10-20-2015, 10:11 PM
Mehrbod نوشته: بجز آسایش و امنیت فیزیکی آدمی نیازهای دیگر و بسا مهمتر هم دارد. برای نمونه تئودور کازینسکی
نیز یک ابرهوشمند و ریاضیدان بوده و میتوانسته به راههای روال زندگی بسیار خوبی را هم از دیدگاه
بسیاری داشته باشد, ولی بجای آن آرماننامهیِ ستیز با تکنولوژی را نوشته و به بمبگذاری روی میآورد. چرا؟
در همهیِ این نمونهها روشن است که یک کمبود در کار میباشد و ارزش این کمبود نیز کمبرآورده شده است. از دیدگاه
شما اینجا پول و داشتن بهمان خودرو و خانه ارزش بسیار بالاتری دارد و نمیتوانید ببینید چرا کسی باید بتواند
اینها را ول کرده و برود گوشهیِ حوزه به خودشناسی و "عالم معنا" بپردازد, هنگامیکه از دیدگاه دیگری
آزادی و نامیرایی (زندگی پس از مرگ) ارزش بالاتر و تاثیر ژرفتری از هر چیز دیگر دارد و پس بسوی آن میرود.
پاسخ چرایی را پس در دو چیز بایستی جُست:١- کمبود چیست.
٢- دیگری راه برآوردن کمبود را چه دیده است.
در نمونهیِ دوست شما کمبود ترکیبی از فاکتورهای گوناگون مانند میرایی (ترس از نیستی), نداشتن
کنترل روی زندگی (پدر زورگو), نداشتن انگیزه برای رقابت با دیگران و بسیاری چیزهای دیگر میتواند باشد.
خب همه ی حرفای شما درست ولی اصلن مگه تو این عالم شما کسی رو بدون کمبود پیدا می کنی؟ شما حتی اگه پرنس هم باشی بازم با کمبودهایی مواجه هستی مث کمبود یه رفیقی که تورا برای خودت بخواد نه برای پول و مقامت و این حرفا. پدر دوستم بیچاره زورگو نیست بهتره بگیم دلسوزه . خب دوس نداشت پسرش با خرافات مذهبی دینی بزرگ شه یکم از همون اول وقتی پسرش که اونموق ده یازه ساله بود شروع بخوندن نماز کرد خب بهش سخت گرفت و دعواش می کرد خب شما بودی چکار می کردی میگفتین آفرین پسر گلم که نماز میخونی حتمن بهش یه قرآن هم هدیه میدادین؟ همین یه پسر رو داره جونش برای پسرش میره حاضره همه هستیشو بده ولی پسرش یه لحظه ناراحت نباشه . درسته که کتکش هم زده و تنبیهش هم کرده ولی همه اینا بخاطر خود اون پسره ی احمق بوده که سر عقل بیاد. بیچاره پدرش چقدرهم شکسته شده . فردا قراره برم قم باهاش بیچاره چقد هم خوشحاله فک میکنه من بتونم کاری کنم که پسرش رو به زندگی برگردونم.
Mehrbod نوشته: این هم یک پیشانگاشت نادرست است که کسی نمیتواند یک عمر خودبفریبد; چرا نمیتواند؟
بوارونه, خودفریبی هر چه ریشه بداوند سختتر هم ریشهکن میشود.
در نمونهیِ کسیکه به "عالم معنا" روی میآورد هم خودفریبی در این کوتاه میشود که "عالم معنا" راه به هپروتستان هم میبرد
و تنها یک احساس دروغین از کنترل به آدمی, بویژه روی هستی و نیستی میبخشد. کسیکه میپندارد به عالمی فرای این جهان
دست یافته و این را با آموزههایِ دینی آلوده و فانتزی رسیدن به سرشت آفریدگار و سردرآوردن از چیستی جهان و زندگی میدهد,
روشن است یک دلگرمی بسیار خوب در کارزار زندگی یافته و مانند همین کاربر دیگر @سارا میبینید که هتّا بینیاز از تایید و
پذیرش از سوی دیگران هم میشود, زیرا در جهان خودش فرورفته و یک احساس نزدیکی با آفریدگار و پروردگار هستی و نیستی میکند.
من جای پدر این کس نمیتوانم باشم چون از آغاز جور دیگر رفتار میکردهام. در جایگاه کنونی بهترین راهکار
برای این پدر این است که آزادی بیشتری به پسرش بدهد و هتّا از گزینش او پیشواز کند, زیرا بخش بزرگی
از انگیزهیِ این فرزند به نگر میاید از روی سرکشی و برای رسیدن به خودگردانی (autonomy) بوده باشد.
خب شما خودت داری میگی باید با ملاطفت با اینجور افراد تا کرد پ چرا با اون کاربر اینقد بد تا کردی؟ بالاخره ازش جواب گرفتم :-) خب این کاربر هم اعتقادات خودشون رو دارند و چه خوبه که به اعتقادات و باوراشون احترام گذارده بشه حتی که مورد قبول ما نباشه و دیگه بهتره راجب به ایشون صحبت نکنیم .
خب شما از آغاز چجوری با اینجور افراد رفتار می کردین ؟ فرض کنین مثلن یه همچین پسری داشته باشین از ابتدا چجوری باهاش رفتار می کنین؟ اگه بهش بیشتر آزادی بدین و دیدن که مصمم تر شد چی؟
Je pense, donc je suis