[Agnostic]

صحنه:صحرای غدیر

کاروان امام نقی درحال بازگشت از حج بود. امام در حال خاراندن خودش و فحش خاردار دادن به باعث و بانی مراسم حج بودکه جبرییل بر وی انزال شد: ای نقی! خبر مرگت جانشینت را معرفی کن . امام دستور به توقف داد.کاروانهای جلو رفته هم دور زدند و برگشتند.کاروانهای عقب افتاده هم که رسیدند امام بر روی سکویی که برایش درست کرده بودند رفت و فرمود: ای مردم. هرکس من مولای او هستم این عسگری.... عه... عسگری کو پس؟ ... کجا رفتی پدرسگ؟
ابولاشی خودش را به امام رساند و گفت: حواست کجاست؟ عسگریو که امسال فرستادی تایلند واست شیمیل بخره! امام در بد وضعی گیر افتاده بود و مردم خسته هم فحش خارومادر میدادند که ناگهان معجزه ای نازل شد و خدا یک گوسفند برای امام فرستاد. امام گفت: این چیه؟ چیکارش کنم اینو؟ جبرییل گفت: شرمنده نقی جون. الان دم عید قربون فقط گوسفند داریم تو انباری.خودت یه کاریش بکن! امام هم لنگ گوسفند را بالا برد و گفت : هرکس من مولای اویم این گوسفند مولای اوست. روایت است پس از انتصاب گوسفند به امامت ، تا مدتها مسلمین در آرامش و رفاه زندگی میکردند.

فواید گوسفند در مقایسه با امامان - ص69