10-04-2012, 11:35 PM
با رسیدن به نامیرایی اخلاقیات هم از این رو به آن رو خواهد شد.
.Unexpected places give you unexpected returns
SAMKING نوشته: آقا خواهشن بزارید اول جنتی بمیره بعد راه جاودانه شدنو پیدا کنیم
پارسال یه داستانی خوندم به نام "هایپریون" تخیلی بود ولی بعدش احساس کردم که جاودانه بودن میتونه وحشتناک باشه
SAMKING نوشته: آقا خواهشن بزارید اول جنتی بمیره بعد راه جاودانه شدنو پیدا کنیم
پارسال یه داستانی خوندم به نام "هایپریون" تخیلی بود ولی بعدش احساس کردم که جاودانه بودن میتونه وحشتناک باشه
Dariush نوشته: به این سادگی هم نیست.درست است که حافظه در بدو تولد از بین میرود اما یک آگاهی کیهانی وجود دارد.یعنی اینکه زندگی کنونی ادامهی راه زندگی پیشین است و اینجا آنچه مهم است آگاهی شخص است.در واقع روند به این شکل است که اگرچه شما حافظه ندارید، اما زندگی شما در ابتدای تولد و زندگی چنان شکل میگیرد (یعنی مثلا شرایط جغرافیایی، خانوادگی ، محیطی و...) که زندگی کنونیتان متاثر از دروهی پیشین است.و هر اندازه که آنزمان بار کارمیک( راهنمای1 - راهنمای 2)شما کمتر باشد ، کیفیت زندگیتان بهتر است و آگاهیتان نیز فزونتر.در اینجا اینکه هویتِ من به کلی از بین نمیرود و اینکه جریان آگاهیِ من رو به گسترش خواهد بود، خیلی جذاب است به نظرم.
Dariush نوشته: یعنی از نظر شما اگر مرگ نبود بهتر بود؟
Mehrbod نوشته: ١٠٠%!من مطمئن نیستم که بتوانم نامیرایی و جهان بدون مرگ را بپذیرم.چرا که به نظرم جهانی ایستا،سرد و بیروح،لبریز از بطالت و قدری مضحک خواهد بود.ترس از مرگ (یا تلاش برای زیستن) از مهمترین غریزهها است و انگیزاننده راستین بسیاری از افعال و افکار در واقع اوست.از هنر گرفته تا عشق و تولیدمثل. یعنی به نظر من همین ترس از مرگ و میل به باقی گذاشتن چیزی از خود است که ما را به سوی تولید مثل میکشاند. و جهانی که در آن هیچ کس نمیرد، کسی هم زاده نخواهد شد.
در اینباره پیشتر سخنیدهایم:
مرگ - برگه 2
جاودانگی (گفتگوی آزاد)
جاودانگی (گفتگوی دانشیک)
مرگ چیزی بیشتر از یک دشمن و نابودگر نیست و میتوانیم آن را براستی سرسختترین دُشمنِ هومنی برای همهیِ زمانهها بدانیمش.
این همه دینداری و نادانی و نابخردی و تندروی و نااخلاقیات و بسیاری دیگر که در جهان داریم یکراست از کوتاهی ِ زندگی سرچشمه میگیرند,
زمانیکه تراهومنی (transhumanism) فرارسید بیگمان همهیِ اینها یکبار و برای همیشه دستکم برایِ بیشینهیِ مردم به دست فراموشی سپرده میشوند.
Dariush نوشته: من مطمئن نیستم که بتوانم نامیرایی و جهان بدون مرگ را بپذیرم.چرا که به نظرم جهانی ایستا،سرد و بیروح،لبریز از بطالت و قدری مضحک خواهد بود.ترس از مرگ (یا تلاش برای زیستن) از مهمترین غریزهها است و انگیزاننده راستین بسیاری از افعال و افکار در واقع اوست.از هنر گرفته تا عشق و تولیدمثل. یعنی به نظر من همین ترس از مرگ و میل به باقی گذاشتن چیزی از خود است که ما را به سوی تولید مثل میکشاند. و جهانی که در آن هیچ کس نمیرد، کسی هم زاده نخواهد شد.
اینکه میگویید علت بسیاری از عقاید خرافی همین مرگ است، این تنها یک روی سکه است.آنطرف سکه باید انسانهای شریر نامیرایی چون چنگیزخان را تصور کنید و بدتر اسیرانی چون آنهایی که در گولاگ روزی هزاربار میمردند را تصور کنید که مرگ برایشان آخرین دروازه رهایی از دست استالین است و همین یک نعمت هم از آنها ستانده میشود!
Mehrbod نوشته: نچه ما در نگر داریم دراززیوی + نامیرایی بوده است, که در این چهره یک پاسخِ کوتاه به چیزی که آوردید, یعنی کسانی که مرگ ما رااین پاسخ زمانی پذیرفتنیست که بتوانیم باور کنیم که خودکامگی و شرارت انسانها به دلیل میراییِ آنهاست و از آنجایی که شما گفتید یکی از جوابها این میتواند باشد، من هم به این صورت آنرا میپذیرم.اما نقص اصلی همچنان سرجایش هست .یعنی اگرچه مرگ در از بین بردن پلیدی نقشی ندارد، اما برای متعادل کردنِ آن ، یک راهکار قابل قبول (احتمالا به دلیل نبود جایگزین دیگر) است .
از شرشان آسوده میکند این میباشد که این دسته نه تنها نامیرایی به سودشان نیست, که هنگامیکه نامیرا و دراظیو شدند برای پاسداری از زندگی
اشان نمیتوانند بمانند گذشته خودکامگی هم بکنند, زیرا اینبار دیگر تنها ٦٠ سال زندگی نیست که از دست میدهند, میتواند ٦٠٠ سال زندگی و بیشتر باشد!