09-14-2015, 09:50 AM
ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن ارزشهای کارکرد-گرا به عنوان تنها ارزشهای متصور تلقی میشوند. این انگاشت چنان زیرجلی و پیشفرض و بدیهیست که اغلب اندیشهای آگاهانه صرف آن نمیشود، اما در سیطرهی آن چنان است که هر تلاشی برای تعریف هنر بلادرنگ آنرا به «کارکرد»ی که میتواند داشته باشد تقلیل میدهد. پیشفرض آنست که چیزها نمیتوانند ارزشی داشته باشند، مگر آنکه این ارزش از کارکرد آنها ناشی بشود، «چرا این برگه وجود دارد؟ تا کلماتی بر آن نوشته بشوند. چرا این کلمات نوشته میشوند؟ تا معنایی را منتقل بکنند...».
نوع دیگری از ارزش اما میباید وجود داشته باشد زیرا اگر کارکرد معیار ارزش است، پس ارزش خود کارکرد از کجاست؟ اگر این برگه و آن نوشته ارزشمند هستند زیرا ابزارهایی تلقی میشوند برای رسیدن به یک هدف، ارزش آن هدف از کجاست؟ دلیل آغازین برآمدن این رهیافت کارکرد-گرای امروز نیز بیشک علم به همین اصل بوده، راهی برای جستجوی آن ارزش غایی که به چیزها ارزش میبخشد.
کارکرد-گرایی میتواند دلیل دیگری هم برای محبوبیت داشته باشد، یک دلیل غیرفلسفی، و آن همانا مؤثر بودنش در راه انداختن کارهاست. برای آنکه برگهای بسازیم و قلمی بتراشیم باید هدف و نقشی که مخلوق ما ایفا خواهد کرد را به خوبی بدانیم، این برگه را قرار است که بر آن بنویسیم و … از آنجاکه ما نتیجهی کار را پیش از آغاز کار نداریم، خیالپردازی پیرامون کارکردی که از آن انتظار داریم تنها روشیست که میتوانیم با آن چیزهایی کارآمد بیافرینیم. تصور اینکه محصول کار ما چه خواهد بود به ما این امکان را میدهد که آن کار را به انجام برسانیم.
در این رهیافت کارکرد غایی هنر که توان تعریف و ارزش بخشیدن به آنرا دارد چیست؟
نوع دیگری از ارزش اما میباید وجود داشته باشد زیرا اگر کارکرد معیار ارزش است، پس ارزش خود کارکرد از کجاست؟ اگر این برگه و آن نوشته ارزشمند هستند زیرا ابزارهایی تلقی میشوند برای رسیدن به یک هدف، ارزش آن هدف از کجاست؟ دلیل آغازین برآمدن این رهیافت کارکرد-گرای امروز نیز بیشک علم به همین اصل بوده، راهی برای جستجوی آن ارزش غایی که به چیزها ارزش میبخشد.
کارکرد-گرایی میتواند دلیل دیگری هم برای محبوبیت داشته باشد، یک دلیل غیرفلسفی، و آن همانا مؤثر بودنش در راه انداختن کارهاست. برای آنکه برگهای بسازیم و قلمی بتراشیم باید هدف و نقشی که مخلوق ما ایفا خواهد کرد را به خوبی بدانیم، این برگه را قرار است که بر آن بنویسیم و … از آنجاکه ما نتیجهی کار را پیش از آغاز کار نداریم، خیالپردازی پیرامون کارکردی که از آن انتظار داریم تنها روشیست که میتوانیم با آن چیزهایی کارآمد بیافرینیم. تصور اینکه محصول کار ما چه خواهد بود به ما این امکان را میدهد که آن کار را به انجام برسانیم.
در این رهیافت کارکرد غایی هنر که توان تعریف و ارزش بخشیدن به آنرا دارد چیست؟
زنده باد زندگی!