02-02-2016, 07:32 AM
مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.
سارا نوشته: باز بنده آنقدر انصاف دارم که بگویم "در عالم بی خدایی را نمی دانم" و مانند شما قاطعانه حکم ندهم و همه چیز را صفر و یک نبینم. کمی منطقِ فازی هم بدنیست ها!
در ضمن نا پسندیده بودن امری دلیل بر عدمِ وجودش نیست! از اینرو همه ی این چیزهایی که شما لیست کرده اید در هر دو عالم هم با خدایی و هم بی خدایی ناپسند است ولی با اینحال در هر دو عالم رخ می دهد!
هر چند بیشتر منظور شما از عالم با خدایی همان اسلام بود نه؟ آنهم از گونه ی داعشی اش !!
Transcendence نوشته: مشکل اینجاست که در دیانت اعتقادات ،بالاتر و مقدم بر حقوق انسان ها قرار می گیرند.این هست که شخص دین دار، انسان دیگری را به خاطر اعتقادش از بین می برد و حق او را در داشتن حیات در نظر نمی گیرد.
sonixax نوشته: منطق فازیتان را بگذارید در کوزه آبش را بخورید!
در عالم با خدایی شما خیلی صریح و روشن به این مسایل دستور داده شده و داشتن IQ کمی بیشتر از سیب زمینی تشخیصش را آسان و ممکن میکند.
قطعا IQ شما بیشتر از سیب زمینیست ولی ایمان باعث شده بیشتر از همان سیب زمینی نتوانید ازش بهره ببرید!
در دینی که شما به آن باور دارید و خودتان را برایش به در و دیوار میکوبید! برای شمای زن (اگر زن باشید) ارزشی برابر یک بیضه مرد در نظر گرفته شده و در کل ناقص العقل معرفی شده اید!
البته بله هیچ کدام اینها نیست و همش الکیست و کار امپریالیسم جهان خوار است :)))))
Бехзад نوشته: در اسلام و کتاب خدا ما چیزی داریم به اسم صحبت حشرات و در بعضی قسمت ها پا را فراتر گذاشته و از صحبت درخت و تخته سنگ نام برده میشه ! این مورد در نظر شما با کدام منطق جور در میاد ؟
اسلامی که داعش در حال ارائه اون هست اسلام خالص و رفتاری طبق کتاب هست . کافیه قران رو بخونید تا با دستوران خداوند در مواجه و مبارزه با کفار آشنا بشین .
سارا نوشته: سلام و تمام کتاب هایی که بر مبنای الهام نگاشته می شوند مانند مثنوی معنوی مولوی و عقل سرخ شهاب الدین سهروردی و حی بن یقظان ابن سینا و تمام آثار الهی و عارفانه ، را نمی توان بر اساسِ منطقِ سرد مورد تحلیل قرار داد. این گونه کتابها حالتی رمز گونه دارند و در آن همه اشیا معنایی ورای آنچه که در عالم مادی دارند ، دارند! برای نمونه سوره ی بقره که بزرگترین سوره ی قرآن است و در آن بیشتر به قوم بنی اسراییل پرداخته شده است و داستان های گوناگون و متنوعی روایت شده است اما نکته ی جالب آنجاست که در بیشتر این داستان ها یک گاو و یا گوساله نیز حضور دارند مانند گوساله ی سامری و یا آن گاو زرد رنگ . خب این داستان ها را باید رمز گشایی کرد و اصولا اینگونه حکایات نمادین یک معنای واحد ندارند یعنی شما در هر بار خواندن به معنای جدیدی دست می یابید و مفاهیم جدیدی برای شما مکشوف می گردد! مانند اشعار حافظ شما هر بار که شعر را می خوانید به معنای جدیدی می رسید برای نمونه:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد
در ابتدا این شعر را می توان اینگونه معنا کرد که حضرت حافظ اهل شریعت و طریقت را روبروی هم قرار داده است و خود را مرید اهل طریقت دانسته است ، و بعد اینگونه معنا کرد که در میان اهل طریقت، خراباتی ها را بر مناجاتی ها رجحان داده است و...........
سارا نوشته: خب آیا در آیین زرتشت که از آیین های الهی هست نیز به این مسایل دستور داده شده است؟
سارا نوشته: یا در آیین طریقت که اسلام اصلی است چه؟ آن چیزهایی که شما لیست کرده اید فقط و فقط در اسلامِ داعشی است و بس!
سارا نوشته: اگر شما دلتان به حال ِ حقوق زنان سوخته است و فکر می کنید عالم خداباوری (هر چند منظور شما فقط اسلام است آنهم گونه ی داعشی اش) سبب تضییع حقوق زنان شده است و آنان را ناقص العقل خوانده است. نخست باید عرض کنم نه بنده بلکه هیچکس دیگری دوست ندارد پیرو آیینی باشد که او را ناقص العقل می خوانند! اما بدبختی ها از آنجا آغاز می شود که به جای آنکه یک مجموعه را کامل در نظر بگیریم و با توجه به آن جزییات را تحلیل کنیم فقط و فقط به جزییات تکیه می کنیم و تمام استدلالمان را بر همان اساس بیان می کنیم و به همین سبب است که تمام استدلال هایمان غلط از آب در می اید. و این همان حکایت ناقص العقل خواندن زنان است! کیست که نداند این نکته در یکی از خطبه های نهج البلاغه بعد از جنگ جمل خوانده شده است و مقصود اصلی آن عایشه است و زنانِ پیرو ِ او و هم عصرش.
سارا نوشته: آنانی که به زبان عربی مسلط هستند و رمز و راز ِ کلمات آن را می دانند. این نکته را به همه ی زنان گسترش نداده اند!
سارا نوشته: در ضمن اگر این خطبه کلی باشد پس زنان بزرگ دنیای اسلام را نیز در بر می گیرد و برای نمونه در ماجرای اسرای کربلا یزید و ابن زیاد وقتی در مناظره با زنانِ ماتم دیده ی خاندان پیامبر ، رسوا شدند و مفتضح می توانستند به این خطبه اشاره کنند و خودشان از این رسوایی و افتضاح نجات دهند !!
سارا نوشته: هر چند شما بیشتر منظورتان اسلام است و با آن دشمنی دارید ولی آیا با ادیان دیگر چون زرتشت و یهودیت و مسیحیت هیچ مشکلی ندارید و آنها را بر خلاف اسلام انسانی می بینید؟
سارا نوشته: شما از IQ و سیب زمینی حرف زدید! و کیست که نداند بهترین دانشگاه های دنیا در ایالات متحده هستند و باز کیست که نداند میانگین بهره ی هوشی دانشجویان و اساتیدش بسیار بالاتر از نرم جامعه است. یکی از همین اساتیدش پروفسور لاورنس براون (prof. Laurence brown) است که استاد دانشگاه جرج واشنگن می باشد و ایشان مناظرات بسیاری با جناب داوکینز داشته اند هر چند این آقای داوکینز که در بیشتر دانشگاه های امریکا مناظره برگزار کرده است و در تمام آنها هم نتوانسته است به نحوی قانع کننده استدلال کند! بگذریم لینک زیر سخنرانی پروفسور براون است و ایشان سوالاتی را از بی خدایان مطرح کرده است و می شود گفت اساس ِ بی خدایی را مورد چالش قرار داده است.
Transcendence نوشته: در یک تقسیم بندی ساده در فرایندفهم و شناخت متن می شود 3 مولفه زیر را در نظر گرفت.
1-مفسر متن 2-خود متن 3- نویسنده متن
نکته اینجاست که مفسر در شناخت متن نه موجودی ست منفعل بل عقاید ،باورها،مذهب ،تجربیات شخصی،احساسات ،شاکله ذهنی وروانی ،خانواده و نحوه تربیت ،دوره و زمانه ای که دران بسر می برد(مدرنیسم،سنت، پست مدرنیسم) مدرک تحصیلی ،زبان ،طبقه اجتماعی ،جنسیت و غیره.......به شکل فعالانه ای در درک و شناخت او از متن موثر است.
خود متن و نویسنده متن هم سرنوشتی مشابه بالا دارد و نه موجودی است منفعل بل در شکل دادن و جهت دادن به نحوه روی کرد ما در شناخت متن موثر است.متن یک برگ سفید نیست که هر انچه می خواهیم به آن تحمیل کنیم.
نویسنده متن هم نه خود متن که بخشی از خود را در متن به جا می گذارد.غالبا بخش های نانوشته زیادی در متن موجود می باشد.
البته برای توضیح بیشتر می توانید به دانش هرمنوتیک(گادمار ،اشلایر ماخر،ریکو..در ایران مجتهد شبستری)مراجعه کنید.
در اینجا شما متن را یک الهام ،سمبلیک و نمادین ،الهی و دارای معانی متعدد ،رمزگونه که باید در نهایت رمز گشایی بشود معرفی می کنید.البته تاثیر شعرو عرفان هم در رویکرد شما به چنین تعبیری از متن کاملا مشهود است ولیکن این تنها نظر شما را می رساند.
داعش هم درست است که برداشت خود را از متن دارد ولی متن هم موجودی منفعل نیست.
سارا نوشته: دیدگاهِ هایدگر بر این بود که هرمنوتیک تنها مبتنی بر فهم ارتباط زبانی نیست. همچنین هرمنوتیک مبنایی روش شناسی برای علوم انسانی ایجاد نمی کند. از دیدگاه هایدگر هرمنوتیک، وجود شناسی است و در باب اساسی ترین شرایط هستی و وجود آدمی در جهان بحث می کند.هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .
در حوزه ی هرمونتیک ِ هایدگر. خود هرمونتیک دیگر به عنوان یکی از ابزارهای فلسفی مطرح نمی شود بلکه هرمنوتیک خودش آنچه فلسفه در بادی امر در باب آن است به حساب می آید.
این نکته بر مبنای تعریف هایدگر از اصطلاحاتی چون فهم، تفسیر و بیان است. بر طبق دیدگاه وی فهم نه روشی برای خوانش است و نه نتیجه شیوه عملی خودآگاهانه از تأمل انتقادی. این چیزی نیست که ما بطور آگاهانه انجام دهیم یا انجام ندهیم بلکه ما اینگونه هستیم. فهم در حقیقت از وجود بوجود می آید و ریشه می گیرد فهم ما از جهان در حقیقت خود گونه ای از دانش تجربی است در حقیقت جهان بر ما از طریقی شهودی آشکار می گردد .
نزد اسپینوزا، است و شلایرماخر دور هرمنوتیکی بر حسب ارتباط متقابل میان یک متن به مثابه کل و اجزای جزیی آن درک می گردد. اما در دیدگاه ِ هایدگر دور هرمنوتیکی به چیزی دیگری اشاره دارد و آن تعامل بین ِ خودآگاهی ما ودرکمان از جهان هستی است.
اما برگردیم به مسئله ی عرفان ! از دیدگاه دکتر فردید بینِ عرفان نظری ابن عربی با هایدگر رابطه ی تنگاتنگی وجود دارد. برای نمونه ایشان معتقد بود شباهت هایی میان "دازاین" هایدگر با "انسان کامل" ابن عربی وجود دارد.
ابن عربی کسی بود که عرفان نظری را تکمیل کرد از روش ِ وی به دلیل استفاده از روش های نمادین برای تعریف هستی به هرمونتیک مدرن ،
عنوان می گردد.وی در عرفان نظری از تمام اشکال نمادین، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تفسیر می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن چه که انسان را در زندگی اش در برمی گیردبکار برده شود.
ویلیام چیتیک در کتابش تحت عنوان "معرفت شناسی و هرمنوتیک از منظری عرفانی" ،معرفت شناسی و هرمنوتیک را از دیدگاهی عارفانه و از نگرِ عارفی مورد بحث قرار می دهد که در عرفان و سلوک سرآمد است یعنی شیخ محی الدین ابن عربی.
در حقیقت ابن عربی نخستین کسی بود که کوشید عرفان عملی را به عرفان نظری نزدیک سازد و بر این امر اهتمام داشت که از عرفان عملی به بیانی نظری برسد و از اینرو به گونه ای عارفانه از هستی شناسی و هرمونتیک بگوید.
بعد از ابن عربی کسانی چون عین القضات همدانی و شیخ اشراق راه وی را ادامه دادند. عین القضات شعر را به مانند آینه دانسته است که هرکس تصویر خویش را در آن می بیند (بسته به سن و جنس و نژآد و شغل و تحصیلات و..) اما این آیینه هستی است و هرکسی به اقتضای درونش از آینه بهره مند می گردد در حقیقت آینه یک تصویر را نشان می دهد و این دیگران هستند که باید به آن تصویر حقیقی نزدیک گردند . از اینرو هر تصویری غیر ازآن تصویر ِ حقیقی ، مجاز است. پس در عرفان و متون عارفانه و الهی اینگونه نیست که هر کس به نظر خودش دست یابد. بلکه هدف رسیدن به همان حقیقت و دیدن ِ تصویرِ وی بجای خویش است.
بقول شاعر
روشنترین آیینه تصویرِ تو در خویش است
هرکس تو را در خویش پیدا کرد درویش است
Transcendence نوشته: هر چند که همش copy past بود ولی خوب جالب بود و استفاده کردم .