03-28-2015, 11:09 AM
خدا بر فرض وجود، جهان رو طوری آفریده که نمیتونی همه چیز رو با هم داشته باشی. عمر ما، انرژی ما، فرصتها و منابع ما محدود هستن. برای رسیدن به یکسری چیزهای بزرگ باید از چیزهای بزرگ دیگری گذشت. باید انتخاب کرد. انتخاب های سخت. این کار مرد واقعیه! منم انتخاب کردم، و از انتخابم ناراضی نیستم هنوزم فکر نمیکنم که اشتباه کردم. شرایط من برای این بهینه بود. شرایط شخصی و درونی و برونی.
زندگی برای من یک جنگ بود. یک نبرد جدی. یک نبرد خونین. یک رزم همه جانبه.
تصمیم گرفتم جنگنده بشم. بجنگم. و ازش نتیجه هم دیدم.
برای جنگنده بودن باید قوی بود. قدرت اولویت داره. بیشتر عمرت صرف کسب قدرت میشه. و چیزهایی مثل زن و بچه این وسط چندان معنا و مجالی براشون نیست، بلکه میتونن نقطهء ضعف محسوب بشن. من اونقدر خودم رو قوی و این مسئله رو ممکن ندیدم که بتونم همهء اینا رو با هم داشته باشم و از پسش بربیام.
حالا انتخاب تو اونا بوده، انتخاب من چیز دیگه. اصلا گزینه های در دسترس یا بهینه افراد هم تفاوت میکنن. شرایط و تجربیات متفاوته.
پس انتخاب هرکس میتونه برای خودش درست بوده باشه. انتخاب من ممکنه برای تو درست یا اصلا ممکن نبوده باشه، و بعکس.
کسی رو هم بخاطر انتخاب و سرنوشت کس دیگه ملامت نمیکنن. هرچه کردیم برای خودمون کردیم. خدا هم از ما قاعدتا نباید چیزی بخواد، چون خودش همه چیز داره و بی نیازه. چیزی که او میخواد اینه که شعور و ظرفیت ما زیاد بشه تا خوشبختی ای فراتر از اینها به ما بده. ولی برای من حتی این هدف هم از همین مسیر فعلی میگذشت و میگذره بنظر خودم. این تشخیص و انتخاب من بوده. بابتش پشیمان نیستم، حتی اگر اشتباه کرده باشم، چون این تشخیص و توان من بود. اصولا پشیمانی و احساس گناه رو اغلب حس چندان مفیدی نمی یابم؛ فقط رنج تولید میکنه که البته بعضی وقتا برای درک جدیت مسائل و تکرار نکردن دوبارهء اشتباهات بزرگ خوب یا لازمه، ولی خیلی وقتا هم آدم الکی فقط خودش رو رنج میده و مقصر قلمداد میکنه.
زندگی برای من یک جنگ بود. یک نبرد جدی. یک نبرد خونین. یک رزم همه جانبه.
تصمیم گرفتم جنگنده بشم. بجنگم. و ازش نتیجه هم دیدم.
برای جنگنده بودن باید قوی بود. قدرت اولویت داره. بیشتر عمرت صرف کسب قدرت میشه. و چیزهایی مثل زن و بچه این وسط چندان معنا و مجالی براشون نیست، بلکه میتونن نقطهء ضعف محسوب بشن. من اونقدر خودم رو قوی و این مسئله رو ممکن ندیدم که بتونم همهء اینا رو با هم داشته باشم و از پسش بربیام.
حالا انتخاب تو اونا بوده، انتخاب من چیز دیگه. اصلا گزینه های در دسترس یا بهینه افراد هم تفاوت میکنن. شرایط و تجربیات متفاوته.
پس انتخاب هرکس میتونه برای خودش درست بوده باشه. انتخاب من ممکنه برای تو درست یا اصلا ممکن نبوده باشه، و بعکس.
کسی رو هم بخاطر انتخاب و سرنوشت کس دیگه ملامت نمیکنن. هرچه کردیم برای خودمون کردیم. خدا هم از ما قاعدتا نباید چیزی بخواد، چون خودش همه چیز داره و بی نیازه. چیزی که او میخواد اینه که شعور و ظرفیت ما زیاد بشه تا خوشبختی ای فراتر از اینها به ما بده. ولی برای من حتی این هدف هم از همین مسیر فعلی میگذشت و میگذره بنظر خودم. این تشخیص و انتخاب من بوده. بابتش پشیمان نیستم، حتی اگر اشتباه کرده باشم، چون این تشخیص و توان من بود. اصولا پشیمانی و احساس گناه رو اغلب حس چندان مفیدی نمی یابم؛ فقط رنج تولید میکنه که البته بعضی وقتا برای درک جدیت مسائل و تکرار نکردن دوبارهء اشتباهات بزرگ خوب یا لازمه، ولی خیلی وقتا هم آدم الکی فقط خودش رو رنج میده و مقصر قلمداد میکنه.