10-23-2015, 06:48 PM
Mehrbod نوشته: من از کنار این دسته یکسانانگارانه همیشه میگذرم و برای همین نمیتوانم پیشنهاد آنچنانی سازندهای به شما بکنم. تنها نکتههایی
که به کار میایند این است که اگر به یک کودک بگویید دستت را در پریز فرونکن, ناجور وسوسه میشود که دستش را فروبکند.
نیاز به خودگردانی (autonomy) نیز در برخی بسیار بالاتر از دیگران است و این دوست شما هم به نگر میاید در این
دسته بیافتد و راهی (outlet) ای که برای خودگردانی خود یافته نیز همین پناه بردن به عالم معنا و عرفان بوده است.
بهترین رویکرد همچنان به دید من همین است که شما او را هر چه بیشتر با واداشتن به گفتگو دربارهیِ خود و چند
و چون و چرایی کارهایش, «خودآگاه» نموده و بگذارید اگر تههوشی هم دارد خودجوش به دگرگونی دلخواه بیانجامد.
ما الان تهرانیم اون رو هم با هم خودمون اوردیمش. بیچاره پدرش چقد خوشحاله. اولش نمیخواس باهامون بیاد میگف عاشورا اینجا یعنی قم صفا داره و این حرفا تا اینکه پدرش بهش گف توی این دینت تو این اسلامت نگفتن باید از پدرو مادر اطاعت کنی دیگه سرش رو انداخت پایین و لام تا کام حرف نزد. قرار شده دیگه هفته ای سه روز رو بیاد تهران چون بیکاره قم. امیدوارم این خل و چلگریهاش موقتی باشه .
نقل قول:من از کنار این دسته یکسانانگارانه همیشه میگذرمولی مث اینکه از یکیشون نمیگذری:-)
Mehrbod نوشته: بگذارید از شما اینجور بپرسیم, یک دانشمندی آن بیرون هست که دارد شبانهروز میپژوهد که ابزاری
درست کند که از راه آن مغز هرکس را بشود خوانده و کنترل کرد. به دید شما در برابر این آدم چه باید کرد؟
آخه یکی دوتا نیستن که با کشتنشون همه چی تموم شه! در آن واحد صدها دانشمند در جاهای گوناگون دارن تو یه زمینه خاص کار می کنند . داستان انتگرال رو که می دونی نیوتن و لایپ نیتز کارشون به دادگاه هم کشیده شد اونم اون زمان! حالا که دیگه اگه یه ایده ای تو ذهن یکی بیاد عین همون ایده تو ذهن هزاران نفر دیگم میاد.
Mehrbod نوشته: نیستم.
دارم می بینم
Je pense, donc je suis