Ouroboros نوشته: ما دو رهیافت اخلاقی بیشتر نمیتوانیم داشته باشیم، یا «همهی زندگی مقدس است» و گرفتن «حق زندگی» از جانداران اخلاقاً مذموم، یا تقدس زندگی به جایگاه آن جاندار در سلسلهمراتب حیات بستگی دارد(جان انسان از خر مقدستر است). گیاهخواری فقط با رهیافت اخلاقی اول «منطقی» خواهد بود، زیرا اگر بپذیریم ارزش جان موجودات زنده بر مبنی جایگاه آنها در سلسلهمراتب آگاهی یا تناسب آن جایگاه با همان ِ خود ما مشخص میشود دیگر ایرادی به گوشتخواری نمیتوان گرفت. رهیافت بیشتر جانوردوستان و گیاهخواران نیز همینست، که زندگی ارزش بالذات دارد و ما «حق» گرفتن آنرا نداریم و ... مشکل این استدلال آنست که کشاورزی صنعتی خیلی بیش از دامداری صنعتی به محیط زیست آسیب وارد میکند و برای رشد یک کیلو برنج احتمالا میلیونها موجود زنده تحت عنوان «آفت» به قتل رسیدهاند، از گونههای گیاهی گرفته تا گونههای جانوری. اگر «همه زندگی» مقدس است شما باید گیاهخواری را ترک بکنید و به گوشتخواری مطلق رو بیاورید!
بحث گیاهخواری جداست. من در تاپیک قبلی گفتم که دید گیاهخواری من صرفا یک دید شخصیه و کسی رو مجبور یا محکوم نمیکنم. اما اعتقاد دارم که رژیم غذایی دنیای آینده گیاهخواری خواهد
بود.
بحث اینجا بر سر حمایت از حقوق حیوانات و طبیعت بود. بعنوان موجوداتی که توانایی دفاع از حق زندگی خودشون رو ندارند و براحتی این حق ازشون گرفته میشه.
جدا از عذر اخلاقی و زورگویی ستونی که از بالا به پایین داره, زیرپا گذاشتن حقوق حیوانات منجر به شکل گیری یک ضدفرهنگ میشه که براحتی میتونه به قضاوت در مورد حقوق ما انسان ها از
جانب بالاسری و رئیس جامعه ای که درش زندگی میکنیم بشه.
ما هم در برابر رئیس جامعه ای که درش زندگی میکنیم و اختیارات فراقانونی داره, موجودی بی دفاع و دست و پا بسته ایم.
اگر فرهنگ زورگویی از بالا به پایین در یک جامعه همه گیر بشه در قبال ما هم جاری خواهد شد.
نگاه کنید به سوریه. همسایه ی بغل گوش ایران. کشوری که در انقلاب های زنجیره ای بهار عربی کمترین کارشناس و تحلیل گری احتمال میداد که سوریه حتی متشنج بشه.
اما برخلاف همه ی پیش بینی هایی که حکایت از گذر بی دردسر سوریه از انقلاب های عربی میشد, سوریه تبدیل به قطب شورش و ناآرامی در منطقه و بعد جهان شد!
دلیل این همه نارضایتی مردم, خشکسالی و تخریب طبیعت و استفاده ی دیوانه وار از منابع آبی کشور سوریه بود.
منابع آبی سوریه تمام شد و با تمام شدن منابع طبیعی, جنگ داخلی در میان خیل عظیم جمعیت گرسنه و بیکار ناراضی شکل گرفت که خیلی زود دامن حکومت اسد رو هم گرفت و سوریه منفجر شد!
این اتفاق در طول تاریخ بارها افتاده و باز هم هر جای دیگری از کره ی زمین که سیتم حاکم, منابع زیست محیطی اش رو مدیریت نکنه خواهد افتاد حتی ایران.
Ouroboros نوشته: اسخ گیاهخواران جانوردوست اینست که به کشاورزی غیرصنعتی و ارگانیک رو بیاورند. جدا از آنکه چنین چیزی در ایران وجود ندارد، در مقیاس جهانی هم کشاورزی ارگانیک هرگز، تحت هیچ شرایطی قادر به برآوردن نیازهای غذایی هفت میلیارد انسان نیست. پس نتیجه باز همان میشود. جدا از این ایرادات زیرجلی اما من یک مشکل بزرگ دیگر با حیواندوستی دارم و آن آدمهایی هستند که جذب این جنبش میشوند. من در برخورد با این آدمها دریافتهام که تا زمانی که میزان مشخصی بیزاری از همنوع وجود نداشته باشد همدردی با حیوانات ممکن نیست. تمامی مدافعان حقوق حیواناتی که به حال دیدهام، چه اینجا و چه جاهای دیگر، ابراز نفرت از انسانهای ظالم و بد-بد و بیفرهنگی که حیوانآزاری میکنند
برایشان مهمتر بوده تا ابراز عشق به زیباییهای طبیعت و جانوران و ... اگر عشق به حیوانات باشد یکی مثل سنت فرانسیس آسیزی خیلی حیواندوستتر است از اعضای PETA. این عشق به حیوانات نیست، یک مجموعهای از خودنمایی فکریست (من از تو بهترم به خاطر رژیم غذاییام!) بعلاوهی مقادیر زیادی افکار اشتباه و عواطفی که در جای نامناسب سرمایهگذاری شده.
به عقیده ی من, پیشرفت علم کم کم مشکلات رو حل خواهد کرد.
در مورد مشکل دوم شما اگر من خوب منظورتون رو درک کرده باشم باید بگم دید تنفر از انسان های دیگر یک دید همه گیره.
در روان همه ی آدم ها اینچنین احساسی بالقوه وجود داره. باید محیط فراهم بشه تا بالفعل بشه.
شاید دلیلش حس رقابت باشه. یک آدم هرگز با یک مورچه خوار رقابت نمیکنه ولی با آدم های دیگر چرا.
دلیل دومش شاید احساس بدی باشه که هر انسانی در طول مدت حیاتش از همزیستی با انسان های دیگر میگیره. احساسات بدی مثل خیانت, نامردی, زیرآب زنی, دروغ, نارفاقتی, ریا و بسیاری
حس های بد دیگر که همه ی مردم با این احساسات منفی آشنا هستند و گرفتار چنین احساساتی شدن فقط از یک انسان به یک انسان دیگر انتقال پذیره.
همه ی مردم این احساسات بد رو تجربه میکنند. بیشترشون گرفتار عُقده و کینه نسبت به احتماع و محیط اطرافشون, افسردگی , خودکشی , اعتیاد و آسیب زدن به انسانهای دیگر یا طبیعت و
حیوانات میشوند.
این آدم ها معمولا تبدیل به افراد توسری خورده ی اجتماع میشوند که به شکلی ناهنجاری گرفتارند.
ریشه ی این مشکلات روحی بخاطر انعکاس احساس بدیه که همه ی انسان ها از برخورد با آدم های ناهنجار اجتماع میگیرند و بیشتر مردم نمیتونن اون روهضم کنند.
هضم این احساسات بد نیاز به هنر زندگی کردن داره که خیلی ها این هنر رو یاد نگرفتند.
اما یک حیوان نمیتونه به انسان همچین احساسات بدی رو انتقال بده.
یک حیوان در طول مدت حیاتش سرش به کار خودش گرمه و اگر اهلی و خانگی باشه, هرچه بیشتر محبت ببینه مثل آیینه اون رو به انسان برمیگردونه.
این عشق و محبت دوطرفه(که بغیر از مادر نمیشه از کس دیگری انتظار داشت), میتونه انسان رو به شکل افراطی و متعصبانه طرفدار حقوق حیوانات بکنه.
بهرحال دید تنفر از انسان ها مخصوص طرفداران حقوق حیوانات نیست و این سفسطه ست و خود شما هم جزو دسته ی متنفران هستید.
مثلا تنفر شما از همجنس گرایان, زن ها, فمنیست ها, مردان بتا, گیاه خواران و اخیرا حامیان حیوانات در پست هاتون مشهوده
مخصوصا که فکر میکنم تمایلات سوسیالیستی هم دارید و سوسیالیست ها از ثروتمندان انزجار دارند...