کوشا نوشته: این دنیا پشت به مرگ داره و هیچی از توش در نمیاد و همه راههای دنیا بن بسته الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات...
مشکل اصلی زندگی کردنه، چون واقعیت جاری و تردید ناپذیر فعلا فقط زندگی هست و توی زندگی هم اگر ضعیف باشی و هر اراجیفی هرکس سرهم کرد باور کنی از روی ترس از مرگ و جهنم و اینها، یک عمر باید رنج بکشی و شکنجه بشی به امید اینکه آیا واقعا اون خدایی که ادیان میگن به همون شکل با همون داستان و قوانین باشه یا نه.
از زندگی چیزی درنمیاد اگر، ولی رنج که بهمون تحمیل میکنه، و عقل و وجدان سالم بیهوده رنج کشیدن رو روا نمیدونه.
باز برگردیم سر بحثهایی که قبلا کردیم، آخرش میرسیم به همون داستان و نتایج که قبلا رسیدیم.
ادیان و خداشون چیزی نیست که با واقعیت ها و عقل و وجدان بشری بقدر کافی سازگار باشه، بنابراین اصولا نمیشه روش حساب کرد و زندگی رو خراب کرد و رنج کلان کشید به این امید که باشه و اون دنیای دیگه عذابمون نکنه و/یا ما رو بهشت ببره. برای من یک داستان و افسانه کودکانه ای بیشتر نیست، مثل خیلی داستانها و افسانه های دیگه که در طول تاریخ درآوردن و میشه بازهم ساخت و پرداخت! بالاخره ما کدومش رو باید باور کنیم و چرا؟ دین شما و خداش چه حرف حساب چه اثبات برتر چه نکتهء قانع کننده ای داره که بین اون و افسانه ها و خرافات دیگر بشری فرق زیادی قائل بشیم و جدی بگیریمش؟
مسئلهء اصلی اینه. نه اینکه مرگ هست و نمیدونم این دنیا آخرش هیچی ازش درنمیاد! هیچی هم درنیاد حداقل رنج کلان که درمیاد؟ و این به عقل و روش و ارادهء خود آدم بستگی داره که این رنج رو کاهش بده و به حداقل برسونه یا نه بجاش دنبال کس شعرهای صدمن یک غاز باشه از ترس مرگ و خدای لولو خورخوره و متناقض ادیان!
به من بگو واقعا فرق اساسی خدای شما با مثلا خدایان چندگانه بشر در طول تاریخ که براشون آدم قربانی میکردن، پول و هدیه میدادن به امید اینکه بهشون برکت بدن یا بلا سرشون نیارن، و اینطور چیزا چیه؟ بنظرت آیا اون موقع یه آدم باهوشی میفهمید (که از این آدمهای باهوش البته همیشه بودن ولو به تعداد خیلی کم) که این خداها نمیتونن واقعی باشن و بلایای طبیعی تحت کنترل اونا نیست و نمیدونم نذر و قربانی و عبادت براشون فایده ای نداره، اشتباه میکرد؟ خب اون موقع هم به اون آدمها همین حرفا میتونست زده بشه که شما داری الان به من بصورت کلیشه های تکراری امثال خودت میگی که بله «این دنیا پشت به مرگ داره و هیچی از توش در نمیاد و همه راههای دنیا بن بسته الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات...»! چه فرق میکنه؟ اون موقع هم به اون خداها اعتقاد داشتن با احکام و مناسک عجیب و غریب و هزینه بر خودشون و تعریفشون از اعمال صالح رو هم داشتن ولو با اسم و شکل دیگه و بالاخره یجوری توجیهش میکردن و میگفتن بهرحال خدا بهتر از ما مصلحت ما رو میدونه. یه آدمی که اون موقع حاضر نمیشد قربانی بشه یا انسان دیگری رو برای اون خدایان قربانی کنه، بنظر شما آیا اشتباه کرده بود؟ پس چرا انتظار داری من به صرف اینکه مرگ هست و از این دنیا چیزی درنمیاد خدای امثال تو و هرچی رو که بهش نسبت میدن باور کنم و به دستوراتش عمل کنم؟ پس اینکه مرگ هست و نمیدونم از این دنیا چیزی درنمیاد و واسه من عمل صالح رو پیشفرض خودت تعریف کردی و ثابت شده یا بدیهی فرض میکنی، مغلطه ای بیش نیست، مغلطه ای تکراری که از مذهبیون مخ تعطیل و توخالی و وقیح بارها و بارها در طول سالها دیدم. همش به همینا متوسل میشن و جوابهای بی ربط میدن به انتقادات و ایرادات و دلایل منطقی ای که من برای باور نداشتن و اعتماد نداشتن به ادعای ادیان و خداشون مطرح میکنم.
چه بسا اصلا خدایی نباشه و پس از مرگ دیگه هیچی نباشه که بخوایم نگرانش باشیم، چون ما هم اون موقع دیگه نیستیم! البته من به مسئلهء احتیاط و این برهان قمار پاسکال میگن چی میگن قائل هستم، ولی قبلا هم گفتم بازم تکرار میکنم که این برهان درمورد فرضیه های محتمل و منطقی مصداق داره و نه امثال اسپاگتی پرنده و ادعاهای متناقض و غیرمنطقی و ظالمانه و غیرقابل درک و اراجیف صدمن یک غاز ادیان و تعریفی که از خدا میارن. برای من ادیان و خداشون اگر در کل و دربست بخوام بپذیرم با باور کردن و پذیرفتن چیزی مثل اسپاگتی پرنده تفاوت فاحشی نمیکنه، چون هر دو به دید من غیرمنطقی و به میزان زیادی نامحتمل هستن.
اگر خدایی رو بخوام باور کنم و در بابش احتیاط کنم، قبلا هم گفتم، که الان هم همین کار رو میکنم، اون خدایی هست که برداشت و استنباط و تفسیر خودمه که برام قابل درک و منطقی و محتمل بنظر میرسه، و نه هیچ دین و ادعاها و خدایان دیگری. و آخرش هم همیشه گفتم که من در باب مشترکات میان ادیان احتیاط میکنم چون اینا منطقی و قابل درک و لمس هستن و احتمال صحتشون بقدر کافی هست که بین اونا و بینهایت فرضیه های تخیلی و توهمات ممکن تفاوت قائل بشیم، اما این دینهای عریض و طویل پیچیده پر از مناسک و ظواهر و تهدید شکنجه و تحمیل بار و رنج و محدودیت و غیره برای من قابل باور نیستن، تازه فرض گیریم باور کنم که چنان خدایی (خدای ادیان) خدای واقعیه، اونوقت چون منطق اون خدا برام قابل درک و رفتار و مرامش با وجدان و تجربیات من قابل پذیرش نیست در نتیجه بهش هیچ اعتماد و امید خیری هم نخواهم داشت و بنابراین ازش پیروی نمیکنم چون موجودی که با منطق و وجدان نمیشه پیشبینیش کرد و ضد و نقیضه بنابراین نمیشه واقعا فهمید چیه و چرا و چه خواهد کرد و حتی روی ادعا و حرفهای خودش هم دلیلی نداره پایدار بمونه (جز ادعاهای خودش که طبیعتا دلیلی برای باور کردنشون ندارم) و شاید دروغ گفته و ما رو سر کار گذاشته! شاید اصلا اون خدا نبوده، یه موجود دیگر با قصد و غرض خاص خودش بوده، یا شایدم اصولا همهء اینا توهم و جعل خود بشره. چنین موجودی معلوم نیست از کجا اومده اصلا هست نیست یا اگرم هست بنظر من بر اساس رفتار و مرامش باید درموردش قضاوت کرد نه بر اساس ادعاهایی که بهش نسبت داده میشه (فرضا هم که خودش گفته باشه) و تبلیغات و چیزهایی که ادیان میگن باور کنید! من میگم گور باباتون مگه من خرم که همینطوری باور کنم؟! فکر کردید بچه گیر آوردید؟
اصلا از کجا معلوم خدای واقعی اگر باشه فردا مشخص بشه بگه آفرین بر تو که عقل خودت رو بکار انداختی و از قوهء تشخیص خودت استفاده کردی هر اراجیف و چرندیات و دین و خداهای جعلی و انحرافی رو ولو که اکثریت بهش باور داشتن (که امروزه دیگه اینطور هم نیست اتفاقا) باور و پیروی نکردی و من همینو میخواستم که تو خودت رشد کنی و قوی و مستقل بشی؟ خلاصه از اینطور نظریه ها هم میشه داشت و بنظر من نامحتمل نیست، حداقل از ادیان و خدایان کلاسیک که دارن نامحتمل تر نیست!
حالا حرف حساب در این ارتباط داری چیز جدیدی داری یا میتونی ثابت کنی من اشتباه میکنم، میتونی دین و خدای خودت رو ثابت کنی، بفرما!