امروز, 10:42 AM
(دیروز, 08:57 AM)Anarchy نوشته: چیزی که من در بحث های دوستان نمیبینم اینه که عوامل عدم موفقیت مردم یا فعالین سیاسی در این سالهای مبارزه با جمهوری اسلامی واقعا چی بوده ؟ اول باید دلایل رو فهمید حتی اگر لازم باشه بی رحمانه خودمون رو نقد کنیم بعد ببینیم با امکانات موجود چه برنامه عملی امکان پذیره ... مثلا مهربد همون ابتدای شروع حمله اسرائیل میگفت مردم زورشون نمیرسه ... پس اسرائیل حمله کنه و دیگه کار تمومه !!
خب الان دیدی که کار تموم نشد و تحلیلت اشتباه بود . آیا بازنگری کردی در نگاهت ؟ مشکل اپوزیسیون نیم بند ما هم دقیقا تحلیل های سطحیه.
سیاست عرصه جولان اذهان میانمایه است، و کنش سیاسی همیشه محکوم است به جایگزینی یک بت با بتی دیگر. برای آنکه در این عوضبدل موفق باشید باید بتوانید به طرزی ماهرانه دروغ بگویید. دروغ ماهرانه در عرصه سیاست یعنی دروغی که اولا برای مخاطب باورپذیر است، ثانیا دقیقا آن حقیقتی که او را برآشفته کرده هدف میگیرد و پنهان/انکار میکند، ثالثا وعدهای متناسب با هوسهای او مطرح میکند و رابعا کاملا آگاه است شبیه آخرین دروغی نباشد که مخاطب شنیده است. در این نیم قرن در ایران ما کسی را نداشتهایم که بتواند به خوبی ج.ا یا از آن بهتر دروغ بگوید. سیاست هنر فریب دادن خویش است به امید فریب دادن دیگران. اپوزیسیون ج.ا دروغهای خود را باور نمیکند. بنابراین نمیتواند آنها را به کسی بفروشد.
گوبینیو در سفرنامهاش مینویسد ایرانیان هر جمعه به سان مجانین به کوه و بیابان میروند تا شاید امام غایبشان بیاید و اینها بتوانند او را پیشواز کنند. بعد که جمعه غروب میشود و خبری از امامشان نمیشود با چهرههایی درهم و اخمناک به خانهها باز میگردند. برای سفرنامهنویس نژادپرست قرن نوزدهمی فرانسوی این سطح از ایمان تحتاللفظی به یک ناجی شخصی شوکه کننده است و اشاره میکند که جای تعجب نیست وقتی ملتی که خود را جدی جدی تا این حد نزدیک به آخرالزمان میبیند هیچ برنامهای برای آیندهی خود جلوتر از جمعه آینده نداشته باشد. وضع مخالفان ج.ا هم امروز شبیه منتظران ظهور در قرن نوزدهم است. نیم قرن است که این منتظران افول ،با هر تقی و توقی ندای «این دیگه آخرشه» سر میدهند و هرکس اشاره میکند «پس آن هزار بار دیگر چه» اتهام طرفداری از دژمن و خودفروختگی و آیتالله بیبیسی بودن و غیره میخورد. بعد که فصل امید گذشت و خزان شکست و دلسردی رسید با همان چهرههایی که گوبینیو توصیف میکند میروند پی باقی زندگیشان. اگرهم کسی بگوید «دیدی گفتم»، بعید نیست به او اتهام بزنند که اصلا دلیل شکست جنبش آیههای یأس او بوده!
این امید دروغین و یأس پس از آن اتفاقا شاید یکی از دلایل اصلی شکست هرباره براندازان بوده باشد. وقتی اصل رخ دادن اشتباهی را نپذیرید بدیهیست چیزی از آن یاد نخواهید گرفت. وقتی اصل امیدواری به طور عام و خاص به چیزی همچون سیاست را انکار نمیکنید، از خانه اول تکان نخواهید خورد. به طور کلی وقتی مدیریت روانشناسی جامعه اهمیت بیشتری از درک عاری از توهم از وضعیت موجود پیدا میکند استراتژی چیدن امکان ناپذیر میشود(استراتژی مستلزم درک بدون فیلتر از واقعیت است). بدون استراتژی، ابتکار عمل به طرف مقابل بخشیده میشود. به جای آنکه جمهوری اسلامی نگران مدیریت روانشناسی جامعه در مواقع بحرانی باشد، اپوزیسیون است که سعی میکند برای روحیه دادن به طرف خودی همچون ترشیدگان اینستاگرام، با انرژی مثبت و امیدواری دروغین و هورای الکی نذر کردن کاری از پیش ببرد. پیشتر گفتم که در این بلاکده مردم عادت دارند حقیقت را از لابلا و پسپشت و ورای کلمات و جملات بشنوند، نه از طریق آنها. وقتی مجری شبکه معاند کف بر دهان و عربده جویان همان حرفهای همیشگی را توی دوربین میزند(«جمهوری اسلامی شکننده است، نظام در آستانه سقوط است، روزهای آخرشان است، کار دیگر تمام شده، این دیگر آخرین بار است»....)، برای مخاطب عام یعنی در بر همان پاشنه همیشگی خواهد گشت(ج.ا سگجان، این پرتگاه را نیز مثل آن ده هزارتای دیگر پشت سر خواهد گذاشت).
اگر روزی جمهوری اسلامی به راستی سقوط بکند به شما قول میدهم هیچکس بیش از این هوراکشهای اپوزیسیونچی که نیم قرن است هر سال امسال-سال-آخرشان-است گفتهاند متحیر نخواهد شد! اصلا شوکه میشوند و احتمالا چند ماهی در بهت و بحران وجودشناختی فرو میروند! دقیقا همچون منتظران مهدی که اگر روزی امامشان روی اسبی از راه میرسید و به منتظران کنار جاده و کوی و برزن خود را معرفی میکرد، سعی میکردند او را به عنوان مدعی مهدویت گردن بزنند. دروغ جمعی صرفا زیباییشناسی ظاهری توهم جمعی را داراست، و صرف اینکه همه وانمود میکنند چیزی را باور کردهاند، به این معنی نیست که به راستی چنان است: بیخبری دیپلمات فرانسوی از سیطره رندی بر فرهنگ ایرانی. فرق بین دروغ جمعی و توهم جمعی این است که دومی نیازی به بیان ندارد عمل جمعی را تحت تاثیر قرار میدهد، حال آنکه اولی برای دوام باید هر هفته از تریبون رسمی و غیررسمی جامعه تکرار بشود تا از یاد نرود و کوچکترین تاثیری در عملکرد مردم ندارد: همه «معتقدند» این دفعه کار تمام است، ولی هنوز حسابهاشان را نقد نکردهاند، مرخصیهاشان را درخواست نکردهاند، بلیطهاشان را نخریدهاند و ساکهاشان را نبستهاند. خلاصه «جدی جدی» برای آخرالزمان حاضر نشدهاند.
فعال سیاسی به دلیل ذات این عرصه از فعالیت انسانی، پیوسته در جستوجوی دشمنی است که بیوجودش، هویت خویش را از دست میدهد. در همین تاپیک میبینید که چطور شما از طرف جوان هیجانزده اتهام دفاع از ج.ا میخورید و دشمن تلقی میشوید. مهربد آنطرف میگوید هرکس هنگام حمله دشمن خارجی به کشور ژست میهن دوستی بگیرد چون این ژست به کار ج.ا میآید شایسته تحقیر و تمسخر است. اینها صرفا اشتباهات فردی این دوستان نیستند. اینها جزئی از دلایلی هستند که امید مرا به هرگونه رستگاری جمعی و عمومی در این سرزمین از میان میبرند.
اپوزیسیون ایرانی به جای اندیشیدن، شعار میدهد و به جای گوش دادن، فریاد میکشد. هیچکس به بختیار در سال ۵۷ گوش نداد. اصل سیاسی اثبات شده در پهنا و درازای تاریخ: حکومتهایی که شایستگی آنرا دارند هیچوقت ساقط نمیشوند و ساقط شدن یک حکومت یعنی اتفاقا اصلاحپذیر و شر صغیر بوده(روسیه تزاری در برابر استالینیسم، چین امپراتوری در برابر مائو، لویی شانزدهم در برابر رژیم ترور، شاه در برابر ج.ا...).
بگذارید داستان را در یک پاراگراف برای شما خلاصه بکنم رفیق قدیمی و نازنینم: تا وقتی در فعالیت سیاسی علیه ج.ا مثل در طویله باز است و جناح مخالف کسی را از خود نمیراند با این توهم که گله گوسفندان اگر فقط بزرگتر باشد از عهده دسته گرگان برخواهد آمد، هیچ چیز تغییر نخواهد کرد. ایران را بمباران اتمی هم بکنند باز یک جانوری از همین جنس ج.ا خواهد بود. نسخه برای تغییر: آدم ناحسابی را از جنبش خودتان بیرون بیاندازید. ولی خب این باعث میشود مخالفان آدم کم بیاورند: برای ۹۰٪ جامعه، کنشکری سیاسی تلاشی است جهت فرار از مسئولیت فردی در پناه جمع. برای ۱۰٪ باقی مانده، ابزاری برای رسیدن به قدرت و مکنت و شهرت و...