09-24-2012, 05:05 PM
پدرم یک مجموعهی نفیس از آثار سهروردی به فارسی داشت که من در پانزده سالگی طی تقریبا شش ماه تمام آنرا مطالعه کردم. ما اغلب چنان مینویسیم که خواندهایم، و من پیش یا پس از آن هرگز هیچ متنی را با همان اندازه از دقت و اشتیاق و کنجکاوی نخواندم. عارضهای جانکاه برآمده از آن مطالعات دوران نوجوانی، عربیزه شدن غلیظ نثر نوشتاری من بود. بدبختی بزرگی که هنوز هم با من مانده و گاهی حتی در همکلامیهای روزمره هم بلای جانم میشود. جالب آنکه مستمعین و مخاطبین اغلب آنرا به حساب فضلفروشی ِ کاذب یا از آنهم بدتر مسلمانی من میگذارند(و جالبتر، گاهی مثل حالا که به واژگان مستعمل خود میاندیشم این مسئله تشدید هم میشود!).. اینها را گفتم که اینقدر من و مهربد را در یک سبد نریزید، او نثری بسیار خودآگاهتر اتخاذ کرده و به راستی به واژگانی که بکار میبرد میاندیشد، من همینطور زبان پارسی را قصابی میکنم..
+ خاطرهای در اینباره: یکبار برای دوستی دانشمند که پیرامون پروژهی دانشگاهی خود از من نظر خواسته بودم، در میان تعریفها و تمجیدها نوشتم «از برخورد با ... در این متن بسی متذلذ و محظوظ شدم وانگهی...». او هم در جواب نوشت که «مگر نوشتهی من مهبل است که از آن متذلذ و محظوظ شدهای؟»..
+ خاطرهای در اینباره: یکبار برای دوستی دانشمند که پیرامون پروژهی دانشگاهی خود از من نظر خواسته بودم، در میان تعریفها و تمجیدها نوشتم «از برخورد با ... در این متن بسی متذلذ و محظوظ شدم وانگهی...». او هم در جواب نوشت که «مگر نوشتهی من مهبل است که از آن متذلذ و محظوظ شدهای؟»..
زنده باد زندگی!