نقل قول:شاه باید میفهمید که خیزش مردم ایران برای بدست آوردن دموکراسی رو نمیشه مهار کرد. دیر یا زود داره ولی سوخت و سوز نداره. باید این رو میفهمید که کودتای 28مرداد برای سرنگونی حکومت مشروطه ی مردمی بود. ...
البته رآکتور جان در اون زمان گفتمان دموکراسی خواهی به شکل امروز وجود نداشت یا جزء جریان های اصلی نبود...کمونیستها که نمایندشون حزب توده بود
دنبال دیکتاتوری پرولتاریا و حکومت کمونیستی خدمت به اربابهای کمونیست و اسلامگراهای سنتی مثل موتلفه اسلامی هم که دنبال مدینه فاضله اسلامی و جریان التقاطی ازین دو مثل مجاهدین خلق هم که بازوی جنگی اینها بودند ,جزء جریانهای اصلی بودند تنها جبهه ملی با مشی کمی تا حدودی لیبرال که از زمان مصدق در حال مبارزه بودند کمی دموکرات بحساب میآمدند که در بین مردم خیلی طرفدار نداشتند. خمینی هم از دادن آزادی (انگار ارث باباش بود) به همه گروهها دم میزد اما در زیر سایه حکومت اسلامی که نهایتا همه اینها با دادن افسارشون به اسلامگراها حذف شدند ...ولی میشه گفت مردم به دنبال آزادی های سیاسی بودند که شاه به شدت محدود کرده بود و با شما کاملا موافقم که شاه ایران نمونه یک شاه بی تدبیر و ضعیف بود.
یک نمونه بی تدبیریش همون جشنهای 2500ساله بود و اینکه مهمانهاش که رجال سیاسی مهم جهان هم بودند در حال نوشیدن بهترین نوشیدنیها و خوردن بهترین اغذیه به ریشش می خندیدند و بعدها در خاطراتشون به این نکته اشاره کردند که در کشوری که فلانقدر آدم فقیر و بیسواد داره این همه بریز و بپاش چه نتیجه ای جز ایجاد تنفر بین مردم و خرج مضاعف برای مردم و خود شاه خواهد داشت؟ که تاریخ هم مهر تایید به حرفهاشون زد...
کافیه خاطرات سفرای کشورهای خارجی در ایران رو در سالهای نزدیک به انقلاب بخونیم . سر آنتونی پارسونز سفیر انگلیس در ایران کتابی داره به اسم "غرور و سقوط " که درباره همون دورانه صرف نظر از اسم کتاب که اشاره به جنبه منفی شخصیت شاه که موجب سقوطش شد داره پارسونز شاه ایران رو شخصی مستبد و پارانوید و کسی که از سایه خودش میترسید توصیف کرده (بخصوص بعد از ماجرای مصدق و تبعید و همچنین دوبار سوء قصد به جانش) .همینطور سالیوان که آخرین سفیر آمریکا در ایران بود در کتابش به اسم "ماموریت در ایران" شاه رو چنین توصیف کرده:
نقل قول: ..محمد رضا شاه از نظر روحیه و کاراکتر با پدرش تفاوت زیادی داشته و مانند او با ایمان و اعتقاد باطنی بدنبال هدف معینی نرفته است. در ایام جوانی و اوائل سلطنت او بیشتر بدنبال تفریح و عیاشی بوده و از مسافرت به کشورهای خارجی لذت میبرد.او همچنین علاقمند به ورزشهای گوناگون بویژه اسکی و سوارکاری بود.رانندگی اتومبیل های سریع السیر و خلبانی هواپیما را دوست داشت و در بسیاری از مسافرتهای هوایی شخصا خلبانی هواپیما را بعهده میگرفت.در خارج از ایران بخصوص در جوانی به زن بازی و عیاشی هم شهرت داشت.
شاه در دوران طلایی سلطنت خود دو چهره متفاوت و متضاد نشان داده بود.او از دو سوءقصد جان سالم بدر برده بود و هردوبار در بربر سوءقصدکنندگان که مستقیما او را هدف رگبار گلوله قرار داده بودند,خونسردی و شجاعت زیادی به خرج داد.اما در بحرانهای سیاسی سال 1953 در برابر نخست وزیر وقت خود دکتر محمد مصدق مردی ضعیف و بی اراده به نظر میرسید و این ضعف و بی تصمیمی را یکبار دیگر در بحرانی که منجر به سقوط وی در سال 1979 شد بروز داد.