سارا نوشته: من هم رشته ی اصلی ام مرتبط با ریاضی است و اصلا دیپلمم ریاضی فیزیک هست.
شعر و اصولا هنر یک امر دلی هستند و بر اساس تجربیات و اروینهای فرد می باشند و از درونِ آدمی سرچشمه می گیرند.
آری بانو، میدانم رشته دیگر شما در پیوند با فرنودسار و مزداهیک است، پستهای شما را میخوانم و از دانش سرشار شما در رشته ادبسار و فلسفه و دانشهای دیگر آگاه میباشم. ولی نگاهی که به شعر دارید یگانه نگاهی ادبیک است، گفتاورد به چم شما اینست که «واژهسُرایی (همسنگ شعر سرودن) از درون انسان میاید و فرمولیزه نیست». درست است که برای واژهسُرایی نیازی به الگوریتم نیست و نباید آن را با فرنودسار افمارش بسنجیم، وانگه شما میداوید که برای واژهسُرایی نباید اندیشید و در فربود واژگان از نهاد واژهسُرا به قلم میایند، شما شعر را کارگیر "درون آدم" میدانید. خب این نگاهیست سراسر ادبیک که از فلسفه باستان تاکنون روامند بوده و چکامهسُرایان امروزی نیز به لغزش از آن وام میبرند، چراکه در دیرگاه واژهسُرایی خاستگاه اندیشه مغز نبود، از اینرو واژهسُرایی از نهاد آدمی میجوشید. ولی در نگاه فرنودین، شعر هم نیاز به اندیشیدن دارد، هرآینه نه اندیشیدن فرمولوار و افماریگ، وانگه واژهسُرا "میاندیشد" و واژهمیسُراید، به زبان زیستشناسیک در گاه واژهسُرایی بخش اندیشهورزی مغز کوشا و کُنشگر است. این به فرزامی آشکاره است و من سخن شما را بدین چم میویرایم که سُرودن کارگیر نهاد آدمی است، نهاد کَس کارگیر اندیشه میباشد که در فرهود همان اندیشه هم از نهاد آدمی برمیخیزد.
به زبان فارسی یعنی جمله «شعر گفتن از درون آدمی برمیخیزد» کاملا ادبیست و از دید بیولوژیک شعر سرودن و احساس معلول تفکر و مغز انسان است، (فعلا کاری به این نداریم که شعر درآمیخته است با احساس، فقط جنبه فکری شعر رو مد نظر داریم. اگر قبول کنید که شعر با فکر متولد میشود، در اینصورت وجه تمایز شعر فکری با شعر فکری و احساسی را میتوان از دیدگاه هنر پست و هنر متعالی بررسی کرد. یعنی شعر رایانه میشود هنر پست چون فاقد احساس است {اگر فرض بگیرید رایانه هیچ احساسی ندارد} و شعر انسانی هنریست متعالی و سرشار از احساس)، اما از دیرباز چنین مرسوم شده که شعر نیازی به فکر ندارد!!! پس زمانی میتوان گفت که رایانه نمیتواند شعر بگوید، که ثابت بشود شعر گفتن مستلزم هیچ تفکری نیست.
یگانه = تنها
ادبیک = ادبی (/ایک/ وات زابساز پارسی)
واژه سُرایی = نگاشتن واژگان کنار یکدیگر در یک چهره آهنگین و دلنشین، سُرایش
داویدن = ادعا کردن
گفتاورد به چم = نقل به مضمون
کارگیر = معلول
فربود = واقعیت
در گاه x = در زمان انجام دادن امر x
به فرزامی = کاملا
آشکاره = بدیهی
کنشگر = فعال
دیرگاه = قدمت
فرنودین = منطقی
فرنودسار = منطق
افماریگ = ریاضیاتی (پسوند /ایگ/ وات زابسار)
زاب = صفت
چم = مفهوم ، مضمون
Catwoman: from here, Bane's men patrol the tunnels. And they're not your average brawlers
Batman: Neither am I