06-29-2012, 02:29 PM
نقل است که روزی امام نقی و ابولاشی از محلی می گذشتند که زنی یهودی از بالای پشت بام بر سر آن حضرت خاک ریخت. حضرت با خوشرویی فراوان آن زن را نزد خود فرا خوانده و اسلام را به ایشان عرضه کردند. آن زن پس از شنیدن سخنان امام مسلمان شد. ابولاشی که از عمق کینه جویی امام به خوبی خبر داشت با تعجب علت این نرمش را پرسید. حضرت فرمود: "او یکبار به سر من خاک ریخت، با مسلمان کردن او کاری کردم که هر روز خاک بر سرش شود !"