Mehrbod نوشته: من از واژه «غرور» خوشم نمیاید، چون نمیدانم راستش یعنی چه.
تا حالا ندیدم آدم موفقی که خودش رو بگیره. تمام کسانی که دیدم غرور داشتند آدم های پوچ و تهی بودند. به نظرم انسان اگر بخواد در رشته ای متخصص باشه و دائم پیشرفت کنه باید حس غرور رو زیر پاش لِه کنه. چون یک جایی زمین میزنتش. وقتی آدم به خودش مغرور باشه دیگه رشدش متوقف میشه. ضمیر ناخودآگاهش بهش میگه دیگه کافیه. از اونجا شروع میکنه به پسرفت.
انسان باید انتخاب کنه. بین مغرور بودن و فخر فروختن یا به هدف واقعی رسیدن.
من همه ی غرورها رو کاذب میبینم. تا بحال ندیدم مغروری واقعا موفق باشه. غرور مثل یک ماسک روی نقطه ضعف های شخصیتی انسان میشینه و نقص هارو از دید عوام پوشش میده. اما حرفه ای های راه میفهمن که کاذبه!
راه موفقیت راهیه که برای من خیلی مهمه و از ملزوماتش در همون ابتدای راه قربانی کردن غروره! غرور تنهایی میاره. آدم تنها هم هیچوقت موفق نمیشه.
Mehrbod نوشته: ولی سرافرازی و بالیدن به خود روشن هستند و در راستای همان نیروهای «خودباوری (اعتماد به نفس)» و «خودخواهی (خواستن خود)» کار میکنند.
در زندگی بدید من باید بخود بالید و به کُنشهای خود نازید. همانگونه که لغزیدن به ما احساس
بد میدهد، رفتار درست هم باید به ما احساس خوبی بدهد که در همان نازش و بالیدن به خود است.
پیشرفت هم چه سودی دارد زمانیکه ما از خودمان خرسند نباشیم؟
به نظرم داشتن غرور با داشتن یک حس خوب از انجام کاری درست فرق داره. هر چند من در این مورد هم ترجیح میدم اگر اون کار خوب در جهت برنامه هام بود و روش فکر علمی کرده بودم من رو خوشحال کنه وگرنه برام ارزشی نداره. یعنی کشوری که درش زندگی میکنم امنیتی ندارم و از اون طرف وقتی هم ندارم که بخوام با احساسات یا چیزهایی خارج از برنامه ام خوشحال بشم. یا باید برای رسیدن به یک ساحل امن سرسخت باشم و خودم رو اصلاح کنم یا مثل بعضی دوستانم که به نظرم شوت هم میزنن برم دنبال احساساتم و خودم رو راحت و سرگرم کنم با چیزهایی که باهاش راحتم و دوست دارم که اونطوری باشن...
اما این کنار گذاشتن بعضی احساسات خیلی به قویتر شدنم کمک کرده. هرچند به نظرم ماشینی ترین آدم ها هم نهایتا 20% شاید بی احساس باشن و هرکاری هم که بکنیم 80% رفتارهامون احساسیه.
ولی همون 20% هم فکر میکنم خودش خیلیه!