09-19-2015, 05:55 AM
Mehrbod نوشته: در مدل بالا این توانایی که کس خودآگاهانه یکی یا دیگری را بگزیند, نادیده گرفته شده است.
چرا چنین تصوری دارید؟ این تقسیمبندی میتواند به روشی برای برچسب زدن به تکتصمیمها نیز تقلیل داده بشود، یعنی در هر تصمیم و خرده-تصمیمی که در زندگی روزمره میگیرید شما میتوانید در یکی از این گروهها قرار بگیرید. اما بله در جهان واقعی اغلب افراد به شدت به یک گروه متمایل هستند و بسیار انعطافپذیری ناچیزی نشان میدهند، این به دلیل امکانناپذیری تغییر نیست، هرچند برخی گرایشهای طبیعی متمایل به یک گروه دارند اما همه با شاخصهای مختلف توانایی تغییر را دارند. اینکه تغییر پدیدهای استثنایی و خارقالعاده است و به ندرت رخ میدهد اما به این دلیل است که هیچکدام از این افراد، به نحو آگاهانه، روش دیگر برای شناخت و برخورد با جهان را به رسمیت نمیشناسند.
نرمالها از همه بیشتر با مشکل روبرو هستند زیرا عواطف ما تا اندازهی زیادی غیر-ارادی و ناخودآگاه و مجموعهای از واکنشهای بیوشیمیایی به محرکهای بیرونیست، شما نمیتوانید چیزی را ارادی از چندشآور بودن یا ترسناک بودن یا خوشایند بودن ساقط بکنید. دست بالا میتوانید این بازخورد عاطفی را نادیده بگیرید. پس حتی اینها هم میتوانند از طریق برخی تمرینهای روانی و جسمانی خود را به «احساس بد کردن» عادت بدهند و بر مبنی چیزی بجز بازخورد عاطفی تصمیم بگیرند، اما چنین اتفاقی اغلب رخ نمیدهد چون خودآگاهی چندان عمیقی هم در این افراد وجود ندارد و درگیری ذهنی اصلی آنها با دگرفریبیست.
پس این تقسیمبندیها انعطافپذیر هستند، اما در جهان واقعی انعطاف به ندرت رخ میدهد. مسئله ناتوانی نیست، عدم تمایل است. درخودمانده اغلب منفعتطلبی را ناقص و مبتذل تلقی میکند، جنونپیشه همه کس بجز خودش را ولمعطل و «گوسفند» تلقی میکند و انسان نرمال اساسا خودآگاهی آنچنان برجستهای ندارد که بخواهد از سطح «نقش بازی کردن» فراتر برود، اما همه میتوانند جابهجا بشوند: درخودماندهای که از نجات گله نا-امید شده میتواند جنونپیشه بشود ، انسان نرمالی که تحت فشار عاطفی بلندمدتی بوده(مثلا سربازی بوده که به جنگ رفته)میآموزد که چگونه به آنها بیاعتنا بشود و ... جهت حرکت اما محدود است : نرمال > درخودمانده > جنونپیشه. من نه درخودماندهای دیدهام که نرمال بشود، نه جنونپیشهای که درخودمانده یا نرمال. من گمان میکنم که هرچه بیشتر به سوی جنونپیشگی متمایل میشوید، انعطافپذیری کمتری نشان میدهید. اینکه چرا برخی افراد گرایش بیشتری به یکی از این گروهها نشان میدهند میتواند هر دلیلی داشته باشد، به نظر من اما ژنتیکی و برآمده از شیمی مغز است، حساسیت بسیار بالا به دوپامین و عیب امیگدال شما را جنونپیشه میکند، فعالیت دوپامینرژیک بالا و امیگدال سالم شما را نرمال میکند و به نظر میرسد در درخودماندهها فعالیت کولینرژیک اهمیت بالاتری دارد.
اما قرار شد کمی صبور باشید و اجازه بدهید من اینها را و ربطشان به تکنولوژی و ... را به طور کاملتری تعریف بکنم و توضیح بدهم.
زنده باد زندگی!