهد = چیز در خویش
هنگامیکه,
خوشی بردن از چیزیکه خوشی میدهد چون باید خوشی بدهد = چیز در پیوند
این
باید از پیوند و کارکرد خوشی میگوید و برای من به اندازهیِ خوشی و هتّا بیشتر, برگزیدگی دارد.
پارسیگر