10-03-2012, 07:01 PM
مدتیست رضا پهلوی، فرزند شاه مخلوع ایران پرچمدار «اتحاد میان جریانهای گوناگون اپوزیسیون» شده. جملهی جالبیست، اگر کمتر از دو دقیقه به آن بیاندیشید. پس از آن مشکلاتی گوناگون سربرمیآورند،
اول: اتحاد هر جریان سیاسی با دیگری اگر بر مبنای وزن اجتماعی آن جریانها نباشد به قربانی شدن طرف ضعیف پس از رسیدن به هدف و جلاد شدن طرف قوی خواهد انجامید. در فضای سیاسی ایران که هرکس مدعی یافتن طریقت حق و پیشینهی مبارزه با باطل و به ارث بردن مملکت از پدرش(شاه یا غیر)است، کسی هرگز حاضر نخواهد شد «ضعیف» بودن را بپذیرد، و اگرهم باشد این پیشاپیش مهر شکستی خواهد بود بر پیشانی آن جریان سیاسی و همراه با بیمیلی دیگران از «اتحاد» با آن.
دوم: هر نوع اتحادی باید با تنظیم دقیق هدف آن اتحاد همراه باشد، اگرنه مستعد سقوط در ورطهی بدل شدن به نردبانی خواهد شد که مشتی فرصتطلب، همچون خمینی سال ۵۷ از آن برای صعود بر ارکهی قدرت استفاده کرده، سپس به خدمت صاحبان اصلی و فرعی نردبان میرسند. چنین تنظیمی قطعا جملات مبهم و خندهآوری همچون «اتحاد تا سرنگونی ج.ا» نخواهد بود، به خصوص که ما تجربهی یک انقلاب دیگر را داریم و «میدانیم» که از فردای روز پیروزی هرکس جناح خود را بیرون میکشد، و میکوشد سهم بزرگتری از کیک پیروزی برای خود بردارد. اگر نقش و وظیفه و سرنوشت هرکس از پیش مشخص باشد، چه بسی شمار بزرگی از آنان اساسا عطا را ببخشند و از رفتن زیر بار عنوان نه چندان دقیق یا برازندهی «اپوزیسیون» تن بزنند.
سوم: چنانکه در اشارهای گذری گفته شد، اتحاد چند نیروی سیاسی با هم، و سپس نقش هرکدام در رابطهای که از آن ارتباط ناشی میشود، باید برازنده با ضریب نفوذ اجتماعی یا برندگی آنها نزد مردم باشد، رضا پهلوی طی سی و سه سال گذشته حتی یک بار نتوانسته جمعیتی صد نفری از موافقان خود را سازماندهی بکند. حرفهای او هرگز از طرف «اپوزیسیون» خارجنشین، یا مردم ترسخوردهی داخل کشور مورد اعتنا قرار نگرفته و تمام «ایدههای» ایشان، با سکوتی معنادار از هر طرف همراه بوده. سوال اصلی اینست که اساسا چرا کسی باید با ایشان دست به اتحاد بزند؟ اتحاد با چنین کسی چقدر به قدرت حقیقی یک حرکت سیاسی میافزاید، و چقدر آنرا به پیروزی در نبرد خود برپاد ج.ا نزدیک میکند که بخواهد با رضا پهلوی عهد و پیمان ببندد؟ اتحاد میان اهالی ده بالا و ده پائین برپاد مثلا تهران، یا اتحاد ونزوئلا و ایران برپاد آمریکا چه اهمیت و ارزشی برای مفعولان این «جنبشها» دارد، و در رسیدن آنها به هدفشان چقدر نقش ایفا خواهد کرد؟
چهارم: تکلیف اختلافات عقیدتی و ایدئولوژیک چه خواهد شد؟ برای هر نوعی از اتحاد باید بخشی(شاید بسیار مهم)از باورها و ایدههای سیاسی را کنار بگذاریم، بخشهای رنگارنگ اپوزیسیون حتی برای مخالفت با ج.ا دلایل متفاوت(و اغلب متضادی)دارند. این اختلافات زمانی مهمتر میشوند، و صحبت از «اتحاد، اتحاد، تا روز پیروزی» زمانی فاقد موضوعیتتر که بدانیم تکتک دیگر اعضای سرشناس «اپوزیسیون» ج.ا پیشتر پیشنهادی برای اتحاد به روش خودشان دادهاند، وقتی حتی پیرامون اینکه چطور و با چه کسی و تا چه مقطعی و تا چه اندازهای باید اتحاد بشود اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون روش مبارزه اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون چگونگی استفاده از حداکثر پتانسیل مردمی اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون اهمییت پتانسیل غیرمردمی و میزان هزینهای که میتوان/میباید به روی آن کرد اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون اینکه چرا و چطور و در کدام جبههها باید مبارزه را متمرکز کرد اختلاف نظر هست و خلاصه وقتی پیرامون هرچیز که اندکی به بحث مرتبط باشد یا برای طرح آن بایستگی وجود داشته باشد «اختلاف نظر» هست، صحبت از اتحاد تنها در حد صحبت از اتحاد باقی خواهد ماند، و فراتر از یک ژست سیاسی تلقی نخواهد شد. پیشتر مجاهدین خلق هم فراخوان دادهاند و اثری نکرده، خود شازده هم به گمانم پیشتر دست به دادن دعوتنامه زده بود، چه شاهدی بهتر برای این ادعا، که اعضای «اپوزیسیون» ایران آمادهی رسیدن به توافق پیرامون مسائل مورد اختلاف نیستند؟
در ادامه به انتقاد از وجهی دیگر به این شعار و تز که برای ساقط کردن ج.ا باید «متحد» شد خواهم پرداخت.
اول: اتحاد هر جریان سیاسی با دیگری اگر بر مبنای وزن اجتماعی آن جریانها نباشد به قربانی شدن طرف ضعیف پس از رسیدن به هدف و جلاد شدن طرف قوی خواهد انجامید. در فضای سیاسی ایران که هرکس مدعی یافتن طریقت حق و پیشینهی مبارزه با باطل و به ارث بردن مملکت از پدرش(شاه یا غیر)است، کسی هرگز حاضر نخواهد شد «ضعیف» بودن را بپذیرد، و اگرهم باشد این پیشاپیش مهر شکستی خواهد بود بر پیشانی آن جریان سیاسی و همراه با بیمیلی دیگران از «اتحاد» با آن.
دوم: هر نوع اتحادی باید با تنظیم دقیق هدف آن اتحاد همراه باشد، اگرنه مستعد سقوط در ورطهی بدل شدن به نردبانی خواهد شد که مشتی فرصتطلب، همچون خمینی سال ۵۷ از آن برای صعود بر ارکهی قدرت استفاده کرده، سپس به خدمت صاحبان اصلی و فرعی نردبان میرسند. چنین تنظیمی قطعا جملات مبهم و خندهآوری همچون «اتحاد تا سرنگونی ج.ا» نخواهد بود، به خصوص که ما تجربهی یک انقلاب دیگر را داریم و «میدانیم» که از فردای روز پیروزی هرکس جناح خود را بیرون میکشد، و میکوشد سهم بزرگتری از کیک پیروزی برای خود بردارد. اگر نقش و وظیفه و سرنوشت هرکس از پیش مشخص باشد، چه بسی شمار بزرگی از آنان اساسا عطا را ببخشند و از رفتن زیر بار عنوان نه چندان دقیق یا برازندهی «اپوزیسیون» تن بزنند.
سوم: چنانکه در اشارهای گذری گفته شد، اتحاد چند نیروی سیاسی با هم، و سپس نقش هرکدام در رابطهای که از آن ارتباط ناشی میشود، باید برازنده با ضریب نفوذ اجتماعی یا برندگی آنها نزد مردم باشد، رضا پهلوی طی سی و سه سال گذشته حتی یک بار نتوانسته جمعیتی صد نفری از موافقان خود را سازماندهی بکند. حرفهای او هرگز از طرف «اپوزیسیون» خارجنشین، یا مردم ترسخوردهی داخل کشور مورد اعتنا قرار نگرفته و تمام «ایدههای» ایشان، با سکوتی معنادار از هر طرف همراه بوده. سوال اصلی اینست که اساسا چرا کسی باید با ایشان دست به اتحاد بزند؟ اتحاد با چنین کسی چقدر به قدرت حقیقی یک حرکت سیاسی میافزاید، و چقدر آنرا به پیروزی در نبرد خود برپاد ج.ا نزدیک میکند که بخواهد با رضا پهلوی عهد و پیمان ببندد؟ اتحاد میان اهالی ده بالا و ده پائین برپاد مثلا تهران، یا اتحاد ونزوئلا و ایران برپاد آمریکا چه اهمیت و ارزشی برای مفعولان این «جنبشها» دارد، و در رسیدن آنها به هدفشان چقدر نقش ایفا خواهد کرد؟
چهارم: تکلیف اختلافات عقیدتی و ایدئولوژیک چه خواهد شد؟ برای هر نوعی از اتحاد باید بخشی(شاید بسیار مهم)از باورها و ایدههای سیاسی را کنار بگذاریم، بخشهای رنگارنگ اپوزیسیون حتی برای مخالفت با ج.ا دلایل متفاوت(و اغلب متضادی)دارند. این اختلافات زمانی مهمتر میشوند، و صحبت از «اتحاد، اتحاد، تا روز پیروزی» زمانی فاقد موضوعیتتر که بدانیم تکتک دیگر اعضای سرشناس «اپوزیسیون» ج.ا پیشتر پیشنهادی برای اتحاد به روش خودشان دادهاند، وقتی حتی پیرامون اینکه چطور و با چه کسی و تا چه مقطعی و تا چه اندازهای باید اتحاد بشود اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون روش مبارزه اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون چگونگی استفاده از حداکثر پتانسیل مردمی اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون اهمییت پتانسیل غیرمردمی و میزان هزینهای که میتوان/میباید به روی آن کرد اختلاف نظر هست، وقتی پیرامون اینکه چرا و چطور و در کدام جبههها باید مبارزه را متمرکز کرد اختلاف نظر هست و خلاصه وقتی پیرامون هرچیز که اندکی به بحث مرتبط باشد یا برای طرح آن بایستگی وجود داشته باشد «اختلاف نظر» هست، صحبت از اتحاد تنها در حد صحبت از اتحاد باقی خواهد ماند، و فراتر از یک ژست سیاسی تلقی نخواهد شد. پیشتر مجاهدین خلق هم فراخوان دادهاند و اثری نکرده، خود شازده هم به گمانم پیشتر دست به دادن دعوتنامه زده بود، چه شاهدی بهتر برای این ادعا، که اعضای «اپوزیسیون» ایران آمادهی رسیدن به توافق پیرامون مسائل مورد اختلاف نیستند؟
در ادامه به انتقاد از وجهی دیگر به این شعار و تز که برای ساقط کردن ج.ا باید «متحد» شد خواهم پرداخت.
زنده باد زندگی!