نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

عرفان چیست؟
#91

کوشا نوشته: عده ای به نام عارف مدعی شده اند که همانطور که مفهوم وجود معانی متعدد ندارد و واحد است عینیت خارجی آن نیز چنین است و رنگها و
طورهای گوناگون که مشاهده می شود عارضی هستند و
برای درک این وحدت تنها راه تزکیه نفس و ... است

شما می گویید تجربه های عرفانی قابل اعتماد و اتکا نیستند و از عارفان دلیلی غیر از شهود طلب می کنید
خب این مثل این می ماند که از یک نقاش بخواهید برای یک کور مادرزاد طیف های متنوع رنگ را تبیین کند یا بخواهیم برای کسی که هیچگاه حس چشایی نداشته مزه های شور و شیرین و ترش را توضیح دهیم

مقصود عارفان هم دیدنی و چشیدنی است نه فهمیدنی به معنای متعارف آن

به قول شاعر :

من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر من ناتوان زگفتن و خلق از شنیدنش
من نگفتم قابل اعتماد نیستند، تنها برخی از مطالب بسیار مهم در مطالعه ام پیرامون موضوعِ "عرفان" را مطرح کردم.

مساله اینجاست که شما در گفتگو پیرامون موضوعِ عرفان، اسلام را هم وارد کردید. حال اگر آنچه از "عرفان" در نظر دارید تبیین نمایید، با ایمان به اسلام گره خورده است؛ ابتدا باید در مورد "اسلام" باور مرا دگرگون سازید.





کوشا نوشته: بیان شد که واحد بودن وجود تنها در صورتی نقض می شود که بتوان مصداقی برای عدم پیدا کرد (استدلال)
مصداقی برای "عدم" هرگز وجود ندارد. زیرا مفهوم آن به واسطه ی "وجود" ادراک می گردد و وجود هم به واسطه ی "موجود".
وجود بسیاری از موجودات هم اعتباریست. اما شما به شکلی غیر منطقی و کودکانه، مفهوم "وجود" را مستقل از "موجودات" در نظر گرفته اید و خودتان فکر می کنید برای یکپارچگی وجود، استدلالی آورده اید!

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#92

Rationalist نوشته: من نگفتم قابل اعتماد نیستند، تنها برخی از مطالب بسیار مهم در مطالعه ام پیرامون موضوعِ "عرفان" را مطرح کردم.

مساله اینجاست که شما در گفتگو پیرامون موضوعِ عرفان، اسلام را هم وارد کردید. حال اگر آنچه از "عرفان" در نظر دارید تبیین نمایید، با ایمان به اسلام گره خورده است؛ ابتدا باید در مورد "اسلام" باور مرا دگرگون سازید.

اساس و بنیان عرفان بر اعتباری بودن فیزیک و ماده و اصالت و حقیقی بودن متافیزیک است و خیلی روشن است که ادیان ابراهیمی و در رأس آنها اسلام

پرچمدار و مشوق انسان به توجه به این موضوع هستند و عارفان مسلمان مبانی عرفانی خود را علاوه بر برهانی کردن، مستند به قرآن نیز کرده اند

لذا تفکیک عرفان از اسلام تقریبا ناممکن است و برای کسانی مثل من و شما که همت خودسازی در حد رسیدن به کشف و شهود را نداریم

قرآن نتیجه کشف عارفان را مانند طعامی آماده در برابر نهاده است و با ایمان به وحی و قرآن حداقل می توان لذت ذهنی از این طعام برد (علم الیقین)

در مورد تغییر باور شما
اگر بتوانید خود را از پیش فرضهایی از اسلام که ذهن شما را انباشته اند رها کنید می توانیم با هم صحبت کنیم.


نقل قول:مصداقی برای "عدم" هرگز وجود ندارد. زیرا مفهوم آن به واسطه ی "وجود" ادراک می گردد و وجود هم به واسطه ی "موجود".
وجود بسیاری از موجودات هم اعتباریست. اما شما به شکلی غیر منطقی و کودکانه، مفهوم "وجود" را مستقل از "موجودات" در نظر گرفته اید و خودتان فکر می کنید برای یکپارچگی وجود، استدلالی آورده اید!
مفهوم وجود که به طور روشن از مفهوم موجود جدا و مستقل است و نیاز به استدلال منطقی (کودکانه یا غیر کودکانه) ندارد

آنچه از قدیم بین فلاسفه مورد بحث بوده

اصالت داشتن وجود یا ماهیت بوده است، آنچه در نهایت بر آن اتفاق نظر شده اصالت داشتن وجود و اعتباری بودن ماهیت (موجودات) است

عارفان برای تبیین این موضوع به دریا و موج و یا کلمات و حروف مثال زده اند، حقیقت موج چیزی جز آب شکل یافته به شکل مخصوص نیست

هر موجودی در هر مرتبه ای از وجود که باشد عارض بر وجود و شکل دهنده آن است و چیزی از خود ندارد

اگر حقیقت وجود حقیقت واحدی نباشد اولا باید مرزی این حقیقت ها را از هم جدا کند که این جدا کننده چیزی جز عدم نمی تواند باشد و

منتفی و ممتنع عقلی بودن عدم، حکم به واحد بودن وجود می کند.

ثانیا اطلاق و انتساب موجود به موجودات مختلف با مشکل مواجه می شود و ما باید علاوه بر موجودات، غیر موجودات (نه به معنای معدومات) را نیز در برابر خود

مشاهده می کردیم که این موضوع به صورت کاملا بدیهی و وجدانی خلاف واقعیت ملموس و محسوس است.
پاسخ
#93

کوشا نوشته: اساس و بنیان عرفان بر اعتباری بودن فیزیک و ماده و اصالت و حقیقی بودن متافیزیک است و خیلی روشن است که ادیان ابراهیمی و در رأس آنها اسلام

پرچمدار و مشوق انسان به توجه به این موضوع هستند و عارفان مسلمان مبانی عرفانی خود را علاوه بر برهانی کردن، مستند به قرآن نیز کرده اند

لذا تفکیک عرفان از اسلام تقریبا ناممکن است و برای کسانی مثل من و شما که همت خودسازی در حد رسیدن به کشف و شهود را نداریم

قرآن نتیجه کشف عارفان را مانند طعامی آماده در برابر نهاده است و با ایمان به وحی و قرآن حداقل می توان لذت ذهنی از این طعام برد (علم الیقین)
البته اینها مربوط به عرفان اسلامی است!
محض اطلاع تان؛
قبل از اسلام در برخی مکاتب "عرفان" وجود داشته و اسلام همچون "فلسفه"، عرفان را هم از دیگر مکاتب دزدیده است.
اینکه می نویسم "دزدیده است" ؛ به خاطر این است که آنها را منحصر و ساخته و پرداخته خود می داند؛
نه برگرفته و دستکم تکامل دهنده آنها از مکاتب دیگر.

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#94

Rationalist نوشته: البته اینها مربوط به عرفان اسلامی است!
محض اطلاع تان؛
قبل از اسلام در برخی مکاتب "عرفان" وجود داشته و اسلام همچون "فلسفه"، عرفان را هم از دیگر مکاتب دزدیده است.
اینکه می نویسم "دزدیده است" ؛ به خاطر این است که آنها را منحصر و ساخته و پرداخته خود می داند؛
نه برگرفته و دستکم تکامل دهنده آنها از مکاتب دیگر.

قصد بحث علمی و فهمی نو از هستی دارید یا تقسیم ارث و معلوم کردن سهم مکاتب و نحله های مختلف از ماترک عرفان ؟!!!
پاسخ
#95

کوشا نوشته: قصد بحث علمی و فهمی نو از هستی دارید یا تقسیم ارث و معلوم کردن سهم مکاتب و نحله های مختلف از ماترک عرفان ؟!!!
قصد دریافتن حقیقت را دارم...
و در برابر سخنان دروغ و خرافات خشمگین می شوم، خوب؟!
حال به ویرانی باور من از اسلام و تبیین عرفان اسلامی بپردازید...

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#96

Rationalist نوشته: قصد دریافتن حقیقت را دارم...
و در برابر سخنان دروغ و خرافات خشمگین می شوم، خوب؟!
حال به ویرانی باور من از اسلام و تبیین عرفان اسلامی بپردازید...

الآن دقیقا باید چه کاری انجام دهم؟
پاسخ
#97

سارا نوشته: می شود کمی بیشتر توضیح دهید. برای نمونه شما با کدامیک از مکاتب عرفانی و پیروان آن آشنایی دارید و اگر ممکن است کمی بیشتر در مورد شیوه ی آشنایی و آرا و عقاید آنها بگویید.
چون تا آنجا که بنده می دانم و از اهلش دیده ام (یعنی فراتر از شنیدن!) آنها به ورای واژگان رسیده اند! و همانطور که برای زندگی در دنیای مادی از لباس مادی (یعنی همان تن) بهره می گیرند (در حالی که می توانند بی نیاز از آن باشند) به همین ترتیب از واژگان مادی هم برای توصیف و شرح احوالات خود بهره می گیرند. برای نمونه خوف و رجا و وجد و... که در عالم مادی یک معنای عام دارند ولی در عالم عرفان معنایشان 180 درجه با آنچه که در عالم مادی هست فرق می کند.
اساسا موضوع این است که آنچه تاکنون من به عنوان عرفان و اهالی آن آشنا شده ام در و پیکری به عنوان مکتب نداشته اند!
اینکه بیان می کنید به ورای واژه‌گان رسیده اند...و از دنیای مادی بی نیاز هستند... و...چه و چه... دستکم باید تفاوتی وجود داشته باشد میان
زندگی عملی آنها با دیگران. در حالیکه تفاوتی من ندیده ام!
اما اینکه می فرمایید معنای واژه‌گان نزد آنها کاملا متفاوت از معانی عامیانه می باشد، کاملا قابل بحث و نقد است! چه طور یک فیلسوف برای درک عمیق تر معنای واژه‌گان و بیان مقصود خود ده ها سال به زبان شناسی و تلاش و تحقیق در معانی واژه‌گان می پردازد و حتی بر مبنای دیدگاه فلسفی اش معانی واژه‌گان مورد نظر را مفصلا توضیح می دهد. اما اهالی عرفان که به قول شما به ورای واژه‌گان رسیده اند با دم دست ترین واژه‌گان شهود عرفانی خود را بیان می کنند؟!
اصلا یک عارف(!) چه قدر روی فلسفه‌ی زبان و معناشناسی به پژوهش پرداخته که حال بخواهد به ورای واژه‌گان دست بیابد؟!
جالب تر آنجاست که اشعار و ادبیات بسیاری از شاعران حتی چون خیام که معنای بسیار سرراستی دارند را اهالی عرفان چنان تفسیر و معنا می کنند که آدمی از فرط حیرت چشمانش از حدقه بیرون میزند!!!


نقل قول:چه بخواهیم چه نخواهیم! چه خداباور باشیم چه ناخدا باور باشیم! چه حق پرست باشیم چه خود پرست باشیم! با شهود و شناخت (عرفان) سرو کار خواهیم داشت!
بنده یک جستاری در مورد شهود در هم میهن باز کردم و در آنجا اتفاقا با یکی از هم مسلکان شما (که شاید هم عضو همین فروم هم باشد) بحثمان شد و ایشان یک ایراد به بنده گرفت که تعریفی که از شهود می کنم تحدید کننده نیست! و محدود نمی کند بلکه خیلی مبسوط است و وسیع!
نمی دانم شاید حق با ایشان باشد ولی واقعا فکر میکنم همان نگاه مادی که توسط چشم انجام می گیرد و به برداشت های گوناگون می رسد هم نوعی شهود است اما از نوع سطح پایینش!
برای نمونه همه ی ما یک میز را میز می بینیم اما در رنگش نه! و یا یک شلوار و یا یک دامن را همان می بینیم ولی در "رنگ" هماره اختلاف وجود دارد! چرا؟ ما در هستی اشیا مشکلی نداریم ولی معمولا در رنگ و مشخصه های دیگر دچار اختلاف می گردیم بویژه رنگ! شاید تنها رنگی که همه ی مردم شهر آن را یکی می بینند همان بیرنگی است! و از اینرو است که عرفا هماره بر بیرنگی تاکید کرده اند که در حقیقت بیانگر حرکت از کثرت به سمت وحدت است.

پس همان نگاه کردن و دیدن اشیا را هم می توان شهود خواند اینکه همه ما به یک تابلو ، تصویر و منظره می نگریم و برداشت های گونگون می کنیم ریشه در چیست؟ ریشه در تجربیات درونی ما احساسات ما و.. دارد که به شهود می انجامد!
و اینکه عرفا تاکید کرده اند که باید نفس را ریاضت داد تا پاک و منزه گردد هم ریشه در همین نکته دارد. اینکه برای رسیدن به یک شهودِ خالص و درست نیاز به درونی پاک و عاری از تجربیات و احساسات مادی می باشد.

برایم شگفت آور است اگر شما از مسلک من خبر دارید هنگامی که می نویسید "هم مسلک شما"!
اما گذشته از آن،
نقد اصلی من هم نسبت به یکی از دوستان نزدیکم که اتفاقا حرف هایی شبیه شما می زند و البته حاضر نیست خودش را اهل عرفان بداند؛ چنین است
که اگر کانتکست و بستر ما گفتگویی فلسفی است، می بایست در آن راستا و طبق اصول آن به گفتگو بنشینیم. و گفتگوی فلسفی هم شرایط و بستر خاصی دارد که آن را از انواع بحث ها و جدل های دیگر متمایز می سازد. یکی از اصلی ترین مولفه های گفتگوی فلسفی،‌ داشتن معانی روشن و تا حدممکن مناسب و با دقت انتخاب شده برای واژه‌گان می باشد. اینکه شما بگویید معنای واژه‌گان در عرفان کاملا دگرگون می شوند و چه بخواهیم و نخواهیم و نمی دانم هر کاری بکنیم با عرفان سر و کار داریم و نیچه هم عارف بوده و... در گفتگوی فلسفی، ضمن احترام، پچیزی ارزش ندارند!

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ
#98

Rationalist نوشته: اساسا موضوع این است که آنچه تاکنون من به عنوان عرفان و اهالی آن آشنا شده ام در و پیکری به عنوان مکتب نداشته اند!
اینکه بیان می کنید به ورای واژه‌گان رسیده اند...و از دنیای مادی بی نیاز هستند... و...چه و چه... دستکم باید تفاوتی وجود داشته باشد میان
زندگی عملی آنها با دیگران. در حالیکه تفاوتی من ندیده ام!
چه جالب پس در اطراف شما عارف و عارف مسلک بسیارند! در حالیکه تا آنجا که من می دانم و حتی به گفته ی خود عرفا و اهل دل تعداد عارفان بسیار اندک هست و قلیل و شاید کمتر از تعداد انگشتان دستی! همان شعر معروف مولانا "از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست" که برگرفته از داستان معروف دیوژن بود هم اشاره به همین امر دارد کمیاب بودن انسانِ عارف! و آنطور که شما بیان می دارید پس باید با دهها عارف برخورد کرده باشید و.. در حالیکه آن عارفی که حقیقی باشد و واقعی در جهان بندرت یافت می شود و تعدادشان بسیار بسیار اندک است و نسلشان روبه انقراض! پس احتمال آنکه آن "عرفایی" که از نزدیک می شناسید اصلا عارف نبوده باشند ،به 100 میل میکند! چون اگر آنها واقعا عارف باشند پس باید دستکم این را می دانستید که دو بال عرفان خوف و رجاست و بر اساس همین دو بال عرفا به دو دسته ی اصلی تقسیم می شوند که خود آن دوسته هم دارای انشعاباتی هستند و ..
Rationalist نوشته: اما اینکه می فرمایید معنای واژه‌گان نزد آنها کاملا متفاوت از معانی عامیانه می باشد، کاملا قابل بحث و نقد است! چه طور یک فیلسوف برای درک عمیق تر معنای واژه‌گان و بیان مقصود خود ده ها سال به زبان شناسی و تلاش و تحقیق در معانی واژه‌گان می پردازد و حتی بر مبنای دیدگاه فلسفی اش معانی واژه‌گان مورد نظر را مفصلا توضیح می دهد. اما اهالی عرفان که به قول شما به ورای واژه‌گان رسیده اند با دم دست ترین واژه‌گان شهود عرفانی خود را بیان می کنند؟!
اصلا یک عارف(!) چه قدر روی فلسفه‌ی زبان و معناشناسی به پژوهش پرداخته که حال بخواهد به ورای واژه‌گان دست بیابد؟!
جالب تر آنجاست که اشعار و ادبیات بسیاری از شاعران حتی چون خیام که معنای بسیار سرراستی دارند را اهالی عرفان چنان تفسیر و معنا می کنند که آدمی از فرط حیرت چشمانش از حدقه بیرون میزند!!!
این مباحث بسیار بسیار جای بحث دارند بنده خودم مدتهاست که دارم روی آثار ابن عربی کار می کنم و هرمونتیک عرفانی و جالب آنجاست که منابع فارسی و یا عربی در این زمینه نیست و کسی چون William Chittick آمده و در مورد هرمونتیک در عرفان ابن عربی کتاب نگاشته است!


Rationalist نوشته: برایم شگفت آور است اگر شما از مسلک من خبر دارید هنگامی که می نویسید "هم مسلک شما"!
عجب! شما که چنین برداشتی را از سخن بنده داشته اید چگونه به درکِ درستی از شعر آنهم از گونه ی خیامش خواهید رسید؟! سخن بنده آنجا با توجه به context روشن بود! وقتی آنجا گفتم هم مسلک شما منظورم کالا روشن بود که این هم مسلکی یعنی بیخدایی!! دیگر تفسیر کردن این چیزها در گفتار ساده و روزمره که نباید سخت باشد !
Rationalist نوشته: اما گذشته از آن،
نقد اصلی من هم نسبت به یکی از دوستان نزدیکم که اتفاقا حرف هایی شبیه شما می زند و البته حاضر نیست خودش را اهل عرفان بداند؛ چنین است
که اگر کانتکست و بستر ما گفتگویی فلسفی است، می بایست در آن راستا و طبق اصول آن به گفتگو بنشینیم. و گفتگوی فلسفی هم شرایط و بستر خاصی دارد که آن را از انواع بحث ها و جدل های دیگر متمایز می سازد. یکی از اصلی ترین مولفه های گفتگوی فلسفی،‌ داشتن معانی روشن و تا حدممکن مناسب و با دقت انتخاب شده برای واژه‌گان می باشد. اینکه شما بگویید معنای واژه‌گان در عرفان کاملا دگرگون می شوند و چه بخواهیم و نخواهیم و نمی دانم هر کاری بکنیم با عرفان سر و کار داریم و نیچه هم عارف بوده و... در گفتگوی فلسفی، ضمن احترام، پچیزی ارزش ندارند!
من حرفهایم شبیه دیگر حرفهایم نیست از اینرو برایم بسیار جالب است که دوست شما حرفهایی شبیه من می زند!!!هیچ پیوستگی و وحدتی در سخن ندارم ! و البته ادعای عارف بودن هم هیچگاه نداشته ام! چون گاهی ملحد کافرم و گاهی عابد و زاهد و با این سرگردانی ها نمی توانم عارف باشم!
در ضمن بنده در کجا گفته ام که نیچه عارف بوده و چه چه! خوب است که بیشتر آثار نیچه را به انضمام مقالاتش و مقالاتی که در موردِ وی و آثارش را بوده خوانده ام (هیچوقت فکر نمی کردم روزی بیاید که این چیزها را بگویم!!)

سارا نوشته: دیوانگی همیشه هم جیز بدی نیست گاهی اوج خرد را جنون می نامند! و براستی که نیچه دیوانه بود چون دیوزده شده بود! او همچون دیوژن به دنبال ابر انسان چراغ بر دست تمام شهر را می گشت و جز دیو هیچ نمی دید! پس حق داشت که دیو زده گردد و به دیوانگی برسد!


منظورتان از باید تجربه کرد تا فهمید چیست؟ شهود ِ فلسفی؟

درباره چنین گفت زرتشت می شود هزاران ساعت حرف زد! من اینقدر شیفته ی این کتاب هستم که حتی بخش هایی از آن را چندین بار خوانده ام و از جمله کتابهایی است که زیاد به آن رجوع می کنم ! و اینکه در این کتاب جنونِ نیچه را هم عرض با جنون حلاج و مولانا دیدم و چقدر هم جملاتش شبیه به آنان هست!

واژگانی چون ، "همچون" و "هم عرض" برای شما به معنای "عینا" هستند؟!!!! آیا وقتی می گوییم جنون نیچه هم عرض جنون مولاناست یعنی نیچه هم یک عارف آنهم از گونه ی مسلمانش هست؟!!! عجب نمی دانستم!!!!و نمی دانستم که برای گفتارهای ساده و روزمره از این دست هم باید دست به تفسیر و تشریح بزنم! عجب !!!!
اگر از عرفان و عرفا دستکم اندکی می دانستید آنگاه درمی یافتید که حلاج و مولانا وابسته به کدام مکاتب و حلقه ها بوده اند و اینکه عرفانشان عینا به مانند هم نبوده و عین هم نبوده اند و.. در حقیقت بنده میان عرفا آنهم از گونه ی خراباتیش تفاوت قائلم آنگاه بیایم نیچه را عین آنها بدانم!! واقعا طنز بسیار خندآوریست:)
حال نکته ی جالب آنجاست که در این فروم یکی از هم مسلکان شما (منظور فردی که بی خدا هست!) سخنانی در مورد نیچه گفته که دقیقا منظور بنده بوده!
نقل قول:در کتاب چنین گفت زرتشت نیچه هدفش اینه که به ابر انسان رو معرفی کنه
و صفاتی رو بهش اشاره می کنه که اگر انسان از اونها پیروی کنه می تونه به ابر انسان تبدیل بشه(یه جورایی همون انسان کامل عرفا)
Not Acceptable!






پاسخ
#99

سارا نوشته: چه جالب پس در اطراف شما عارف و عارف مسلک بسیارند! در حالیکه تا آنجا که من می دانم و حتی به گفته ی خود عرفا و اهل دل تعداد عارفان بسیار اندک هست و قلیل و شاید کمتر از تعداد انگشتان دستی! همان شعر معروف مولانا "از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست" که برگرفته از داستان معروف دیوژن بود هم اشاره به همین امر دارد کمیاب بودن انسانِ عارف! و آنطور که شما بیان می دارید پس باید با دهها عارف برخورد کرده باشید و.. در حالیکه آن عارفی که حقیقی باشد و واقعی در جهان بندرت یافت می شود و تعدادشان بسیار بسیار اندک است و نسلشان روبه انقراض! پس احتمال آنکه آن "عرفایی" که از نزدیک می شناسید اصلا عارف نبوده باشند ،به 100 میل میکند! چون اگر آنها واقعا عارف باشند پس باید دستکم این را می دانستید که دو بال عرفان خوف و رجاست و بر اساس همین دو بال عرفا به دو دسته ی اصلی تقسیم می شوند که خود آن دوسته هم دارای انشعاباتی هستند و ..
من فقط تجربه‌ی ناقص خودم از عارف مسلکان در دنیای بیرون را بیان داشتم. و اگر شناخت خود را نسبت به عرفان کامل می دانستم، اکنون با شما در این مورد به گفتگو نمی نشستم.
حال شما بیان می دارید که آنها به احتمال زیاد عارف نبوده اند و عارفان واقعی خیلی کم پیدا می شوند؛
بسیار خوب، شما مهربورزید و مفهوم عرفان و کیستی یک عارف واقعی را برای من روشن کنید.




سارا نوشته: این مباحث بسیار بسیار جای بحث دارند بنده خودم مدتهاست که دارم روی آثار ابن عربی کار می کنم و هرمونتیک عرفانی و جالب آنجاست که منابع فارسی و یا عربی در این زمینه نیست و کسی چون William Chittick آمده و در مورد هرمونتیک در عرفان ابن عربی کتاب نگاشته است!
چه خوب! خوشحال می شوم بدانم تا به حال به چه نتایجی رسیده اید؟



سارا نوشته: وقتی آنجا گفتم هم مسلک شما منظورم کالا روشن بود که این هم مسلکی یعنی بیخدایی!! دیگر تفسیر کردن این چیزها در گفتار ساده و روزمره که نباید سخت باشد !
من هم دقیقا به همین خاطر خرده گرفتم!
چه کسی گفته من یک بی‌خدا هستم؟ چنانچه خداباور هم به معنای عامیانه‌ و یا دینی آن نیستم.







سارا نوشته: من حرفهایم شبیه دیگر حرفهایم نیست از اینرو برایم بسیار جالب است که دوست شما حرفهایی شبیه من می زند!!!هیچ پیوستگی و وحدتی در سخن ندارم ! و البته ادعای عارف بودن هم هیچگاه نداشته ام! چون گاهی ملحد کافرم و گاهی عابد و زاهد و با این سرگردانی ها نمی توانم عارف باشم!
چون ایشان هم مانند شما چنین ویژگی هایی دارند!





سارا نوشته: واژگانی چون ، "همچون" و "هم عرض" برای شما به معنای "عینا" هستند؟!!!! آیا وقتی می گوییم جنون نیچه هم عرض جنون مولاناست یعنی نیچه هم یک عارف آنهم از گونه ی مسلمانش هست؟!!! عجب نمی دانستم!!!!و نمی دانستم که برای گفتارهای ساده و روزمره از این دست هم باید دست به تفسیر و تشریح بزنم! عجب !!!!
اگر از عرفان و عرفا دستکم اندکی می دانستید آنگاه درمی یافتید که حلاج و مولانا وابسته به کدام مکاتب و حلقه ها بوده اند و اینکه عرفانشان عینا به مانند هم نبوده و عین هم نبوده اند و.. در حقیقت بنده میان عرفا آنهم از گونه ی خراباتیش تفاوت قائلم آنگاه بیایم نیچه را عین آنها بدانم!! واقعا طنز بسیار خندآوریست:)
ببینید گرامی، من یکی دو ماه یک بار یه اینجا نمی آیم تا با شما کل کل کنم که چه گفتید و چه نگفتید؟ از مطالبی که در جستار مربوط به نیچه نوشته بودید، این طور برداشت می شد که نیچه را فردی عارف و اهل عرفان و شهود می دانید. حال اگر مقصودتان آن نبوده که هیچ، نیازی به ابراز سخنان بیهوده نیست!
یک بار دیگر بیان می کنم، اینکه در اینجا برای نمونه در مورد عرفان و نیچه و ... با شما یا کسی دیگر گفتگو می کنم، هدفم آموختن و به نقد گذاشتن است.
برای مثال من هر چه بیشتر در زندگی و آرای نیچه عمیق می‌شوم، بیشتر به رمزآلود بودن شخصیت و اندیشه هایش پی برده و بیشتر نیاز به گفتگو در مورد او و سخنان حیرت آورش را احساس می کنم.
در مورد شناخت مستقیم تمام جهان هستی در موسیقی نیز همین طور...

همین بود زندگی؟! پس تحقیر بیشتر، شکست بیشتر، رنج بیشتر...
پاسخ

Rationalist نوشته: من فقط تجربه‌ی ناقص خودم از عارف مسلکان در دنیای بیرون را بیان داشتم. و اگر شناخت خود را نسبت به عرفان کامل می دانستم، اکنون با شما در این مورد به گفتگو نمی نشستم.
حال شما بیان می دارید که آنها به احتمال زیاد عارف نبوده اند و عارفان واقعی خیلی کم پیدا می شوند؛
بسیار خوب، شما مهربورزید و مفهوم عرفان و کیستی یک عارف واقعی را برای من روشن کنید.
بهتر است شما در ابتدا آن تعریفی که از عارف و عرفان را در نظر دارید بگویید تا بنده بیشتر با نگاه شما با عرفان و عرفا آگاه شوم. چرا که خوب تعریفی که در مورد عرفان و عارف از سوی فلاسفه و عرفایی چون ابن سینا و ابن عربی شده است بسیار کوتاه اما جامع است و نیاز به شرح و بسط دارد و چه بهتر است ابتدا شما نظر خودتان را بفرمایید تا از آن به تعریفی از عرفان و عارف برسیم .
Rationalist نوشته: چه خوب! خوشحال می شوم بدانم تا به حال به چه نتایجی رسیده اید؟

شما کدامیک از آثار ابن عربی را خوانده اید؟ چون کار بنده بر روی آثار ابن عربی بوده است . هر چند می توان در مورد خودِ هرمونتیک عرفانی هم بحث کرد اما باید نمونه داشت که بهترین و دلپذیرترین و البته آسانترین همانا اشعار حافظ است:)
Rationalist نوشته: من هم دقیقا به همین خاطر خرده گرفتم!
چه کسی گفته من یک بی‌خدا هستم؟ چنانچه خداباور هم به معنای عامیانه‌ و یا دینی آن نیستم.
خب معذرت می خواهمSad
ولی آخر ایشان هم همین سخن شما را می گفتند که !





Rationalist نوشته: چون ایشان هم مانند شما چنین ویژگی هایی دارند!

ای بابا:)



Rationalist نوشته: ببینید گرامی، من یکی دو ماه یک بار یه اینجا نمی آیم تا با شما کل کل کنم که چه گفتید و چه نگفتید؟ از مطالبی که در جستار مربوط به نیچه نوشته بودید، این طور برداشت می شد که نیچه را فردی عارف و اهل عرفان و شهود می دانید. حال اگر مقصودتان آن نبوده که هیچ، نیازی به ابراز سخنان بیهوده نیست!
یک بار دیگر بیان می کنم، اینکه در اینجا برای نمونه در مورد عرفان و نیچه و ... با شما یا کسی دیگر گفتگو می کنم، هدفم آموختن و به نقد گذاشتن است.
برای مثال من هر چه بیشتر در زندگی و آرای نیچه عمیق می‌شوم، بیشتر به رمزآلود بودن شخصیت و اندیشه هایش پی برده و بیشتر نیاز به گفتگو در مورد او و سخنان حیرت آورش را احساس می کنم.
در مورد شناخت مستقیم تمام جهان هستی در موسیقی نیز همین طور...
نخست آنکه من کل کل نکردم تنها از خودم دفاع کردم آیا این اشکالی دارد از دید شما؟ یعنی حق آن را هم نداشتم؟! و دیگر اینکه همین! یکی نیچه و یکی هایدگر خیلی خیلی نیاز به شرح و بسط دارند! می دانید زبان در آثارشان عجیب زنده است و از چارچوب فلسفه بیرون می زند و فلسفه ی صرف نیست. از اینرو برداشتها از آثارشان متنوع است . من دوست داشتم در مورد برداشتم از چنین گفت زرتشت را آنجا بیان کنم و در مورد بخش هایی از آن به گفتگو بنشینم که اینگونه رفتار کردیدSad






پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط sonixax
05-04-2013, 11:51 PM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان