مهربد نوشته: درود,
میشود اندکی سادهتر کنید. من بسیاری از بخشهای نوشته شما را نفهمیدم. برای نمونه,
- آیا نگر شما از شیء همان چیز و object است؟
- میتوانید مهر کرده و اصل امتناع تناقض را روشن کنید؟
- شيء واحد (چیز تک) چیست؟
- محمولههای یک شیء یا چیز چه هستند؟
سوال اول از نگر من چيز همون شيء و شيء همون موجود هست
كانت گفت كه كلمه واجب يا مطلقا ضروري براي احكام وقضايا است نه براي شيء و موجود پس موجود مطلقا ضروري يا واجب الوجود معنا ندارد
شي ء واحد چيز خاصي نيست! مثلا من الان يه كتاب تصور كردم اگر فقط يه كتاب تصور كنم اين همون شيء واحده اگه يه فيل تصور كنم اگر و تنها اگر فقط يه فيل تصور كنم اين همون موجود واحده حالا تو برهان گفته شد كه شي يا موجود واحدي وجود داره كه نبودش يا عدمش غير ممكنه ما هم ميگيم نيست!
اصل امتناع تناقض: محال است سخن متناقض بتواند صادق باشد، حقيقت داشته باشد يا رويدادي بتواند درتناقض صورت گيرد
حالا قضيه محمول چيه؟ اگر بنویسیم «الف، ب است» ، «الف» موضوع، «ب» محمول و «است» نسبت خواهد بود. در قضیهٔ «من معلمم را دوست دارم»، «من» موضوع، «معلمم» محمول و «دوست داشتن» نسبت است.
محمول هاي يك شي يا موجود يا چيز دو نوع اند يك محمول منطقي دو محمول واقعي(البته مدل هاي ديگه هم هست ولي ربطي به ما نداره)
محمول واقعى محمولى است كه به مفهوم موضوع(شيء چيز موجود) افزوده ميشود و آن را بزرگتر مىكند، اما محمول منطقى چيزي را به مفهوم موضوع(شيء چيز موجود) نميافزايد
حالا از مثال خدا استفاده مي كنيم
قضيه خدا همه توان است
در اينجا خدا يك چيزشيء يا موجود است كه همه تواني بر روي ان حمل شده
. نقد ما به برهان بالا اين بود كه وجود، در کاربرد منطقیاش صرفاً رابطه در یک حکم است
لفظ «است» یک محمول دیگر نیست بلکه فقط چیزی است که محمول (همه توان) را برای موضوع (خدا) وضع ميکند. اکنون اگر من موضوع را با همۀ محمولهای آن در نظر بگیرم و بگویم: «خدا هست» یا «خدا وجود دارد»، در آن صورت، محمول جدیدی را به مفهوم خداوند نیافزودهام بلکه فقط آن موضوع را با تمام محمولهایش وضع کردهام
حالا اگه من خدا وجود دارد را بپذيرم ولي واجب الوجود بودن ان را نپذيرم اين تناقضه ولي اگه خدا كه موضوع است و وجود دارد را كه تمام محمول است با هم منكر شوم ديگر تناقضي به وجود نمي ايد چرا كه چيزي براي تناقض وجود ندارد و اگر تناقض نباشد پس مي توان منكر وجود ان شد
اينا ميگن اگه خدا نباشه كه نميشه چون خدا بي نيازه و وجودش واجب
ما ميگيم پس شما از همون اول فرض كردين خدا وجود داره بعد به اين نتيجه رسيدين كه وجودش واجبه خسته نباشين ما هم راحت زيرش مي زنيم ميگيم ما فرض نميكنيم كه خداوجود داره كه بخواهد بي نياز يا واجب الوجود باشه! به همين راحتي اونا ميگن پس ممكن الوجودا چجوري به وجود امدن ؟
ما ميگيم كلمه واجب در اطلاق به احكام و قضيه ها كاربرد داره وگرنه در اطلاق به اشيا يا موجودات كلمه واجب بي معني است اگر دليل خواستند ميگيم چون هيچ موجودي نيست كه نبودش غير ممكن باشه
چون براي غير ممكن بودن نياز به تناقض داريم و براي هر تناقض نياز به دو موجود داريم
پس برهان شما رد شد چون شما از همون اول تقسيم بندي بر مبناي وجود موجودي كردي كه وجودش واجبه و نبودش غيرممكن ولي
عدم وجود موجود نميتواند غير ممكن باشد چون براي غيرممكن بودن به تناقض نيازداريم يه موجود نمي تواند با خود در تناقض باشد، بنابراین هرگز ممکن نیست در عدم وجود یک شیء و در نتیجه، در عدم وجود یک موجود، تناقضی وجود داشته باشد پس چون تناقضي نيست ميشه منكر اون بشيم و بگيم موجود يا شيء به نام واجب يا مطلقا ضروري نداريم خداي واجب الوجود وجود ندارد هيچ تناقضي هم در انكار خداي واجب الوجود وجود ندارد چون ما هم وجود خدا رو منكر ميشيم هم وجود واجب الوجود اين فقط يه جمله بي معنا است واژه واجب يا مطلقا ضروري مال قضايا و احكام هست نه مال موجودات
من ديگه نظرم رو در مورد برهان بالا گفتم اگه كسي نظر ديگه اي داره بگه