06-07-2011, 07:28 AM
فیلیپ نوشته: هنگامی که ایشان میفرمایند «احساس فقط واکنش به پیرامون است» یعنی اینکه تنها لازمه ی «احساس» بودن، «واکنش-به-پیرامون» بودن است.
فلیپ نازنین، اینهم یک تعبیر است که شاید معتبر باشد. وانگهی منظور دوست ِ مشترکمان همان بود که من از پست ایشان فهمیدم، و دمدستیتر هم به نظر میرسد.
فیلیپ نوشته: منظور شما از "موقعیت زبانی" چیست؟ آیا منظور قرار داد زبانی (linguistic convention) میباشد که ارزش حقیقی ندارد؟
در این صورت خیر. «دربارگی» یک رابطه است - و چنانچه پیشتر توضیح دادیم - رابطه ایست که یک شئ مادی نمی تواند حاملش باشد.
به همین سان نه نرون ها و نه هیچ ذره ی مادی، قادر به شرح این ویژگی خاص نخواهد بود.
منظورم از موقعیت زبانی نوعی وجود ِ صرفا زبانیست، الزامی نیست که این وجود تحت قراردادهای زبانی باشد، ابطهای که شما از آن صحبت میکنید، نمیتواند چیزی فراتر از این باشد. چون پیشفرض متناقضنمای ِ تثبیت اینجا غیرقابل اثبات است، صحبت کردن از کیفیات آن موردی نخواهد داشت. منظورم اینست که برای اثبات وجود آن «دربارگی»، یا از آن هم کمتر همین توصیف ِ آن، شما ناگزیر خواهید بود که آن دربارگی را به نحوی مادی ارائه بکنید.
یک سوال: این ارتباط میان دیدن و درخت نمیتواند از طریق فرایند دیده شدن تشریح بشود؟ چرا این دربارگی به نظر شما امری عینیست؟ احتمال قوی میدهم که از نقد دریدا به دال و مدلول مطلعاید. و یک سوال دیگر، اگر بپذیریم این ارتباط چیزی فراتر از آفرینش ِ درک ناظم انسان(=یک فرایند الکتریکی-شیمیایی)است، تکلم به طور کلی امری انحرافآمیز و خارج از قاعده نخواهد که تجربهای غیرقابل بیان را مبتذل/مخدوش میکند؟
فیلیپ نوشته: آوردن مثال نقض از ماتریکس و توضیح نامورد یک سری تئوری های زیست شناختی که مطلقا ربطی به بحث ما ندارند، طرز دنبال کردن یک گفتگوی خردمدارانه نیست.
کلک شما در خمکردن ِ پرسش ِ بنیادین گفتگو از «تمایز میان ِ ماده و غیرماده» به «جسمانی بودن یا نبودن ِ ذهن» با وجود تمام ظرافت جواب نداده و شما زود یا دیر ناچار خواهید بود که برای پیش بردن بحث یک تعریف جامع، قابل برسی و قابل آزمایش از «غیرماده» ارائه بکنید. من میخواهم با بیمسئولیتی شگرفی بگویم که چون تابحال وجود چیزی غیر از ماده مشاهده نشده، و نزد ما فقط مشاهدهی علمی و آزمایشگاهی و قابل تکرار معتبر است، اساسا صحبت دربارهی احتمال وجود چنان چیزی، یا احتمال رخ دادن حالتی که وجود چنان چیزی در آن ناگزیر باشد کمترین موضوعیتی ندارد.
پ.ن:
منظورم از کلک اینست که شما راه به درک علمی را با طرح یک پرسش تکنیکی-فلسفی میبندید و مادیت را به جسمیت تقلیل میدهید و در صورت ِ سوال مطروحهی ِ خود، هنوز بازی شروع نشده توپ را به زمین حریف میاندازید_چنانکه انگار ما باید جسمانی بودن(یا اصلا جسم بودن؟)ذهن را «اثبات» بکنیم نه شما غیرجسمانی بودن آن را، و بعد صحبت از فرایندی که به اندیشیدن، احساس کردن و غیره در انسان منجر میشود را «نامربوط» تلقی میکنید و همزمان با تمام این شعبدهبازیها، به خصم خود اطمینان میدهید که پذیرفتن موضع از قبل پرداخته شدهی شما خللی در متریالیسم او ایجاد نخواهد کرد.. آدم احساس میکند(و چه بسی این احساسی در حد عطسه کردن باشد)که با یک نرمافزار غمانگیز طرف است که با ارادهای پولادین دربرابر آپگرید شدن مقاومت میکند!
زنده باد زندگی!