04-03-2015, 10:05 AM
یکی از بدی های معتقد بودن دربست به ادیان و خداشون و این حرفا اینه که آدم همینطور دنبال معجزات و نشانه های خدا در جهان میگرده و بعد که بعنوان نشانه های خدا و معجزات اونا رو مطرح میکنه، اگر دوتا مخالف یا حتی محقق و منطق دان درست و حسابی پیدا بشه میان و دست آخر بی پایه و چرند بودنش رو ثابت میکنن، اینه که آدم ضایع میشه. حالا یک بار ضایع میشی، دو بار ضایع میشی، دفهء دهم بالاخره هرچقدر هم احمق و پوست کلفت باشی خودت هم به شک میفتی از خودت میپرسی پس این همه معجزات و نشانه های دیگر که ذکر میکنن هم از کجا معلوم همینطور سست و بی پایه و جعلی نبوده باشه، و چرا من اصولا اینقدر سعی میکنم معجزه و نشانه برای خدا و طرفداری از ادیان پیدا کنم ولی هیچی درست و حسابی پیدا نمیشه و چرا همون خدای ادیان با اون قدرتش به من کمک نمیکنه منو هدایت نمیکنه در این راه و میذاره که اینطور ضایع و مورد تمسخر واقع بشم؟!
ضمنا اینکه اکثر به اصطلاح مومنین خودشون همیشه دنبال این موارد از معجزات و نشانه ها هستن نشون میده که بحث ایمان دربست چرندی بیش نیست و خودشون درونا میدونن که خدا و ماوراء و دین و اینها کافی نیست که فقط ذهنی و ایمانی و درونی و تئوریک و مربوط به اون دنیا باشه و باید یا بهتره براش شواهد عینی و واقعی در جهان فعلی بشه پیدا کرد. یعنی میدونن هرچیزی که در این جهان مادی نشه براش نمود و اثبات یا دلایل کافی پیدا کرد، میشه جزو توهم و تخیل و یاوه/بی پایه طبقه بندیش کرد.
بله همه انسانها درونا، ذاتا، خودشون اینقدر عقل و شعور رو دارن، ولی لایه های القا و مقاومت روانی همواره سعی میکنن اون رو سرکوب و خاموش و پنهان کنن. این عقل و شعور ولی باز اونوقت به شکلهای دیگری از روزنه هایی که وجود دارن تراوش میکنه و بیرون میزنه. منتها به یک شکل انحراف یافته و در تلاشی مذبوحانه برای تطبیق و سازگاری اون با ایمان و اعتقاد. ایمان و اعتقادی که خودش در درجهء اول با عقل و منطق و نگرش و روش علمی سازگاری کافی نداره.
من خودم این تجربه ها رو داشتم. چه خوب که آدم از تجربه ها زود درس بگیره و نیاز به تکرار بارها و بارها برای این تجربیات نداشته باشه تا بفهمه مشکلی اساسی در باورها و اعتقاداتش وجود داره و این مشکل در کجاست.
البته من الان کاملا بی اعتقاد نیستم و حتی میتونم بگم یجورایی آدم معنوی هستم. مادرم و بعضی از بستگان دیگه میگن اصلا تو از خیلی ها با دین و اعتقادتر هستی. چرا؟ بخاطر یکسری مسائل اخلاقی که دارم، یا اینطور بگم که آزار و ظلمم به کسی نرسیده و نمیرسه بطور معمول. روش زندگی ای رو انتخاب کردم که یک نتیجهء اون اینه که اصولا نیاز و برخورد چندانی با حقوق دیگران و ظلم به اونا ندارم. دوست دارم راست و آزاده زندگی کنم. با مرام مردانگی. از دروغ و فریب و استثمار و ظلم و دروغ و ماست مالی مسائل خوشم نمیاد. دوست دارم همه چیز رو از راه مستقیم و با قدرت و احاطه خودم حل کنم. چیزی که اینطور نباشه، بنظر من ارزش دردسر و هزینه ها و خطراتش رو نداره و ترجیح میدونم کنارش بذارم.
اعتقاداتم به خدا و معنویت و قوانین ماورایی/الهی هم از نوع احتمالاتی و احتیاطی و بر اساس دریافت و حس درونی و تجربیات شخصی است و وجدانی که دارم، و بنابراین دنبال معجزه و شواهد دیگری که بخوام به دیگران ثابتشون کنم نمیگردم، چون نیازی به این ندارم، چون اعتقادات من مثل آدمهای مذهبی اونقدر گسترده و پیچیده و عجیب و غریب و فضولی کن توی کار همه کس و همه چیز و مطلق گرایانه و همه چیز خواهانه و بنا بر قاعدهء همه چیز یا هیچ چیز نیست و اعتقاد و الزامی به این ندارم که مثلا آی بیام بقیهء مردم رو هم هدایت و به سوی خدا و دین و ایمان کمک کنم و امر به معروف و نهی از منکر و این حرفا. اساسا اکثریت بقیهء انسانها هم بنظر من درپیت تر از این حرفا هستن که بتونن این کارها رو به شکل موثری بکنن، اما دین به اونها دستور میده و اونها رو وادار میکنه سعی کنن نقشی رو ایفا کنن که توانایی و صلاحیتش رو ندارن. بهرحال هم که من به چیزی که خودم میگم در باب وجود داشتن و حقیقتش اطمینان کامل ندارم و 50% احتمالاتی هست، چطور بیام اینطور عمل کنم؟! ولی من شخصا فکر میکنم اینطور که آدم احتیاط بکنه و یکسری اصول و مشترکات بنیادین بین اکثر ادیان و مذاهب و معنویت ها و عرفان ها رو در نظر بگیره، خردمندانه است. و شخصا از فساد و هرج و مرج و خلافکاری و هرزگی و بی بند و باری و باری به هر جهت بودن خوشم نمیاد، چون این بر خلاف عقل و خرد و قدرتهای اصیل و درونی خود آدمی هم هست و آدم سیاهی و تباهی موجود در اون رو درک میکنه. ما اگر بخوایم بر کهکشان ها احاطه پیدا کنیم، باید موجوداتی متعالی باشیم، موجوداتی برتر؛ ابرانسان! و یک ابرانسان بنظر من نمیتونه یک انسان هرزه و باری به هر جهت و بدون اخلاق باشه. هرزگی و هرج و مرج و بی بند و باری و فساد، مثل پارازیت و امواج ناهماهنگ در هم و برهم تصادفی و گوش خراشه که هیچوقت انتظار نمیره کار مفیدی انجام بدن و خاصیت درست و حسابی داشته باشن.
ضمنا اینکه اکثر به اصطلاح مومنین خودشون همیشه دنبال این موارد از معجزات و نشانه ها هستن نشون میده که بحث ایمان دربست چرندی بیش نیست و خودشون درونا میدونن که خدا و ماوراء و دین و اینها کافی نیست که فقط ذهنی و ایمانی و درونی و تئوریک و مربوط به اون دنیا باشه و باید یا بهتره براش شواهد عینی و واقعی در جهان فعلی بشه پیدا کرد. یعنی میدونن هرچیزی که در این جهان مادی نشه براش نمود و اثبات یا دلایل کافی پیدا کرد، میشه جزو توهم و تخیل و یاوه/بی پایه طبقه بندیش کرد.
بله همه انسانها درونا، ذاتا، خودشون اینقدر عقل و شعور رو دارن، ولی لایه های القا و مقاومت روانی همواره سعی میکنن اون رو سرکوب و خاموش و پنهان کنن. این عقل و شعور ولی باز اونوقت به شکلهای دیگری از روزنه هایی که وجود دارن تراوش میکنه و بیرون میزنه. منتها به یک شکل انحراف یافته و در تلاشی مذبوحانه برای تطبیق و سازگاری اون با ایمان و اعتقاد. ایمان و اعتقادی که خودش در درجهء اول با عقل و منطق و نگرش و روش علمی سازگاری کافی نداره.
من خودم این تجربه ها رو داشتم. چه خوب که آدم از تجربه ها زود درس بگیره و نیاز به تکرار بارها و بارها برای این تجربیات نداشته باشه تا بفهمه مشکلی اساسی در باورها و اعتقاداتش وجود داره و این مشکل در کجاست.
البته من الان کاملا بی اعتقاد نیستم و حتی میتونم بگم یجورایی آدم معنوی هستم. مادرم و بعضی از بستگان دیگه میگن اصلا تو از خیلی ها با دین و اعتقادتر هستی. چرا؟ بخاطر یکسری مسائل اخلاقی که دارم، یا اینطور بگم که آزار و ظلمم به کسی نرسیده و نمیرسه بطور معمول. روش زندگی ای رو انتخاب کردم که یک نتیجهء اون اینه که اصولا نیاز و برخورد چندانی با حقوق دیگران و ظلم به اونا ندارم. دوست دارم راست و آزاده زندگی کنم. با مرام مردانگی. از دروغ و فریب و استثمار و ظلم و دروغ و ماست مالی مسائل خوشم نمیاد. دوست دارم همه چیز رو از راه مستقیم و با قدرت و احاطه خودم حل کنم. چیزی که اینطور نباشه، بنظر من ارزش دردسر و هزینه ها و خطراتش رو نداره و ترجیح میدونم کنارش بذارم.
اعتقاداتم به خدا و معنویت و قوانین ماورایی/الهی هم از نوع احتمالاتی و احتیاطی و بر اساس دریافت و حس درونی و تجربیات شخصی است و وجدانی که دارم، و بنابراین دنبال معجزه و شواهد دیگری که بخوام به دیگران ثابتشون کنم نمیگردم، چون نیازی به این ندارم، چون اعتقادات من مثل آدمهای مذهبی اونقدر گسترده و پیچیده و عجیب و غریب و فضولی کن توی کار همه کس و همه چیز و مطلق گرایانه و همه چیز خواهانه و بنا بر قاعدهء همه چیز یا هیچ چیز نیست و اعتقاد و الزامی به این ندارم که مثلا آی بیام بقیهء مردم رو هم هدایت و به سوی خدا و دین و ایمان کمک کنم و امر به معروف و نهی از منکر و این حرفا. اساسا اکثریت بقیهء انسانها هم بنظر من درپیت تر از این حرفا هستن که بتونن این کارها رو به شکل موثری بکنن، اما دین به اونها دستور میده و اونها رو وادار میکنه سعی کنن نقشی رو ایفا کنن که توانایی و صلاحیتش رو ندارن. بهرحال هم که من به چیزی که خودم میگم در باب وجود داشتن و حقیقتش اطمینان کامل ندارم و 50% احتمالاتی هست، چطور بیام اینطور عمل کنم؟! ولی من شخصا فکر میکنم اینطور که آدم احتیاط بکنه و یکسری اصول و مشترکات بنیادین بین اکثر ادیان و مذاهب و معنویت ها و عرفان ها رو در نظر بگیره، خردمندانه است. و شخصا از فساد و هرج و مرج و خلافکاری و هرزگی و بی بند و باری و باری به هر جهت بودن خوشم نمیاد، چون این بر خلاف عقل و خرد و قدرتهای اصیل و درونی خود آدمی هم هست و آدم سیاهی و تباهی موجود در اون رو درک میکنه. ما اگر بخوایم بر کهکشان ها احاطه پیدا کنیم، باید موجوداتی متعالی باشیم، موجوداتی برتر؛ ابرانسان! و یک ابرانسان بنظر من نمیتونه یک انسان هرزه و باری به هر جهت و بدون اخلاق باشه. هرزگی و هرج و مرج و بی بند و باری و فساد، مثل پارازیت و امواج ناهماهنگ در هم و برهم تصادفی و گوش خراشه که هیچوقت انتظار نمیره کار مفیدی انجام بدن و خاصیت درست و حسابی داشته باشن.