Russell نوشته: خوب اول اینکه این یکنوع گونه پرستی است،دوم اینکه باز باید بگوییم که بقای انسان نه بقای من تنها خوب است بقای دیگران خوب نیست (که اگر خوب باشد که آنوقت چه سوال اینکه چرا آدمها در خودشان با ارزش هستند معلوم میشود چرا و لازم نیست ارزش دوست را به شراکت تجاری خلاصه کرد).
گونهدوستی هم میتوان گفت، بودن آدمهای دیگر خوب است، چونکه اگر نباشند ما هم نخواهیم بود. ولی این سودخواهی تنها به گونه ما کوتاه نمیشود.
اگر تراز فندآوری هم بجایی رسید که هر کس بتنهایی میتوانست بی نیاز از دیگران بزیود، پس بودن آدمهای دیگر یک خورده کمتر "خوب" خواهد بود.
Russell نوشته: کدام تعریف دوستی؟!!!!!!!!!
ما تعریف کردیم دوستی را،شما گفتی برای خودش نداریم و توضیح بیولوژیکی و فرازیست جایگزین روانشناسی شد.تا ایراد این کشک دانستن اصل تعریف ما حل نشده کدام تعریف دوستی؟!!!!!!!!!!!!!
ادعای شما این بود که انسانها تنها و تنها برای سود خودشان ارزش قائلند و کار انجام میدهند.به همین خاطر Psychological Alturism نداریم و از نظر روانی ما مانند یک شریک تجاری حساب و کتاب میکنیم.اینکه منشا برخی رانه های روان ما از کجاست با اینکه ما چه میکنیم توفیر دارد و همینجاست که آن اشتباه انجام میشود.
خیر، دشواری دریافت اینجاست که شما میگویید «سود» حتما زیستیک است، ما گفتیم نه، سود میتواند «خوشی بردن» بی آوند (دلیل) باشد.
اگر کسی کنار شما بود و همینجوری هم احساس خوبی پیدا میکردید، سود کردهاید.
آنچه گفتیم نیازی به پرداختن ندارد "دامنه" این سود است. این سود میتواند روانیک (احساس خوشی) یا زیستیک باشد، ولی همچنان «سود» است، چیز دیگری نیست!
Russell نوشته: این دیگر چه حرفیست !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اتفاقا این برعکس میشود،یعنی زندگی ارزش خود را باید از میان همان باقی چیزها بگیرد که بدون وجودش نیستند نه اینکه چون بقیه چیزها به زندگی وابسته اند پس زندگی در خودش خوب میشود !!!!!!!!!؟؟؟
بعد هم زندگی چگونه به کیفیت زندگی تعییز یافت؟
انسان میشود مدت کوتاهی خوشگذرانی کند و بمیرد میتواند مدت زیادی با رنج بسیار زندگی کند.این وسط چطور کیفیت زندگی از "بقا" حاصل شد و بسادگی هم توجیه شد؟؟؟
خوب هر کس بر پایهی منطق باید زندگی بلند ولی با رنج بسیار را به کوتاه بگزیند. یکبار دیگر، نادرستیها یا لغزشهای اندیشیک دیگران به
این چم نیست که ارزش راستین را نیافتهایم، به این چم است که همه توان اندیشیک یکسانی ندارند و لغزشهایی هم مانند هر سیستم دیگری میانجامند.
مانند این میماند که ما بگوییم «خوردن خوب است»، شما بگویید برخی آدمها هستند که چیزی نمیخورند و میمیرند، پس خوردن خوب نیست!
Anorexia nervosa - WiKi
ما هم میگوییم زیستن هر چه بلندتر خوب است، شما بگویید برخی خوشگذرانی میکنند زود میمیرند!
تراز هوتادین زندگی هم شانس زیستن شما را بالا میبرد. اگر شما با یک میلیون دلار خانه بسازید، خانهاتان
پادلرزه خواهد بود، پس اگر زمین لرزه آمد نمیمیرد. با پول بیشتر، خوراک بهتر میخورید، پس درازتر میزیوید و ..
Russell نوشته: خیر،نخست اینکه ما با شامپانزه ها هم 90 و خرده ای درصد یکسانی ژنی داریم که ارزششان در فرمول شما صفر مطلق است.دوم اینکه این دقیقا عکسش را نتیجه میدهد(اگر درست باشد) و همه بشر اینجور دوست ما میشوند نه اینکه اینها دوست نیستند با هرکس داد و ستد تجاری داشیم میشود دوست.
البته در تعریف دوستی ارزش ویژه (را هم میتوان اضافه کرد).اینکه با کسی رابطه دوستانه داشته باشیم و خوبی آنرا برای خودش بخواهیم میتواند درست باشد ولی دوست بطور اخص میشود کسی که اهمیت ویژه برای ما دارد و این اهمیت هم ربطی به رابطه تجاری پر رونق دو سویه ندارد در تعریف باز هم.
نادرست است، کی گفتیم "صفر" است؟
شامپانزهها تا زمانیکه برای ما سودرسانی (روانیک، زیستیک، ..) داشته باشند خوب هستند، زمانیکه نداشته باشند خوب نیستند، ولی بد هم نیستند.
دو اینکه گفتیم بودن آدمها برای خودشان برای ما خوب است، چون "روی هم رفته" بودن دیگران مایهی بالاییدن تراز هوتادین زندگی ما
و شانس فرازیست همگیامان میشود. پس اینکه "کسی" را برای خودش بخواهیم نمیشود تعریف دوست، میشود همگونه.
پس یکبار دیگر، بر پایهی تعریف شما:
دوست = کسی که برای خودش میخواهیم
اگر ما 7 میلیارد آدم را برای خودشان خواستیم، ولی دوست ما نبودند، پس هر کس را برای خودش خواستیم دوست ما نخواهد بود و تعریف بالا درست نیست.