11-11-2010, 06:49 AM
سپهر محمدی نوشته: این ادعاها چرندی بیش نیست که از افکار پوسیده و نژاد پرستی چون افکار جناب جوینده بر می خیزد!
یک بچه 14 ساله و مادرش، ظاهرا در یک دعوای خانوادگی بین دو "هوو" که در حدود 4000 سال پیش اتفاق افتاده است، مورد ظلم قرار می گیرند و مجبور می شوند از خانواده خود دور شوند، حال دوست ما با این حدس و گمانهای مبتنی بر کج خردی و نژاد پرستی، می خواهد در میانه این دعوا نرخ تعیین کند!
اولا هم تورات و هم کتاب پنجاهه ها تایید می کنند که اسماعیل بارها پس از این داستان با خانواده اش، ابراهیم و اسحاق ارتباط داشته است، پیش از مرگ بر بالین پدر حاضر می شود، وصیتهای پدرش را می شنود، همراه با برادرانش، پدر را دفن می کند و پس از آنهم دائما با آنها ارتباط داشته است.
کسی که ادعای مطرود بودن اسماعیل را می کند، چیزی از عجایب و دقایق کتاب مقدس نفهمیده است!
خُب، این «عجایب و دقایق کتاب مقدس» را که در طی همین جستار، و همچنین سایر مطالب آقای سپهر (در انجمن جوانان شیعه و مسیحی)، داریم با اشتیاق مشاهده میکنیم؛ در عین حال که هم از محتوایِ بسیار بسیار عالمانه و صادقانهیِ آنها بهرهمند میشویم و هم از لحن شیرین و آکادامیک آنها، فیضها میبریم. واقعاً که برخی ... بگذریم.
من دقیقاً نمیدانم اسمائیل در آن زمان چند سالش بوده است. امّا بایستی ۱۴ یا ۱۵ سال را داشته باشد. یهودیان در ۱۳ سالگی به سن تکلیف میرسیدند. بنابراین، اگر سن اسمائیل را درست گفته باشم، او در سنّی بایستی بوده باشد که مسؤول کردارش شناخته شود. (در اینباره البته ۱۰۰٪ مطمئن نیستم.)
مسألهای هم که پیش آمده اصلا سر دعوای دو هوو نبوده است. هاجر کنیز بوده (بر طبق قوانین رایج در آن دوران) و ساره زن آزاد و یگانه زن عشقی ابراهیم. هر دو بار هم متن تورات روشن کرده است که تقصیرکار هاجر و پسرش بودند. (بار اول هاجر که حامله شده بود به تحقیر سارا پرداخت، و بار دوم هم که تقصیر اسمائیل بود که شرحش را در پاسخ پیشینم دادم و ظاهراً برخی را خیلی عصبانی ساخت.)
سپهر محمدی نوشته: و ابراهیم در مورد اسماعیل چنین دعا می کند:
Genesis 17: 18
و ابراهیم به خدا گفت: «کاش که اسماعیل در حضور تو زیست کند.»
خُب، این سخن ابراهیم را اگر در متن آن مشاهده کنیم، آن را چنین مییابیم:
خدا به ابراهیم گفت: «در خصوص زوجهیِ تو سارا؛ دیگر او را سارای نخوان، بلکه نام او ساره باشد. [زیرا،] من او را برکت خواهم داد و پسری نیز از وی به تو خواهم بخشید. امتها از وی بهوجود خواهند آمد و پادشاهان از وی پدید خواهند شد.»
آنگاه ابراهيم به روی در افتاده، بخنديد و در دل خود گفت: «آيا برای مرد صد ساله پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزايد؟»
و ابراهيم به خدا گفت: «كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند.»
خدا گفت: «بهتحقيق زوجهات ساره برای تو پسری خواهد زاييد، و او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذريت او بعد از او عهد ابدی باشد. و اما در خصوص اسماعيل، تو را اجابت فرمودم. اينک او را بركت داده، بارور گردانم، و او را بسيار كثير گردانم. ...» (پیدایش ۱۷ : ۱۵-۲۱)
میبینیم که وقتی ابراهیم بشارت تولدِ "فرزند عهد" (= اسحاق) را میشنود، بسیار متعجّب میشود. از روی شگفتی بسیار میگوید، «خدایا همان اسمائیل را منظور بدار؛» که خدا وی را روشن میکند که اسمائیل آن فرزند عهد نیست. فرزند عهد اسحاق است. آنگاه ابراهيم به روی در افتاده، بخنديد و در دل خود گفت: «آيا برای مرد صد ساله پسری متولد شود و ساره در نود سالگی بزايد؟»
و ابراهيم به خدا گفت: «كاش كه اسماعيل در حضور تو زيست كند.»
خدا گفت: «بهتحقيق زوجهات ساره برای تو پسری خواهد زاييد، و او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذريت او بعد از او عهد ابدی باشد. و اما در خصوص اسماعيل، تو را اجابت فرمودم. اينک او را بركت داده، بارور گردانم، و او را بسيار كثير گردانم. ...» (پیدایش ۱۷ : ۱۵-۲۱)
اساساً، خدا با اسمائیل هیچ کاری ندارد. نه در تولد اسمائیل دخیل است (ابراهیم خود، تحتِ تأثیر اصرار زنش سارا که نازا بود با هاجر (کنیز مصری خود) همبستر شد)، و نه وی را وارث عهد خدا با ابراهیم میداند. آن دو باری هم که دعایی در حق اسمائیل اجابت شده، تنها به خواستِ ابراهیم است. هربار خدا در پاسخ به دعای ابراهیم، اسمائیل را مورد عنایت قرار میدهد.
امّا، در رابطه با اسحاق که "فرزند عهد" است، خدا از پیش او را به ابراهیم بشارت میدهد و تولد او معجزهآساست و خدا بهشکل بلاعوض با ابراهیم عهد میبندد که عهد را (همانطور که با خود ابراهیم -- به شکل جاودانه -- استوار ساخت) بعد از او، آن را -- به شکل جاودانی -- با اسحاق استوار سازد: «او را اسحاق نام بنه، و عهد خود را با وی استوار خواهم داشت، تا با ذريت او بعد از او عهد ابدی باشد.»
در قضیه زن گرفتن اسحاق هم دیدیم که ابراهیم با چه وسواسی برای اسحاق وارد عمل شد. با اینکه در جریان ازدواج اسمائیل مادرش رفت برایش از میان مصریان زنی گرفت.
سپهر محمدی نوشته: و دعای ابراهیم قبول می شود چرا که در ادامه می فرماید:
پیدایش 21: 20
و خدا با آن پسر میبود.
این مربوط به پس از طرد شدن اسمائیل (برای همیشه) از خاندان ابراهیم است (که در پست پیشینم توضیحش را دادم).
گفتیم که وقتی خدا به ابراهیم گفت «این پسر "تمسخرگر" (حالا، هتاک یا منحرف جنسی؛ دقیقاً از متن روشن نیست) را از خانهات بیرون کن،» ابراهیم چون پدرش بود، ناراحت شد. (پدر پسرش را -- حتی اگر معتاد هم باشد -- قلباً دوست دارد.) خدا هم وقتی ناراحتی ابراهیم را دید، به وی دلگرمی داد. و اسمائیل را در صحرا از هلاک شدن نجات داد.
اسمائیل هم بعدها بزرگ شد. در تورات، در وصف اسمائیل چنین آمده:
پسر تو [= هاجر] وحشی خواهد بود و با برادران خود سرسازگاری نخواهد داشت. او بر ضد همه و همه بر ضد او خواهند بود. (پیدایش ۱۵ : ۱۲)
نخستین وحشیگری او را در حق بردارش اسحاق دیدیم.سپهر محمدی نوشته: و کتاب مقدس تایید می کند که رحمت و برکت خدا بیش از اسحاق، بر اسماعیل بود:
اشعیا 54: 1
زیرا خداوند میگوید: پسران زن بیکس از پسران زن منکوحه زیادهاند
و هر دانای به کتاب مقدس می داند که زن بیکس، هاجر است و زن منکوحه، سارا است
توجّه شود که در خودِ این فرازها از کتابِ اشعیا هیچ اشارهای به هاجر و سارا نیست. در این نبوت، اورشلیم به «زنی بیکس که نازاست» تشبیه شده است. این نبوت به یهودیان بشارت میدهد که به فیض خدا، فرزندان زن بیکس (= اورشلیم که ویران و تهی شده است) در آینده حتّی از فرزندان یک زنی که شوهر بالای سرش بوده نیز، بیشتر خواهد شد.
البته، پولس در رسالهی غلاطیان آمده هاجرِ کنیز را سنبل نجات برپایهی عمل به شریعت (که باعث بندگی و هلاکت است) دانسته و سارایِ آزاد را سنبل رستگاری برپایهی فیض (که تنها راهِ نجات و آزادی است) دانسته است. بعد، آمده از نبوتِ اشعیا نقلقول کرده است. او چنین مینویسد:
این را میتوان تمثیلوار تلقی کرد. این دو زن، به دو عهد اشاره دارند. یکی از کوه سیناست، که فرزندانی برای بندگی میزاید: او هاجر است.
هاجر سیناست، که کوهی است در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی بهسر میبَرد. امّا اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همۀ ماست. چرا که نوشته شده است:
[INDENT] «شاد باش، ای نازا،
ای که فرزندان نمیزایی؛
فریاد کن و بانگ شادی برآور،
ای که درد زایمان نکشیدهای؛
زیرا فرزندان زن بیکس
از فرزندان زن شوهردار بیشترند.»
امّا شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعدهاید. در آن زمان، پسری که بهشیوۀ معمولِ انسانی زاده شد، او را که بهمدد روح به دنیا آمد آزار میداد. امروز نیز چنین است.هاجر سیناست، که کوهی است در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی بهسر میبَرد. امّا اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همۀ ماست. چرا که نوشته شده است:
[INDENT] «شاد باش، ای نازا،
ای که فرزندان نمیزایی؛
فریاد کن و بانگ شادی برآور،
ای که درد زایمان نکشیدهای؛
زیرا فرزندان زن بیکس
از فرزندان زن شوهردار بیشترند.»
امّا کتاب چه میگوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد وارث نخواهد شد.» پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم. (۴ : ۲۴-۳۱)
[/INDENT]توجّه شود که در نبوت اشعیا، «زن بیکس» زن نازاست. خدا به او میگوید غصهی نازاییش را نخورد. اتفاقاً، همین نازایی است که واسطهی فیض قرار داده میشود. (در آن زمان، نازایی برای زنان نقص بسیار بدی بهشمار میآمد و باعث میشد شوهر آنان را طلاق دهد یا به آنان توجه نکند، و «بیکس» شوند.)
سپهر محمدی نوشته: هاجر است و زن منکوحه، سارا است که هر دو برای بنده محترم و عزیزند و بنده هیچ گاه به بهای حمایت از یکی به دیگری توهین نمی کنم!
انبیاء الهی از نسل ابراهیم و خاندان آنها، برای من، مثل خاندان و اهل بیت محمد هستند و همگی آنها محترم و پاکیزه اند و خداوند پلیدی ها را از آنها دور کرده است.
شما آزادید هرطور که میخواهید باشید. در اینجا در صورتیکه قوانین تالار را رعایت کنید، مشکلی برایتان پیش نخواهد آمد.
[INDENT]آنچه مقدّس است، به سگان مدهید و مرواریدهای خود را پیش خوکان میندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگردند و شما را بِدَرند. (متی ۷ : ۶)
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)
[/INDENT]وبلاگِ من: پژوهشهای شاهپور برنابا جوینده
فرزندان این عصر در مناسبات خود با همعصران خویش از فرزندان نور عاقلترند. (لوقا ۱۶ : ۹)
(ترجمهیِ هزارهیِ نو)