01-21-2011, 02:59 PM
sonixax نوشته: خوب ایرن برای من از طرف شیوه فکری که پرچم یک کشور را به رسمیت نمیشناسد و به جایش پرچم قرمز کمونیستی و شوروی را برتر و بهتر میداند چیز خیلی عجیبی نیست .
در ظاهر چنین است ، ولی در عمل جنبش سبز یک طرح از پیش آماده بود که اندکی از کنترل خارج شد ولی دوباره حکومت توانست کنترل اوضاع را در دست گیرد .
اگر منظور شما مشروعیت نزد مردم است ، که این مشروعیت بیش از 20 سال است نابوده شده و هیچ اثری ازش باقی نمانده - اگر منظور شما مشروعیت در دید کشور های دیگر و امور سیاسیست دیدم که اینچنین نشد و تمام کشور ها رئیس جمهوری انتصابی را به رسمیت شناختند و این جنبش کوچکترین تاثیری در رفتارشان نداشت چرا که آنها مردم ایران را نگاه نمیکنند ، مردم خودشان را نگاه میکنند - و درک این موضوع گویا برای شما دشوار است .
بنده در هیچ کجا نگفته ام کروبی یا موسوی رهبر هستند ، بلکه عنوان کرده ام ابزار های کنترل جمعیت است که حکومت در دست دارد و به راحتی و با زیرکی فراوان توانست با استفاده از همین ابزار ها اعتراضات سراسری که در ایران جاری بود را کنترل ، کمرنگ و محو کند و همه چیز را مانند سابق به داخل خانه ها و اذهان مردم و تاکسی ها و ... کشاند - حال تا این نفرت و انزجار عمومی دوباره قوت بگیرد که توانایی یک شورش گسترده ی دیگر را داشته باشد جمهوری اسلامی چند سالی زمان دارد و اگر اوضاع به همین روال پیش برود و جنگی دامان ایران را نگیرد جمهوری اسلامی تبدیل به کره شمالی خواهد شد و نابود کردنش حتا با دخالت خارجی غیر ممکن ، آن زمان است که تمام اوپوزوسیون از چپی چپ بگیرید تا راستی راست باید برود سماق بمیکد برای همیشه .
همانطور که پیشتر گفتم ، تخلیه ی احساسات مردم و آرام کردنشان . یک دور بررسی کنید به خوبی رد پایش هویداست .
یکی از ابزار بسیار مهم و بزرگ جمهوری اسلامی تبلیغاتی است که با نمایش این انتخابات به راه میندازد و همان طور که بارها سران این حکومت اعلام کرده اند شرکت مردم در انتخابات به منزله یک آری دیگر به جمهوری اسلامی است و همین برایشان مشروعیت میخرد چه نزد طرفداران خودشان ، چه نزد کشور های دیگر و این دورنما را ایجاد میکند که جمهوری اسلامی حکومتی است که مردم آن کشور طالبش هستند حال به تعداد چشمگیر مخالف دارد ولی این مخالفین در اکثریت نیستند .
راهی که شما پیشنهاد میکنید را کشور های دیگر رفته اند و همه شان از دم نابود شده اند ، همان طور که شما نمیتوانید یک حکومت کمونیستی درست و حسابی در طول تاریخ نشان دهید و همگی یا استالینیزه شده اند یا تجزیه یا نابود ، ولی در طرف مقابلش کشور هایی که من با استناد به نظام سیاسی آنها سخن خود را میگویم همگی دارای پیشرفتهای چشمگیر ، رفاه بسیار بالا و اقتصاد های آنچنانی هستند .
خیر ، در همان زمانها هم همین مردم دست آورد هایی که قشر نخبه و روشنفکران راستین با سختی های فراوان فراهم کرده بودند را بر باد فنا دادند و کار را به جمهوری اسلامی کشاندند ، و اکنون شما تلاش روشنفکران آن زمان را به پای مردمی مینویسید که تمام آن دستاورد ها را نابود کردند و ایران را حتا از دوران قاجار هم عقب تر راندند .
البته این نظر شماست و با حقیقتی که در جامعه ایران در جریان است در تضاد کامل است ، این طور که من برداشت کرده ام شما هم به مانند دیگر باورمندان سرسخت کمونیسم و سوسیالیسم همواره باورهای خود را بر حقیقت مقدم میشمارید و حاضر به قبول حقیقت جاری نیستید .
اینکه من از اسلام بیزارم یک حقیقت است و به هیچ عنوان آن را تکذیب نمیکنم . و هرگز وارد معقوله های انسان ستیزی نمیشوم ولی در عین حال چشمانم را بر روی حقیقت به خاطر اینکه ممکن است کسی خوشش نیاید نمیبندم و برای همین با لحن سخنی که میگویم مشکلی ندارم .
اینکه رفتار ایرانیان را بابت روش نگرش به مسائلی که زندگیشان را مختل کرده و درس عبرت نگرفتن از آنها گوسفندوار بنامیم توهین به کسی نیست ، همچنین شما هم دچار همان اسوطره سازی ها و تعارف های الکی شده اید چیزی که بد ترین و وحشتناکترین بخش موجود در فرهنگ ما ایرانیان محسوب میشود و باعث نوعی خودبرتر بینی و نادیده گرفتن حقایق میشود .
اینکه ما حماقت های افراد را با واژه هایی که تعریف دیگری از آنها ارایه میکند بیان کنیم هیچ کمکی به حل مشکلاتی که گریبانگیرش شده ایم نمیکند و به عکس اوضاع را بدتر هم میکند .
جامعه ما جامعه ای است که نباید با چربزبانی و چاپلوسی ایرادهایش را برایش بازگو کرد چون نه تنها متوجه آنها نمیشود بلکه به ادامه دادن به کارهای اشتباهش اصرار هم میورزد ، شخصن زمانی این موارد را درک کردم که از ایران خارج شدم و دچار مقایسه بین جوامع مترقی با جامعه واپسمانده ی خودمان شدم . تا زمانی که شما داخل همان جامعه زندگی میکنید خیلی از این ایرادها را متوجه نمیشوید ولی زمانی که از آن خارج میشوید میبینید که این مدل تعارف های بیجا و الکی در جوامع دیگر وجود ندارد و اگر کسی یا کسانی کار احمقانه ای انجام دهد خیلی روشن آنها را احمق خطاب میکنند و کسی هم دلگیر نمیشود ولی در فرهنگ و جامعه ما فورن دلخوری پیش می آید و همین دلخوری به سمتی میرود که افراد را خفه میکنند و هیچ تغییری در وضع موجود ایجاد نمیشود .
همچنین وقتی شما وارد جوامعی میشوید که توع فرهنگی بسیاری دارد متوجه رفتار عجیب ایرانیان در مقایسه با ملیت ها و فرهنگ های دیگر میشوید ، رفتاری که من آنها را رفتار احمقانه و گوسفندوار مینامم و شما برای تعریفش هیچ کلمه مناسبی در اختیار ندارید در نتیجه هرگز نمیتوانید آنها را خیلی صریح و واضح بازگو کنید .
من هرگز از تندی سخنان کسی نمیرنجم ، این تندی یکی از خاصیت های بحث کردن است و همان طور که خودم بسیار بسیار تند سخن میگویم از اینکه کسی تند سخن بگوید نارحت نمیشوم
ولی اگر جریان بحث به سمت یک درگیری لفظی و حمله به یکدیگر شود و از مسیر طبیعی اش منحرف شود از بحث کناره گیری میکنم تا باعث آزردگی طرف مقابل و سایر کاربران نشوم ، چرا که افرادی هستند که از صریح سخن گفتن من برداشتهایی مانند وابستگی به نازی ها ، یا طرفداری از قشری خاص و ... میکنند و پس از آن در تمام بحث ها نسبت به آنچه گفته میشود گارد میگیرند و استدلال نمیکنند و این جو ، جو خوشایندی نیست .
0_ اینجور کوت های پی در پی جز به آشفتگی ِ کلام نمی انجامد، قطعا من بدون این تدقیق ِ اضافی هم خواهم دانست که پاسخ شما به کدام بخش از حرفهای ِ منست.
1_ پیش از هرچیز، این اتهام ِ «کمونیست» بودن ِ منرا از کجا درآوردید؟ کجای ِ نوشته های من تعلق به کمونیسم را در خود داشت؟ یا آنکه چپ را در کمونیسم ِ هذیانی ِ ایرانی محدود می دانید؟ آیا امضای ِ من که از سوی هرنوع مارکسیستی به عنوان «انحراف خرده بورژوایی» تقبیح می شود برای رفع ِ اتهام کافی نیست؟
2_ درباره ی ِ برنهاده ی ِ بنیادین ِ ادعاهای ِ شما، مبنی بر «برنامه» بودن ِ جنبش سبز چنانکه قبل تر نیز گفتم هیچ مدرک ِ عینی وجود ندارد، درحالی که برای ِ خصم آن ده ها گواه ِ زنده هست. خود ِ شما از اقامه ی ِ یک شاهد ِ معتبر عاجزید و به روش ِ بچه مسلمانها بجای پاسخ به دشواری، مرا به «نگاه ِ دقیق تر» و «دقت ِ بیشتر» حواله می دهید. من تابحال انتقادات ِ زیادی به جنبش سبز را شنیده ام، از لیبرالها بخاطر آنکه چهره های ِ پیشتاز ِ آن حاضر نیستند راه ِ خود را تا پایان ادامه بدهند(نفی ولی فقیه و قانون اساسی و اسلامی سیاسی و غیره)، از چپهای قدیمی که حاضر نیستند گذشته ی ِ امثال موسوی و گنجی و حجاریان را ببخشند و به پاک شدن ِ پرونده ی ِ آدمها اعتقادی ندارند چراکه اینها را سلاخ و قاتل ِ رفقایشان می دانند، وانگهی اولین بار است که با اینجور مکاشفات ِ الهی و کشفیات ِ دایی جان ناپلئونی درباره ی ِ خاستگاه ِ جنبش روبرو می شوم. ادعای ِ ثقیلی مثل ِ بودن ِ تمام سررشته ها در دست ِ ج.ا به دلایلی به مراتب ِ درجات قوی تر و استوارتر از حرفهای ِ خنده آوری همچون «خالی کردن باتری ِ مردم» دارد.
3_ فقدان ِ مشروعیت هم به مانند مشروعیت دارای درجات ِ گوناگونی ست. تا پیش از جنبش سبز ج.ا هرگز مردم ِ عادی ِ کوچه و خیابان را هدف قرار نگرفته بود، همیشه فعالین و مبارزان ِ سیاسی هدف نوک پیکان ِ سرکوب آن بودند. اینست که جنبش سبز آخرین ذرات مشروعیت نظام را بر باد داد، چنانکه امروز حکومت بجز مشتی جیره خوار و جنایتکار ِ وابسته دیگر طرفداری ندارد. اعدام ِ فله ای ِ اعضای ِ یک گروه چریکی چه بخواهیم یا نه متفاوت است با آتش گشودن به روی ِ مردم رهگذر و شهروندان معمولی.
4_ انتخابات را همه می دانند که نمایشی بیش نیست و بهره برداری حکومت هم هرگز چیزی فراتر از تبلیغات ِ طبیعی ِ یک نظام دیکتاتوری برای ِ خود نیست. احمدی نژاد دور اول از تحریم برآمد و هیچکس از طبقه ی ِ متوسط ِ تحصیلکرده ی ِ شهرنشین ایرانی او را نمی خواست. اما هنوز توضیح نداده اید که چطور در خانه نشستن مردم آسیب بیشتری به ج.ا می زد تا اعتراض آشکار خیابانی.
5_ جنبش برخلاف تصور شما نه کمرنگ شده و نه محو، آتش ِ زیر ِ خاکستر هم نیست، بلکه خیلی ساده تنها مانده. هوشمندی در جبهه حاکمیت و خرفتی در جبهه پرولتاری، باعث شد که اتحاد میان ایندو بزرگترین طبقه ی ِ اجتماعی کشور میسر نشود و طبیعی ست که هیچکدام نمی توانند بدون ِ کمک دیگری به پیروزی برسند. چنانکه در سال 57 حمایت ِ و پیوستن طبقه متوسط به انقلاب بود که پیروزی آن را تضمین کرد. متاسفانه 30% کف ِ جامعه آنقدر بصیرت ندارند که بفهمند سیاستهای احمدی نژاد از راست ِ افراطی هم فضاحت بارتر است. دلیل دیگری که جنبش در طفیلی ماند می تواند غیرانقلابی بودن ِ آن باشد. توافق پیرامون ِ آنچه نمی خواهند، اختلاف درباره ی ِ آنچه می خواهند. اگر انقلاب را به یک خط که از نقطه ای شروع می شود و در نقطه ای پایان می یابد تشبیه بکنیم، نقطه ی ِ پایان ِ این جنبش هرگز وجود نداشت.
6_ برنامه ی ِ ج.ا اینست که قشر متوسط را از میان ببرد، با تبدیل کردن ِ مردم به جیره خوار حکومت، با وارد کردن ِ فشار شدید ِ اقتصادی که دغدغه های سیاسی را طبیعتا(و برخلاف ِ تصور ِ اپوزیسیون هخازده)تحت تاثیر منفی قرار می دهد، با انتقال کارمندان و غیره به شهرستانها، با وارد کردن نئاندرتال از دهات به شهر و محاصره ی ِ آن از اطراف، با سرکوب ِ نهادهای مدنی ِ آنها و غیره.
7_ نخبگان و روشنفکران را سی سال است دیده ایم که بدون حمایت مردم بجز تودهنی خوردن از حاکمیت و فرار کردن به خارج و انقلاب اینترنتی کاری از پیش نبرده اند، پس بیان اینکه دستاوردهای سیاسی مردم ایران قبل از انقلاب 57 کار روشنفکران بوده همانقدر مضحک است که باقی حرفهای شما. من خواستار ِ احترام به توده ی ِ مردم به عنوان عضوی از آنها هستم نه بستن ِ پنجره ی ِ نقد. اینکه ملت نمی فهمند مگر سرشان داد بزنید یکی دیگر از دیدگاه های خان منشانه و کدی ِ شماست که نیاز به پاسخ ندارد. من فقط نظر خواننده را به تشابه بی نظیر نظریات شما و اخوندیسم در بنیاد جلب می کنم و از این بحث می گذرم.
8_ هیچکس خواستار تعارف و چاپلوسی نشده، اینکه اگر همه مردم را از دم خر و گاو بدانید یک آدم خودنخبه پندار ِ عقده ای بنظر خواهید رسید، با طلب پیوستن به مهمل بافی های ناسیونالیستی تفاوت می کند. شما باید این تفاوت را بفهمید.[color="silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 02:59 pm ---------- ارسال قبلی در 02:53 pm ----------
[/color]
russell نوشته: هدف از گفتگو با اين افراد متقاعد كردن آنها نيست لزوماً،بلكه اين هست كه نشون بديم اين عقايد متحجر رو نميتونند همه جا به زور بخورد مردم بدند و يكي ممكن هست پيدا بشه و نشون بده كه بيپايه هست اين مسائل.مخصوصاً اين گفتگو اگر بصورت عمومي و مناظره باشه تاثير گذار هست.و نكته ديگه اين هست كه در ضمير ناخودآگاه اين افراد ميمونه و باز در بلند مدت اثر گذار هست.اما انجام چنين گفتگوهايي ميشه گفت نوعي فداكاري هست چون چندان ممكنه دلچسب نباشه براي همه ولي به نظر من ضروريترين هست در جامعه و شايد بودنش در جوامع خودش رو نشون نده ولي اجتناب از چنين بحثهايي در جامعه منجر به فاجعه ميشه.به قولي شبيه به كار لوله كشي ميمونه كه تا وقتي همه چيز درست باشه كسي متوجه كار شايد بي اهميت و بظاهر بيحاصل اين افراد نيست.
خوب این رهیافت که متفاعد کردن طرف مقابل را از اهمیت ساقط بدانیم می انجامد به همان مخاطب قرار دادن ِ موضوع و نه شخص باورمند ِ به آن. همان کاری که من آنرا موعظه می کنم.
russell نوشته: علت مطرح كردن نظر من درباره رفتار شما(كه ارتباطي به من نداره) اين هست كه بعد از ترك انجمن توسط جناب كسري قصد شما براي ترك بحث كمي برام عجيب بود و ميخواستم علتش رو بفهمم چون من شخصاً عقايدم درباره بحث جور ديگهايست و درك موضع شما كمي برام سخت هست.
من قطعا نمی توانم دلیلی بهتر از به رسمیت نشناختن یک گفتمان را برای سرزدن از گفتگو مطرح بکنم. من هرگز با یک نئونازی وارد گفتگو نخواهم شد. هرگز به او فرصت دفاع از "عقایدش" را نخواهم داد و بلادرنگ از آزادی ِ نشنیدن و آزادی سکوت کردن ِ خود برعلیه آزادی بیان او استفاده خواهم کرد.
زنده باد زندگی!