Rationalist نوشته: @حقگرا ممنونم از مطالبی که نگاشتید.
در این رابطه من چند پرسش فلسفی مطرح می کنم، و امیدوارم پاسخ هایی فلسفی(مستدلل،روشن و دقیق) دریافت کنم.
۱- عقل و فطرت در اندیشه عرفانی شما چیستند؟ و چگونه تعریف می شوند؟
۲- حق خواهی یک فرد، نسبت به سایرین چگونه قابل اثبات است؟ یعنی چگونه می توان حقیقت آن را تشخیص داد؟
۳- گرایش فطری به ارزش های اخلاقی همچون ایثار و صداقت و ... یعنی چه؟! هنگامی که به طور بدیهی و اساسی انسانها بر اساس
خودخواهی و غرایزشان رفتار می کنند؟
۴- اینکه اهالی عرفان(دستکم تاکنون که من با آنها روبهرو گشته ام) بسیار بر ارزشهای اخلاقی و رهایی از عالم مادیات در سخن تاکید می ورزند، ولی در زیستن عملی و شرایط حساس، کاملا مادی و بر اساس غرایز انسانی شان رفتار می کنند را چه طور توجیه می کنید؟
با سپاس
بادرود
ضمن عرض پوزش به خاطر وقفه طولانی در ارسال پاسخ به دلیل عوض کردن سیم کارت و در دسترس نبودن فیلتر شکن امکان دسترسی به سایت شما مقدور نبود .اما جواب سوالات شما :
۱.جایگاه عقل و فطرت در دیدگاه ما
جایگاه عقل مشخص است و ان مشخصا به معنی استدلال یقینی است به گونه ای که عقل هر انسان سلیم و بیغرضی تسلیم ان گردد .
فطرت از نگاه ما عرصه بسیار گسترده ای است که شامل تمام گرایشات حسی و فرا حسی میگردد ولی به طور اخص ما وقتی از فطرت نام میبریم منظور گرایشات دیگر خواهی و نفی خود است که بن مایه و ریشه اخلاق است مانند تمایل به کمک به دیگران در تمام زمینه ها حتی به قیمت زیان رساندن به خود تمایل به راستگویی صداقت ،عدالت ،شهادت و کلا هر امری که منافی خود خواهی باشد که خود بحث مفصلی است که اگر دوست داشتید میتوان مستقلا وارد ان بحث شد .
۲.تشخیص حق خواهی
از نظر ما حق همان مسیر تکاملی بشریت است و مسیر تکاملی بشر را میتوان از سلسله مراتب وجود تشخیص داد که اتفاقا علم نیز بر ان صحه گذاشته به این معنی که ما میتوانیم تکامل بشریت را از قانون تکاملی داروین اغاز کنیم و از دل مادی گرایی محض داروینی قانون فرا مادی و اخلاقی بیرون بکشیم به این صورت که انسان محصول تکامل عالم ماده است و از نظر جسمانی یک حیوان تکامل یافته است که در گرایشات زیستی با حیوانات مشترک است و ما اگر بخواهیم خصلت عالم حیوانیت را که خود تکامل یافته عالم ماده است را خلاصه کنیم به اصل قانون تناضع بقا و بقا اصلح میرسیم که خود این اصول به یک حقیقت منتهی میشود و ان خود خواهی و حفظ خود و ارضاء تمیلات زیستی است به هر قیمتی حتی حذف موجودات دیگر و این امر برای عالم حیوانات نه تنها نکوهیده نیست بلکه عین کمال است .
اما در عالم انسانیت نیز دقیقا همین خصلت را در خود به وضوح میبینیم اما انسان علاوه بر این خصلت مشترک با حیوانات دو ویژگی ممتاز از حیوانات دارد که دقیقا نشان دهنده تکامل وجودی انسان از حیوان است و ان عقل و فطرت است . در خصوص عقل زیاد وارد جزئیات نمی شویم چون اثار ان کاملا مشهود است و موجب تسخیر انسان بر کل موجودات هستی گردیده و تمام نواقص و محدودیات انسان در مقابل عالم ماده جبران کرده .
اما فطرت که در بالا بیان شد منظور همان گرایشات دیگرخواهی است که دقیقا در مقابل خود خواهی عالم حیوانیت قرار دارد و ما به عنوان یک انسان حضورا در درون خود این تقابلات را شاهد هستیم به این صورت که ما در طول زندگی همواره در هر گزینش بین انتخاب خود یا دیگران با چالش درونی مواجه هستیم و اگر از فطرت سالمی برخوردار باشیم میتوانیم یک ترازوی درونی را در خود بیابیم به نام وجدان که هر گاه خود را بر دیگران ترجیح میدهیم احساس یک فرد شکست خورده را داریم و هرگاه دیگران را بر خود ترجیح میدهیم احساس پیروزی میکنیم .ما اگر این ترازوی درونی را به مسیر تکاملی خود از علم حیوانات ضمینه کنیم به راحتی قابل تشخیص است که مسیر تکامل انسان در حقیقت گذر از عالم خود خواهی و رسیدن به مرتبه دیگر خواهی و نفی خود است .
با این توضیح مشخص میشود که از دیدگاه ما حق همان نفی خود و دیگر خواهی و خدمت به خلق است و این خود باعث افزایش مرتبه وجودی و نزدیکی به اصل وجود است که خود هستی بخش مطلق است و اگر ما شاهد وجود خود و دیگر موجودات هستیم دقیقا به خاطر همین ذات هستی بخش اصل وجود است که همان حق و حقیقت محض و ذات اقدس اله است .
بنابر ین ملاک حق در مرتبه وجودی انسانیت همانا نفی خود و دیگر خواهی است و هر کس با مراجعه به وجدان خود میتواند این حقیقت را تشخیص دهد
۳.رابطه گرایشات اخلاقی با گرایشات خود خواهانه
اگر مطالب بالا درست درک شده باشد جواب این سوال روشن است و ان اینکه اساسا مرتبه انسانیت و کمال انسانی در همین گرایشات اخلاقی است که چکیده ان نفی خود و دیگر خواهی میباشد و لی این به معنی نفی مطلق خود نیست بلکه در حقیقت این نفی خود به خاطر حفظ خود و بقا خویشتن خویش است . یعنی عالم بالاتر از عالم حیوانات برای حفظ خود باید دست به بقا اصلح بزند به این معنی که شما گرایشات پست خود را فدای گرایشات متعالی میکنی و از مرگ عالم ماده به حیات عالم معنا میرسی درست مانند بقا اصلح در عالم حیوانات که در ان تنها حیواناتی زنده میمانند که توانسته باشند خود را با شرایط محیط بهتر وقف دهند در غیر این صورت حذف خواهند شد به همین صورت در عالم انسانیت نیز هر کس بتواند خود را با شرایط عالم معنا یعنی دیگر خواهی وقف دهد میتواند به عالم فرا مادی صعود کند در غیر این صورت محکوم به قانون عالم ماده یعنی تجزیه به مراتب پایین تر وجود میگردد .
ما این گزینش درونی بین خود خواهی و دیگر خواهی را میتوانیم به عمل یک باغبان تشبیه کنیم به این صورت که باغبان برای رشد بهتر یک گیاه علفهای حرز را از اطراف گیاه حذف میکند تا گیاه اصلی امکان رشد کافی داشته و تمام استعدادهای درونی خود را به فعلیت برساند . بنابر این ما در حقیقت با نفی گرایشات عالم مادی و حیوانی خود را نفی نکرده ایم بلکه خود را پرورش داده و نیروی بلقوه خود را به فعلیت خواهیم رساند و این مسیر تکاملی انسان در حقیقت تنها با اختیار ممکن است و اگر بشریت بتواند در دو مسیر علم و اخلاق خود را به فعلیت برساند میتواند به مقام خلیفه اللهی و خالقیت برسد .
۴. توجیه رفتار به ظاهر دو گانه عارفان
جواب این سوال نیز از مطالب بالا قابل استنباط است به این مضمون که اساسا ما بین عالم ماده و معنا تفاوت ذاتی قائل نیستیم و تفاوت را در مراتب وجود میدانیم لذا یک عارف حقیقی هرگز گرایشات مادی را منکر نیست بلکه انچه تاکید دارند بر این است که باید مسیر زندگی به گونه ای باشد که از همین قوای مادی و همین گرایشات طبیعی باید به عالم معنا رسید به عبارتی راه بقا در همین عالم فنا و مادی نهفته است و این دو عالم کاملا به هم تنیده هستند و قابل جدایی نیستند زیرا از نگاه ما وجود در نظام هستی واحد است با بینهایت مراتب وجود که از بسیط ترین عناصر مادی شروع و به انسان که موجودی مابین عالم ماده و معنا قرار دارد میرسد و از انسان به عالم معقولات مانند اصول عقلی و قوانین هستی و سنن اخلاقی وسپس طی سلسله مراتب وجود به واجب الوجود که اصل و خالص هستی است میرسد .لذا از نگاه ما تمام مراتب وجود جلوه و تجلی حضرت حق هستند که هر مرتبه ای باید مسیر تکاملی خود را طی کند و مسیر تکامل انسان از عالم ماده میگذرد و انچه ما باید به ان عنایت داشته باشیم فرار از عالم ماده نیست بلکه تعلق خاطر نداشتن به مادیات است که باز به اصل دیگر خواهی و نفی خود بر میگردد .
البته درک بهتر مطالب بالا منوط به درک درست وحدت اندر کثرت وجود است که اگر مایل بودید میتوان به ان پرداخت
زیرا ادعای ما بر این است که معرفت وحدت وجودی قابلیت و ظرفیت این را دارد که تمام علوم و معارف بشری را با هم متحد کرده و سعادت دنیا و اخرت را برای بشر رقم بزند و تصویری معقول از خدا و جایگاهی شایسته برای بشریت ترسیم کند .
با سپاس