01-17-2011, 06:07 AM
Reactor نوشته: بهرحال اینم نظر شماست. من هم زیاد از این ناسیونالیسم ایرانی دل خوشی ندارم. شاید بخاطر این هست که هر کس به ما رسید و از این حرف ها بخوردمون داد آخر سر یک کلاه گشاد سرمون گذاشت و مالید درمون!
ولی باز هم نظر شما رو قبول ندارم!
تجربه ی من و چیزهایی که تو این دنیای واقعی دیدم برام از هر حرف و سند دیگری مستند تره!
اون بدنه ای که شما ازش حرف میزنید با عرض معذرت از نظر من الاغ پیششون پورفوسوره!
نه فقط ایران بلکه همه جای دنیا!
در جاهای دیگر دنیا به لطف دموکراسی و آزادی اطلاعات و اینترنت و تبادل فرهنگی و سفر مردم به کشورهای دیگر اون الاغ ها عین پینوکیو کم کم دارن آدم میشن ولی الاغ های مملکت ما پیشرفتشون خیلی کنده و هنوز راه زیادی مونده که بشه به شعورشون امید بست!
اگر توانایی تعیین سرنوشتشون رو داشتند که الان ما اینجا داشتیم راجع به موضاعات دیگری بحث میکردیم
در ایران مردمی که سالها به وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب شده اند و از شنیدن هر صدای مخالفی محروم بوده اند مسلم است که به اندازه ی ِ شما بصیرت سیاسی ندارند. این به معنای ِ خریت ِ آنها نیست، این یعنی مردم هم موجوداتی انسانی هستند که کیستی ِ آنها با وقایع ِ اطرافشان ارتباطی مستقیم دارد. آنچه بنظر می رسد شما نادیده می گیرید(یا از آن بی خبرید)این حقیقت است که «سرکوب» یک عمل ِ کور برآمده از جهل، خشم، ایدئولوژی گرایی، اسلامگرایی و غیره ی ِ حکومت نیست، بلکه مکانیزمی بسیار پیچیده و برنامه ریزی شده برای کنترل ِ کنش و واکنش ِ مردم، شاخص ِ آگاهی و جهل ِ آنها و حتی چگونگی و چیستی ِ خواسته ها و تمایلاتشان است. با تمام این اوصاف، ایرانیان اولین کسانی بودند در جهان ِ اسلام، خاورمیانه و چه بسی آسیا که برای «آزادی» و «تجدد» انقلاب کردند(انقلاب مشروطه نه بخاطر «نان» بود نه چیز دیگر)، اولین ملتی بودند که اسلام سیاسی را با یک انقلاب از پائین در کشور حاکم کردند و امروز هم تنها ملتی هستند که ارزشهای دموکراتیک را بر عقاید شخصی ارجح می شمارند. من معتقدم آینده ی ِ این کشور در دست ِ مردم بسیار روشن خواهد بود چراکه در سراسر ِ آسیا، نخستین کشوری خواهیم بود که ارزشهای دموکراتیک و حقوق بشر در آنها از بطن جامعه به صدر ِ آن تحمیل شده و نه بالعکس.
در خارج از ایران روشهای ِ بسیار متفاوت و گسترده ای برای ِ سرکوب ِ ذهنی ِ شهروندان وجود دارد. سالهاست روشنفکران ِ آمریکایی از خودشان می پرسند چرا مردم ِ طبقه ی ِ متوسط در انتخابات به کسانی رأی می دهند که نفع ِ 2% ِ بالای جامعه را به 98% باقی مانده ترجیح می دهد و با اقداماتی که به سود ِ آنهاست مخالفت می کند. آنجا دستگاهی به مراتب پیچیده تر از ایران، 24 ساعته مشغول ِ تنظیم ِ میزان ِ ترس، علاقمندی، باورمندی، امیدواری و یأس در جامعه است. سال 2006 وقتی کارگران ِ متروی ِ نیویورک تصمیم گرفتند پس از 30 سال برای اولین بار در اعتراض به اخراجهای فله و ساعت ِ کار زیاد اعتراض بکنند «دولت» آنها را تهدید به جریمه ی ِ روزی یک میلیون دلار کرد. از هیچکس صدایی در نیامد، چون از سالها قبل پیرامون ِ خطرات «سوسیالیسم» در «کشور مسیحی ما» هزاران ساعت برنامه، صدها فیلم، کتاب، نشریه و غیره مقدمه چینی کرده بودند. یا همین حالا، جنبشی براه افتاده بنام «تی پارتی»، متشکل از مردم ِ عادی ِ طبقه ی ِ متوسط، که مخالف ِ بیمه ی ِ سلامت ِ عمومی برای همه هستند!
Reactor نوشته: آدم ها سیاه و سفید نیستند! هر صفت بدی میتونه کنار یک صف خوب قرار بگیره و اون صفت رو خاکستری کنه! میتونه روی اون صفت بد تاثیر مثبت بگذاره!
اگر صفت خوب اونقدر پررنگ باشه و تاثیر گذار باشه میتونیم حتی صفت بد رو ندید بگیریم!
تمام اون پادشاه هایی که کشورشون رو سلطنت مشروطه کردن حتما در کارنامه ی شاهنشاهیشون کشت و کشتار هم داشتند! اما خدمتی که به کشورشون کردند اونقدر بزرگه که حتی اون کشتار هم قابل بخششه!! به همین علت برای مردمشون خیلی عزیز و بزرگن!
مثلا یک ژاپنی یا انگلیسی از امپراتور ژاپن یا ملکه انگلیس طلبکار نیست که چرا در سال هزار و نهصد و بوق چند نفر رو در زندان زده کشته و همه اون جور مسائل رو به حساب بیحساب بودن با شاه حساب میکنند چون خدمت و فداکاری شاه به مردمش قبلا از طریق دادن اخنیارات به مردمش ثابت شده!
فکر نکنید اینکه یک شاه اختیارات خودش رو به مردمش بده کار راحتیه!
من قبول دارم که محمدرضا شاه نتونست این کار رو بکنه!
ما راجع به «صفات» حرف نمی زنیم، داریم پیرامون ِ یک نظام ِ سیاسی که اساس ِ آن مبتنی بر سرکوب، مقاومت دربرابر ِ خواست مردم و مغایرت با اصول ِ کشورداری ِ اخلاقی بنا شده. هیچ چیز مقدس تر و ارشمندتر از جان ِ انسانها نیست، بهترین سیستمهای سیاسی هم ادعای ِ اعتلای ِ زندگی ِ بشری را دارند و دلیل «بهتر» شمرده شدن ِ آنها همینست، پذیرفتن «تلفات ِ انسانی» برای رسیدن به یک «نظام سیاسی بهتر» چیزی بجر نابینایی ِ ایدئولوژیک نمی تواند باشد.
Reactor نوشته: با حرف شما نصفه نیمه موافقم. بعضی کارها برای یک شاه تعریف شده هست. مثل استفاده از زور و قدرت نمایی!
در همه جای دنیا شاه ها به همین صورت رفتار میکردند.
اما این کارها هم دوره داره!
دوره ی کشت و کشتار هم برای شاه تموم شده بود و شاه خودش هم میدونست که با کشت و کشتار هم نمیتونه مملکت رو نگه داره! برای همین هم در لحظات آخر سلطنت مشروطه رو قبول کرده بود!
به نظرم شاه قبل از انقلاب و شلوغی ها وسط زمین و هوا گیر کرده بود. نصفش میخواست راه پادشاهان عاقل دنیا رو بره و نصف دیگه اش طماع بود و نمیخواست از قدرتش کم بشه.
در نهایت واقعیت پیروز شد چه اون دلش میخواست چه دلش نمیخواست.
انقلاب اسلامی بهایی بود که بخاطر این عدم درایت شاه پرداخت شد و مثل همیشه بیشترین ضرر متوجه مردم شد!
من هم دلیل مخالفتم با شاه همین هست که نزدیک بین بود و واقعیت رو ندید و پیش بینی آینده رو نکرد!
یک کشور و مردمی که(هر چند نفهم بودن ولی در قبالشون مسئول بود!) و آیندگان مملکت رو به فنا داد!
متاسفانه این دلیل اونقدر سنگینه که باهاش میشه حتی خدا رو هم (بر فرض وجود) محاکمه کرد چه برسه به شاه یک کشور!
شاه ِ اخر ایران از آنجاکه با یک کودتای خارجی به قدرت رسیده بود هرچه می کرد باز هم سلطنت ِ او مشروعیت نداشت. درست مثل ِ امروز ِ ما، که می گوییم جمهوری اسلامی هرچه بکند، باز تحت ِ این نام و شکل هرگز مشروعیت نخواهد داشت، چراکه جنایت کرده و غیره. مسئله هم این نبود که او نمی دانست دوران ِ سلطنت ِ مطلقه سرآمده، مسئله اینست که او هم مثل ِ شما مردم را گله ای گوسفند می دید که برای رسیدن به دروازه های ِ تمدن نیاز به شبان ِ نیکو و دلسوز دارند.
زنده باد زندگی!