Ouroboros نوشته: کمی از هر دو، ولی متمایل به ستایش...
کتاب خواندن برای منهم بسیار لذتبخش است اما چه بسی بر اثر سوء آموزشهای دوران کودکی تفریح برای من یکسان شده با خاموش کردن مغز. فرض مثال فیلم هنری که تماشا میکنم یا موسیقی کلاسیک که گوش میکنم هیچ ارزش «تفریحی» برای آن قائل نیستم..
من [خوشبختانه] کار و زندگیام بگونهای است که همواره احساس میکنم
دارم «تفریح» میکنم، کار زیادی نمیبینم که بخواهم مرزبندی کنم میان اینها.
شاید باید اینجا از آغاز پرسیده میشد که در زندگی چه پیشهای باید گزید که دیگر نیاز به تفریحات نباشد
ولی با این همه هنوز برخی کارها تفریح افزوده هستند، کنسرت موسیقی زنده رفتن یکی از نمونههای دم دست آن!
براستی هیچ چیز بیشتر از موسیقی زنده شورانگیز نیست، به دوستان پیشنهاد میکنم این را هم به لیست تفریحها بیافزایند که بس خوشیآور است!
پیادهرویهای - بی هدفون و این بازیها - دراز رفتن هم یکی از تفریحهای دیگریست که میتوانم از واپسین بار که اینجا نوشتم پیشنهاد کنم.