نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 1 رای - 5 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان کوتاه
#17

هر ده دقیقه به ده دقیقه برای خودش رویا می‌بافت، بستگی داشت چشمش به چه جور آدمی بیوفتد، اگر مردی ریش و مو بلند جلویش سبز می‌شد خودش را بین جماعتی هنرمند تصور می‌کرد که کارشان ساز و آواز بود و او هم با صدایی خوش بین‌شان آواز می‌خواند، کارش که به انتها می‌رسید جماعتی عظیم را تصور می‌کرد که برایش هورا می‌کشیدند.

عادت داشت موقع کار کردن برای خودش رویا ببافد. رویا که می‌بافت کمتر حواسش به دور و بر می‌رفت، اما عمر هر رویا بیشتر از ده دقیقه نبود، نفر بعدی که می‌آمد رویای بعدی هم از راه می‌رسید. اگر مردی که برابرش بود هیکلی درشت داشت او نیز در رویایش عضله‌هایش را ستبر می‌کرد و ستاره‌ی میادین ورزشی می‌شد، مدال طلای المپیک می‌گرفت و همه‌ی رکوردها را به نام خودش ثبت می‌کرد. اما ده دقیقه بعد این رویا هم جای خود را به رویای بعدی می‌داد.

موقع کار نه خودش حرف می‌زد نه مشتری‌هایش؛ عادت داشت توی ذهنش برای آنها صدا بسازد، صداهایی متناسب با چهره و هیکل و قد. برای آدمهای چاق صدایی نازک و زیر تصور می‌کرد و برای لاغرها و قد بلندها صداهای خشدار و بم. گاهی هم از بعضی صداها که توی ذهنش می‌ساخت خنده‌اش می‌گرفت. از بابت صدا که خیالش راحت می‌شد می‌رفت سراغ رویابافی.

هر ده دقیقه به ده دقیقه متناسب با آدمهایی که مقابلش قرار می‌گرفتند رویاهایش تغییر می‌کرد، گاهی نقش اول سینما می‌شد و گاهی هافبک فلان باشگاه اروپایی، ده دقیقه بعد دست‌فروشی بود که وسط خیابان فال می‌فروخت و ده دقیقه بعدش هم پیک موتوری، گاهی هم پزشک می‌شد و اعضای بدن مشتری‌اش را بررسی می‌کرد، مخصوصا مواقعی که آدم مقابلش تصادفی شدید کرده یا در آتش‌ سوخته بود. شستن مرده‌ها را دوست نداشت، مجبور بود. هر جنازه‌ای که جلویش می‌گذاشتند شبیه یک صفحه از کتابی قطور بود؛ کتابی که هر روز صفحاتی از آن جدا می‌شوند؛ مرده‌شور توی رویاهایش سعی می‌کرد برای آن صفحه‌ها داستان بسازد، بعد که داستانش تمام می‌شد به آن کافور می‌زد و می‌پیچیدش لای کفن؛ برای همین آخر هر ده دقیقه توی رویاهایش صحاف می‌شد نه مرده‌شور!

فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!


پاسخ


پیام‌های این موضوع
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 04-30-2012, 12:56 PM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 08-12-2012, 01:34 AM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 09-13-2012, 10:15 AM
داستان کوتاه - توسط Mehrbod - 09-15-2012, 10:11 PM
داستان کوتاه - توسط azadah - 03-13-2013, 05:26 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:24 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:25 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:28 PM
داستان کوتاه - توسط mosafer - 04-21-2013, 07:29 PM
داستان کوتاه - توسط Soheil - 08-01-2013, 09:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-21-2013, 12:03 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 08-26-2013, 09:31 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:36 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-16-2014, 12:41 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-17-2014, 08:20 AM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 01-18-2014, 08:49 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:19 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 02:32 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 02-02-2014, 02:53 PM
داستان کوتاه - توسط undead_knight - 02-02-2014, 03:04 PM
داستان کوتاه - توسط azarnoosh - 04-20-2014, 10:10 PM
داستان کوتاه - توسط یه نفر - 12-31-2015, 10:54 PM
داستان کوتاه - توسط Rustin - 01-01-2016, 12:27 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 05:59 PM
داستان کوتاه - توسط solo - 07-05-2016, 06:09 PM

موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
آخرین ارسال توسط Mehrbod
07-15-2012, 03:45 AM

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 2 مهمان