12-23-2010, 12:05 AM
Ouroboros نوشته: «مزدک» نوعی سندروم بود، جاذبه و دافعه ی ِ همزمان. گمان نمی کنم او بتواند در فرومی بدون ِ کاربر مسلمان برای دست انداختن و ریشخند زنده بماند. گفتگو با او آموزنده و گفتگو با شما لذت بخش است
براستی که جای ایشان پرشدنی نیست
Ouroboros نوشته: ببینید، من درباره ی ِ «گزاره»ها صحبت می کنم. هرگز نمی توان گفت که گزاره ی ِ «صندلی ِ من آبی ست» منطقی نیست، این یک گزاره است. کیفیت ِ منطقی ِ آن، نظم ِ زبانی ِ آنست. یعنی یک گزاره اگر معنا بدهد منطقی خواهد بود.
درود،
من میفهمم شما چه میگویید، تنها چیزی که میگویید را «زیرمجوعه» منطق میدانم.
بگذارید همین نمونه شما را اندکی بیشتر باز کنیم، شما میگویید گزاره «صندلی من آبیست»
هیچگاه نمیتواند نامنطقی باشد؟ این امر تا زمانی درست است که شما سخنی از context به میان نیاورده باشد.
برای نمونه، اگر شما به ما یک صندلی سرخ را نشان بدهید و بگویید:
- این صندلی مال من است.
- این صندلی من آبی است.
آیا همچنان گزاره دوم را منطقی میدانید؟
اندکی پیشتر میرویم، میگویید که هر چیزی که ما
منطق میدانیم در یک بازی زبانی کوتاه میشود،
بسیار خوب، با یک گزاره منطقی آغاز میکنیم:
- آسمان تاریک و ابری است.
در بالا ما از دو زاب «تاریک» و «ابری» برای توصیف آسمان سود بردیم،
از اینرو که نشان دهیم یک چیز میتواند همزمان بیشتر از یک زاب داشته باشد.
در پی آن، میتوانیم گزاره پایین را داشته باشیم:
- آسمان فقیر و بیمار است.
اکنون، شما گزاره بالا را براستی «منطقی» میدانید؟
- اگر آری که خوب من دیگر نمیدانم چه بگویم.
- اگر نه، پس بایستی به این نکته نگاه کنید که ما در گزارههای خود خواه ناخواه
به جهان بیرونی ارجاع میدهیم و این در منطقی/نامنطقی بودن گزاره ما تاثیر دارد.
بیمار باشد، چرا که بیماری پیوندی به آسمان نداشته و نبود این پیوند منطقی، گزاره ما را نامنطقی خواهد کرد.
پ.ن. انگاشت برابر فرض، پیشفرض = پیشانگاشت