04-06-2017, 10:55 PM
Rationalist نوشته: کیستی من، بدن جسمانی و جهان اطراف در رویا ممکن است از میان بروند و دگرگون شوند، اما مفهوم "من"، بر اساس چیزی که در فلسفه دکارت بیان شده و
در اینجا مورد تاکییدم می باشد، از میان رفتنی و فراموش شدنی نیست.
بلکه به وارونه، معنای فراموش شدن، کیستی، واقعیت داشتن جهان خارجی همگی بدان وابسته است.
من ممکن است هم اکنون در تایپ این مطالب در حال دیدن رویا باشم و این جهان رویایی بیش نباشد.
حتی می توان قدم را فراتر گذاشت، من(کیستی ام) و جهان ممکن است در رویای پروانه ای وجود داشته باشم!
اما همچنان "من" دلالت کننده ی هستی و به عنوان تنها معتبرترین مفهوم شناخت، ضرورتا وجود دارد.
این توصیف بیولوژیکی و زیست شناسانه از ماجراست.
در این تراز گفتگو(شناخت شناسی بنیادین)، با محدودیت ها و پیش انگاشت های فراوانی دست به گریبان است که پیش تر اشاره ای کردم.
از دید منطق, زمانیکه کس به یاد نمیآورد "من" دارد پس این من بباید یک چیز نیازین و همیشهباشا نیست.
اینکه شما نگاه تجربی یا زیستشناسانه را نمیپسندید چون با نگرشهای دیگر همخوانی پیدا نمیکند از دید من
فرنود بسنده نیست که کنار گذاشته بشوند. من, کیستی و ... همه خود برآمدهی تجربه و اندیشه میباشند و در
روند شناختشناسی, اینکه «دریافت» و «شناخت» ما از «من» از چه خاستگاهی برخاستهاند تجربه و اندیشه را نمیتوان نادیده انگاشت.
Rationalist نوشته: مشکل اینجاست که شما با عینک تجربه گرایی اصرار دارید به شناخت شناسی آن هم در بنیادی ترین تراز آن بپردازید!
به همین خاطر اصل شناخت شناسی دکارت و سخنان مرا از پشت عینک تجربه گرایی و هیاهوی یافته های دانشیک مورد بررسی و توضیح قرار می دهید.
اساسا شناخت حاصل شده از تجربه، فقط در این جهان دارای اعتبار، آن هم در میان دیگر تجربیات است. وگرنه "تجربه" به خودی خود در برابر فاعل شناسا
هیچ ارزش مستقل شناخت شناسی ندارد!
مگر جهانی دیگر هم داریم؟
همهی راهها از تجربه میگذرند و نمیتوان آنرا نادیده انگاشت!
.Unexpected places give you unexpected returns