نامنویسی انجمن درست شده و اکنون دوباره کار میکند! 🥳 کاربرانی که پیشتر نامنویسی کرده بودند نیز دسترسی‌اشان باز شده است 🌺

رتبه موضوع:
  • 0 رای - 0 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خویشتنداری (خودآگاهی، انگیزش‌ها، ...)
#31

Mehrbod نوشته: [Secular]
برای همین معضل تکنولوژی و هر چه که مربوط به مباحث علمی میشه فقط آنهایی که استعداد و نبوغ بالاتری دارند قادر به کنترل جریان خواهند بود چون همین علم و تکنولوژی و این حرفا همه همه نتیجه ی کار و تلاش همین افراد است.

بباید اینجور نیست و سخن نیز در راستای مهار از راه ستیز بود, نه مهار از راه کنترل, زیرا تکنولوژی کنترل‌پذیر نیست. [/QUOTE]

ای بابا تکنولوژی مهار پذیرم نیس!


Mehrbod نوشته: خودآگاهی کاربر @سارا هم بالاست, چون به چیزهاییکه در ذهن‌اش میگذرد آگاه است و همین کنجکاوی و پرسش‌ها که شما آمارش را رفته بودید درآورده بودید
هم از همین خودآگاهی ریشه‌ میگیرند. کسیکه خودآگاهی نباشد چندان پرسشی هم برایش پیش نمیاید, بویژه پرسش‌هایی که در پیوند با جهانبینی و "عالم معنا" باشند.

شما پ قبول داری که تراز خودآگاهیش بالاس نه پ چرا بازم دعواش می کنی؟!
Mehrbod نوشته: گفته‌یِ من در جُستار دیگر نیز این بوده "در شما نشانه‌هایِ بالا بودن خودآگاهی دیده میشود[/b]. این گفته‌یِ بسیار ساده ولی
تا اینجا به ده‌ها گونه هرکدام زمخت‌تر و نادرست‌‌تر از هم خوانده شده, از «نشانه‌ها (signs)» به «تعریف (definition)» برداشت شده, از «نشانه‌هایِ
خوبی دیده میشود» به «شما گفتی خودآگاهی من بالاست شما از کجا منو از خودم بهتر میشناسی نه نیست نیست نیست» رسیده و تاپا.

پ بهش گفتین خودآگاهیش بالاس ! بیچاره زمخت نگری نکرده :-) من پستایی که خطاب به شما بود در پاتوق رو هم کامل خوندم (اینروزا که اومدم مثلا یه سفر ایران بجای گشت و گذار در ایران در فاروم های ایرانی سیر می کنم :-)) چقدر این دختر رو دعوا کردی و بهش گیر دادی از طرز نوشتنش بگیر تا عقایدش ! برام جالبه شما که میگی اینچیزا بیهودست و وقت تلف کردن چرا وقتت رو با یه مسلمون اونم درویش! تلف کردین؟!
+
پ چرا خودش میگه خودآگاهیم پایینه؟!

Je pense, donc je suis
پاسخ
#32

Secular نوشته: پ بهش گفتین خودآگاهیش بالاس !

گفتید (گذشته).

اکنون که شما پرسیدید من پاسخ سرراست دادم, نه اینکه این را پیشتر گفته بوده باشم —> زمخت‌نگر چو زمخت‌نگر بیند, خوشش آید؟




Secular نوشته: شما پ قبول داری که تراز خودآگاهیش بالاس نه پ چرا بازم دعواش می کنی؟!

و خودآگاهی چه جور دستآوردی‌ست که شایسته‌یِ برستایش باشد؟



Secular نوشته: ن پستایی که خطاب به شما بود در پاتوق رو هم کامل خوندم (اینروزا که اومدم مثلا یه سفر ایران بجای گشت و گذار در ایران در فاروم های ایرانی سیر می کنم :-)) چقدر این دختر رو دعوا کردی و بهش گیر دادی از طرز نوشتنش بگیر تا عقایدش ! برام جالبه شما که میگی اینچیزا بیهودست و وقت تلف کردن چرا وقتت رو با یه مسلمون اونم درویش! تلف کردین؟!

چرایی آن دراز است و من کم انگیزه.




Secular نوشته: +
پ چرا خودش میگه خودآگاهیم پایینه؟!

در گفتمان بیشتر زمانها میبینید دیگرسو به "سُست‌ترین" بخش از سخن میپردازد که از همه آسانتر و آبدارتر است. در اینجا هم او به این استدلال کمابیش درست که «هرکس خودش را بهتر از همه
میشناسد» یک برگ برنده دارد که بگوید من, مهربد پیشداوری نابجا کرده‌ام و در این رهگذر به چهره‌یِ ضمنی/implicit برساند که پس جاهای دیگر نیز گفته‌یِ بیهوده و بیهوا داشته‌ام.

نکته اینجاست که ولی من این را تنها در جایگاه «نگر شخصی» آورده‌ام, بمانند همان گمانی که درباره‌یِ آمریکا بودن او¹ زده بودم: گمان ≠ استدلال.






¹
گیراست چند روز پیش سرانجام آن جُستار کذایی در هم‌میهن که در آن از اینجا بدگویی شده
بود را یافتم و میخواندم و یکی از نویسندگان آن که به گمان بسیار بالا همین کاربر باشد, در آمریکا میباشد.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#33

Mehrbod نوشته: گفتید (گذشته).

اکنون که شما پرسیدید من پاسخ سرراست دادم, نه اینکه این را پیشتر گفته بوده باشم —> زمخت‌نگر چو زمخت‌نگر بیند, خوشش آید؟
من از تیزهوشیش خوشم اومده پس تیزهوش چو تیزهوش بیند خوشش آیدE412




Mehrbod نوشته: و خودآگاهی چه جور دستآوردی‌ست که شایسته‌یِ برستایش باشد؟
ای بابا منظورم این بود که خودش هم داره میگه که شما بهش گفتین خودآگاهیش بالاست! اگه هم نگفتید (گذشته) پ چه دختر باریک بینی هس که خودش برداشت کرده:-)



Mehrbod نوشته: چرایی آن دراز است و من کم انگیزه.


حالا که دور همیم منم بدجور نوستالژی رفیقمو گرفتم بگو سرگرم بشیم :-)





Mehrbod نوشته: ¹
گیراست چند روز پیش سرانجام آن جُستار کذایی در هم‌میهن که در آن از اینجا بدگویی شده
بود را یافتم و میخواندم و یکی از نویسندگان آن که به گمان بسیار بالا همین کاربر باشد, در آمریکا میباشد.

ااا به چه نامی ؟ چون فک نکنم اینجا دیگه بیاد؟ اگه لطف کنید و نام کاربریشو بگین ممنون میشم.
+
انجمن شیعی که اینقدر فاروم وحشتناکیه مال بسیجیا و آخونداس که اصلا وقتی میرم توش کهیر می زنم از دیدن همون صفحه ی اول! این دختر موندم چجوری اونجا فعالیت می کنه!E410

Je pense, donc je suis
پاسخ
#34

Russell نوشته: مهربد جان میگم یک گفتار مبسوط درباره این خودآگاهی و کنترل این مسائل بزنی خیلی عالی میشه،من خودم دنبال منبع هستم دراینباره برای مطالعه.


هستی و نیستی: کوششی در هستی‌شناسی پدیده‌شناسانه / L'Être et le néant : Essai d'ontologie phénoménologique


این نسک پیوندی با کنترل خودآگاهی ندارد, ولی در پیوند با همان چیزی‌ست که شما از دیرباز با آن کمابیش
خودآگاه و ناخودآگاه آشنا بوده‌اید, همان «آگاهی» که دانش امروز از آن میگریزد و نمیتواند چیستی آنرا روشن کند.


ژان پل سارتر در بخشهایِ گوناگون به پرسمان «خودآگاهی» نیز بژرفی پرداخته است; اندک آشنایی با فلسفه‌یِ فیلسوفانی چون کانت, هایدگر, لایب‌نیتز, هُسِرل
و نیز دیگر پرسمان‌های فلسفیک, همچون idealism, افکندگی (thrownness), شناخت‌شناسی (epistemology) و جزان بسیار راهگشا است.


واژه‌سار:
پدیده = phenomenon:«پدیده» که در خاستگاه واژه همان «به دیده» باشد; آنچه به چشم میاید و بیرون از ویر (ذهن, mind) هستی دارد.
پدویره = noumenon: واژه‌یِ کانتین, آنچه وارونه‌یِ پدیده است, آنچه جهان ویر و اندیشه با آن سر و کار دارد. برای نمونه "پنداره‌یِ میز" چیزی جز «پدیده‌یِ میز».
درخویش = An-sich / in-itself: واژه‌یِ پیشنهادین; فلسفه‌یِ کانتین بر این پایه بود که پدیده — آنچه به چشم میاید و وایافتنی (perceivable) — همان چیزی‌ست
که خرد به آن دسترسی دارد, ولی در پس آن «درخویش» است که خرد هرگز نمیتواند یکراست به خود آن دست بیازد; این نگرش امروزه پُرهوادار است.
برخویش = Für-sich: پیشنهادین.
...




Being and Nothingness - WiKi

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ
#35

سارا نوشته: در باب خودآگاهی بنده همیشه فکر می کردم خودآگاهیم پایین است . این درست است که زیاد سوال می پرسم از همان کودکی از همان وقتی که حرف زدن را یاد گرفتم مشغول پرسیدن بودم تا الان و دستِ خودم نیست ذهنم فقط پرسش کردن را خوب می داند ولی پاسخ را ....... چون تمام وجود و هستی ام شدست فقط برای من سوال ! خب چون به این قضیه عادت کرده بودم فکر نمی کردم مربوط به خودآگاهی باشد. برای سرایش شعر یا برای ساخت یک آهنگ باید نا خودآگاه قوی داشت چون اصولا خلق شعر و موسیقی پیش از پیدایش در عالم مادی ، در عالم خیال صورت می گیرد. از اینرو گمان می کردم چون ناخودآگاه نیرومندی دارم پس نباید خودآگاهی بالایی داشته باشم ...

پرس و جوی بالا بیشتر به کنجکاوی برمیگردد تا خودآگاهی, ولی کنجکاوی همبستگی با خودآگاهی دارد.
برای نمونه کسیکه کنجکاو است و پیوسته از چرایی و چَمرایی چیزها میپرسد, خود به خود و از روی احتمالات بخشی از پرسشهایش
درباره‌یِ خود او هم خواهند بود و این به افزایش خودآگاهی خواهد انجامید. برای نمونه کسیکه کنجکاو است, پس از خوردن شیرپسته
از خودش شاید بپرسد «چرا من این همه شیرپسته دوست دارم, ولی سیمین نمیتواند هتّا یک قُلپ بخورد؟» سپس این پرسش
میتواند در دنباله او را به سوی پرسشهای دیگر ببرد مانند اینکه «آیا من همیشه‌یِ همیشه شیرپسته دوست داشتم؟» و «خوردن شیرپسته
چرا مرا یاد بهمان روز که برف میامد میاندازد؟» و تاپا و چون همه‌یِ اینها پرسشهایی بازتابین (reflectional) میباشند, به افزایش خودآگاهی میانجامند.

ازینرو کسیکه پیوسته درباره‌یِ چرایی انگیزه‌هایِ خودش پُرسان است, بسیار خودآگاه‌تر از کسی‌ست که آنها را بی دوباراندیشی می‌انجامد.

برای نمونه خودآگاه گرچه ناخودآگاهانه خشمگین میشود, ولی دیرتر از خود کنجکاوانه
میپرسد چرا خشمگین شدم؟ و میکوشد پرسش را تا واپسین جاییکه میتواند وابگستراند.
تراز و توان خودآگاهی اینجا میشود اینکه کس چند میتواند خاستگاه انگیزه‌هایش را وابکاود.

نمونه‌وار, پاسخیکه کس در برابر پرسش بالا از خود میگیرد میتواند این باشد:
خشمگین شدم چون چیزیکه بهمانی درباره‌یِ من توی جمع گفت دروغ بود.

اکنون توان و نیروی خودآگاهی میشود اینکه کس تا چه اندازه بتواند این پرسش را پیش ببرد. کسیکه خودآگاهی پایین دارد
به همین پاسخ میتواند خوشنود شود و دنباله‌یِ آنرا نگیرد, ولی کسی دیگر با خودآگاهی بالاتر میاید در دنباله از خود میپرسد:
چرا من باید چون او حرفی دروغ درباره‌یِ من زد خشمگین بشوم؟

و تاپا.


--

همه‌یِ این ولی تنها یک بخش از خودآگاهی‌ست, بخش بزرگتر دیگر خودآگاهی همان آگاهی‌ از چیزهایی‌ست که در روان میگذرند.

برای کسانیکه میخواهند روشن‌خوابی کنند (lucid dreaming), یک راه آسان هست که به آن «بررسی فربود (reality check)» میگویند.
کس در گذر روز پیوسته از خود میپرسد: «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و خود‌به‌خود دربرابر می‌پاسخد: «نه».
هر آینه, از آنجاییکه این پرسش در گذر روز از خود شده کم کم به چهره‌یِ یک خوگیری (عادت) در آمده و کس در میان خواب نیز
ناگهان از خود میپرسم «آیا من اکنون دارم خواب میبینم؟» و در اینجاست که روشن‌خواب میشود و خودآگاهی به او بازمیگردد.

نکته‌یِ خودآگاهی اینجا است که مغز تنها پردازش چیزهایی را به خودآگاهی وامیگذارد که خودآگاهی آنها را پیشتر بخواهد که
بدو سپرده شود. زمانیکه کس از چند و چون و چرایی خشم خود میپرسد, پس از هر بار خشمگین شدن ناخودآگاه وی
داده‌هایِ بیشتری درباره‌یِ رویداد خشم را می‌انبارد و به خودآگاهی میسپرد, زیرا اینجور ازو خواسته شده است. کس ِخودآگاه اینبار هربار که
دچار چشم میشود پس از آن وامیابد که داده‌هایِ بیشتری درباره‌یِ چرایی و چگونگی خشم خود دارد, زیرا این پرسش که "چرا من خشمگین
میشوم" در مغز او در جایگاهی پرسشی پاسخ نگرفته جای گرفته و او گرایش خویش درباره‌یِ دانستن آنرا پیشتر به مغزش اعلام کرده است.

در اینجا, این آگاهی از چیزهاییکه در روان میگذرند وابستگی بالایی به این دارند که کس درباره‌یِ آنها گرایشی اعلام کرده باشد یا نه.
کسانیکه خودآگاهی بسیار بالا دارند, از چیزهاییکه در سرشان میگذرد آگاهی بسیار بالایی نیز دارند. آنان میدانند چرا احساس خشم,
خوشی, درد و دیگرها میکنند و بسته به هوش خود, میتوانند اینها را با یکدیگر آموده (ترکیب) و به داده‌هایِ گیراتر و کاربُردین‌تر برسند.

در راستای نمونه‌یِ بالا, کسیکه در جمع یکی دیگر کاری که او نکرده را به وی به دروغ بسته در نخستین دم احساس خشم میکند, ولی اگر
بسیار خودآگاه باشد میتواند نزد خود درجا دریابد که خشم او از کجا ریشه‌ گرفته است و راهُبردی (strategy) دوراندیشانه‌ و خِردین‌تر در بازکنش خود
بنمایاند, بنمونه, بجای اینکه خشم خود را بنمایاند, او میتواند بجای خشمگین شدن بیجا, میان راه‌هایِ زیر یکی که از همه بجاتر است را بگزیند:
١- گفتگو را به لودگی کشانده و آنرا یک شوخی بیمّزه جابزند.
٢- اتهام‌زن را بهمانند به کاری که نکرده است متهم کند.
٣- اعتبار اتهام‌زن را با بیان رازی که درباره‌یِ او میداند خدشه‌دار کند.
...

ولی این رشته از کنش‌ها همگی وابسته به این میباشند که کس پیش از آنکه خشم خود را بنمایاند و بسُهد, از آن آگاه شود. به دیگر زبان,
خودآگاه پیش از خشمگین شدن از اینکه دارد دچار خشم میشود آگاه میشود و کسیکه بسیار خودآگاه است, ریشه‌ یا ریشه‌های آنرا هم بازمیشناسد.

پس در همه‌یِ اینها, مغزیکه خودآگاه است داده‌هایِ بیشتری از آنچه در هر دم میگذرد را به خودآگاهی میدهد. خودآگاه بنمونه در هر دم میداند
که چه احساسی دارد و به افزون, چرا این احساس را دارد; هر آینه روشن است این «خودآگاهی» هزینه‌بردار است و نیز, همیشه خواستنی‌ نیست.

برای نمونه زمانیکه یک اتوبوس دارد با بالاترین تُندا به سوی کسی میراند, او بهتر است بجای آنکه زمان هزینه‌یِ
خودآگاهی و اینکه بداند که دارد دچار احساس ترس میشود و چرا دارد دچار احساس میشود و اکنون که
دچار ترس شده چه کارهایی میتوان بکند, بجای‌ همه اینها از خیابان به پیاده‌رو بپّرد, ناخودآگاهانه.

در سوی دیگر, خودآگاهی کارمایه‌‌یِ (انرژی) بسیار بالایی میکشد و نیز گنجایش آن پایین است. مغز نمیتواند همه‌یِ رویداد‌هایی
که می‌پردازشد را به خودآگاهی برساند; در هر دم از زمان, میلیارد‌ها بساکه تریلیارد‌ها داده در مغز پردازش میشوند که از کنترل
دم و بازدم و تپش دل گرفته تا پردازش سدا و آوا و دما و .. را دربرگیرنده میباشند. اگر مغز همه‌یِ این داده‌ها را به خودآگاهی بدهد کس
در کوتاه‌ترین زمان پریشیده و به روانپریشی اگر نه روانگسیختگی, دچار میآید, زیرا خودآگاهی او توان پردازش همه‌یِ اینها را ندارد.

از میان همه‌یِ این رویدادها, ناخودآگاه تنها رویداد‌های شایسته‌یِ بازنگری را پیشگُزینانه (by default) به خودآگاهی میدهد. نمونه‌وار, بجای
آنکه ناخودآگاه در هر دم به خودآگاهی بگوید که چه اندازه هوا سرد یا گرم است, تنها زمانیکه دما از یک آستانه‌ای پایین‌تر رفت به این داده
را به خودآگاهی میدهد که "هوا سرد است" و در دنباله کس خودآگاهانه پنجره را میبندد, یا میرود یک چای داغ مینوشد تا گرمش بشود.

هر آینه, همچون هر کار دیگری با برزش و کار بستن همیشگی, به توان پردازشیک خودآگاهی افزوده خواهد شد.




---
در نمونه‌یِ شما این خودآگاهی باز همین است که نمونه‌وار توانسته‌اید ببینید که «انگاره‌یِ سیب» با «خود سیب» یکی نبوده است. این توانایی
و دانش از کجا میاید؟ از جایی میاید که کس به آنچه در روانش میگذرد آگاه بوده باشد. برای نمونه Eliezer Yudkowsky نیز درباره‌یِ این
پرسمان خودآگاه است و در جایی در یکی از نوشتارهایش از خواننده میخواهد که دو پنداره‌یِ سه‌گوش
و لامپ را با هم بیامایاند (combine): Levels of Organization in General Intelligence


Close your eyes, and try to immediately (without conscious reasoning) visualize a triangular light bulb now.

Did you do so? What did you see? On personally performing this test for the first time,
I saw a pyramidal light bulb, with smoothed edges, with a bulb
on the square base. Perhaps you saw a tetrahedral light bulb instead of a pyramidal one,
or a light bulb with sharp edges instead of smooth edges, or even a fluorescent tube bent
into a equilateral triangle. The specific result varies; what matters is the process you used
to arrive at the mental imagery.

Our mental image for “triangular light bulb” would intuitively appear to be the result
of imposing “triangular,” the adjectival form of “triangle,” on the “light bulb” concept.
That is, the novel mental image of a triangular light bulb is apparently the result of
combining the sensory content of two preexisting concepts. (DGI agrees, but the as-
sumption deserves to be pointed out explicitly.) Similarly, the combination of the two
concepts is not a collision, but a structured imposition; “triangular” is imposed on “light
bulb,” and not “light-bulb-like” on “triangle.”

The structured combination of two concepts is a major cognitive process. I emphasize
that I am not talking about interesting complexity which is supposedly to be found in
the overall pattern of relations between concepts; I am talking about complexity which is
directly visible in the specific example of imposing “triangular” on “light bulb.” I am not
“zooming out” to look at the overall terrain of concepts, but “zooming in” to look
at the cognitive processes needed to handle this single case.

The specific example of imposing “triangular” on “light bulb” is
a nontrivial feat of mind; ....




دانش به این نکته که ما میتوانیم دو انگاره‌یِ لامپ و سه‌گوش را با هم بیاماییم نیاز به این خودآگاهی دارد از آنچه که در
روان ما میگذرد زمانیکه به لامپ میاندیشیم, زمانیکه به سه‌گوش می‌اندیشیم و زمانیکه این دو را با هم می‌آماییم.
خودآگاهی بالاتر میشود اینکه کس از خود پس از آمایش این دو انگاره و رسیدن به سه‌گوش زردرنگ میپرسد:
من چگونه این آمایش را می‌انجامم؟

...


در اینجا, این گرایش شما به "عالم معنا" که همین جهان پنداره باشد نیز نمایانگری از خودآگاهی‌ست که از
خودتان پیشترها پرسیده‌اید چرا بهمان چیز میتواند پنداشته بشود, اگرچه هستی ندارد؟ و پرسش‌هایِ همانند.

.Unexpected places give you unexpected returns
پاسخ


موضوعات مشابه ...
موضوع / نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال

پرش به انجمن:


کاربران در حال بازدید این موضوع: 1 مهمان