10-03-2015, 10:34 PM
پیشنهاد میکنم که بجای واژهیِ درخودمانده که گزیده برای اوتیسم در روانشناسی باشد, از واژهای همچون «فرومانده» بهره گرفته شود.
دربارهیِ واکاوی آنچه آمده, از سه رویکرد گوناگون که پُرگاه مردم در برابر یک وضعیت در پیش میگیرند, آنچه من در همان آغاز یک مشکل دیده بودم "خودآگاهی" بود و گرچه شما در پاسخ آوردید
که خودآگاهی اگرچه آری میتواند مایهیِ گزینش خودآگاهانه هر کدام از این سه شود, ولی به معمول آن اندازه بالا نیست که بخواهد جدی گرفته شود, مرا همچنان خوشنود نکرد.
گرفتاری دیگری که نیز بهمانند از همان آغاز پیش آمده بود ولی نام برده نشده بود, زیرگردآیهیِ همین خودآگاهی به شمار میرود, و آن اینکه نمونهوار در رفتار خود من هم کمی از این و هم کمی از آن رویکرد دیده میشد و پس دستهها همپوشان (overlapping) میباشند.
و گرفتاری سوم این میباشد که سه رویکرد نامبرده همستیزی ندارند, یعنی کس میتواند همزمان هم فرومانده و هم جنونپیشه باشد (با بهرهگیری از واژهسار آمده).
با چشمپوشی از بخش خودآگاهی, با نگرش به اینکه میتوان با نگاه به بیشتر دستهبندیها همواره گفت که هرکس
میتواند خودآگاهانه یکی یا دیگری را بگزیند که باشد, دو گرفتاری دیگر همچنان نمای درستی نشان نمیدهند.
---
بگذارید به ماجرای سوم بپردازیم. شما اجتماع کنونی را زمختانه سه دسته کردید که در فراز, جنونپیشگان مینشینند که بیشتر از همه کارکرد انگلی, ولی ناگسستنی دارند.
کارها را نیز دستهیِ نرمال راست و ریس و رسیدگی میکنند, با تقلب همیشگی ولی پایبندی به قانونهایِ سیستم, و در پایین یا بهتر بگوییم, ژرفنای سیستم نیز
فروماندگان را داریم که با واکاوی پیوستهیِ چند و چون فرایندها میکوشند ساختارهای کهن را شکسته و با ساختارهای نوین و بهتر و بهینهتر جایگزین کنند.
پرسش من این است, با چشمپوشی از بخش "ناگسلپذیری انگلها" این ردهبندی که میتوان آنرا در همان دستهبندیهای پیشین سرمایهدار بهرهکش (بالا و انگل, ولی ناگسستنی), قشر نرمال پایبند به
سیستم ولی اندک متقلب (نُرم) و قشر اندیشمند و فیلسوف (ساختارشکن) گنجاند, چه دانش نویی به ما میبخخشد, بویژه دانشی که توان پیشبینی را داشته باشد؟
و نیز بخش بسیار مهمتر سخن, برنگرش شما بود که سیستم از برای ستیز درونی نه به سقوط و نه به گسترش, بساکه به انجماد و تعلیق میگراید. روشی که شما به این نتیجه رسیدید, تا جاییکه
من دیدم, با بهرهگیری از نمونهها, بود سوختهایِ فسیلی, نوآوری الکتریسته و نیاز مبرم به سوخت نوین و جایگزین: افتادن روی treadmill یا اثر شهبانوی سرخ (Redqueen Effect).
یا نمونهیِ دیگر, برنامهنویسان ویندوز (فروماندگان) و گسارندگان ویندوز که گاه تقلب کرده و تورنت میکنند (اکثریت نُرمال), جنونپیشگان (هکرهای کلاهسیاه) و رسیدن به انجماد کنونی (ویندوز ده تنها کمی از هشت پیشرفتهتر است و تنها همان است که از هم فرونپاشیده است).
روش به کار رفته اینجا این بوده است که شما یک گُسترا (dimension) که ازراه نوآوری گشوده شده است را در نگر نگه داشتهاید, برای نمونه با کاوُش ِ (discovery) سوختهایِ فسیلی و نوآوری الکتریسیته,
گُسترایی پهناور برای گسارش انرژی گشوده شد که امروزه تنها و تنها برای اینکه این گسترا همچنان به فعّالیت خود دنباله بدهد, نیاز به نوآوریهایِ نوین میباشد, بنمونه کاوُش سوخت جایگزین.
آنچه ولی در هر دو نمونه چشمپوشی شده است این نکته میباشد که گشودگی هر گُسترا خود به گشودگی دیگر گُستراها میانجامد و فرایند هیچ
بیمانند به شاخههایِ یک درخت نیست, با همراه داشتن این همانندی که جنس یک شاخه (تنه) بیگمان از جنس زیرشاخهیِ خود (جوانه, برگ) نخواهد بود.
ازینرو, گرچه یک نوآوری مانند الکتریسته دستادست با سوختهایِ فسیلی به پیدایش یک گسترا انجامیده که پایستگی آن خود نیاز به کار پایسته و همیشگی دارد, ولی این گسترا در دنبالهیِ
کار خود پیوسته به پیدایش شاخههایِ نوین و بیشتر و پیچیدهتر نیز میانجامد. پیدایش الکتریسیته به رایانه میانجامد و رایانه به بهینش گسارش انرژی (پسگشت) و بهینش گسارش
انرژی به افزایش رایانههایِ خانگی (پیشگشت) و افزایش رایانههایِ خانگی به افزایش فندآوران (technicians) و افزایش فندآوران به افزایش نرمافزارها و ... و ... و ...
ازهمینرو, گرچه میتوان در یک گُسترا به اصطلاح درجا زد و آدمی میتواند از امروز تا چند دهه همچنان با معضل انرژی گلاویز باشد و اثر شهبانوی سرخ, ولی در این گذر
نوآوریها در زیرشاخههای پیدا شده از جنبش بازنخواهند ایستاد. گرچه مشکل انرژی میتواند آویزان بماند, ولی ابررایانهها همچنان ساخته میشوند و همچنان بهینه میشوند و ابرهوشوارهها
و ماشینهای هوشمند همچنان نوآوری میشوند. تنها میبسندد در اینجا بیافزاییم که نمونهوار یکی از همین زیر-زیر-زیر-...شاخهها که ابرهوشواره (superintelligence) باشد
پس از پیدایش خود همهیِ سیستم را از برون و درون برای همیشه به چهرهیِ بازگشتناپذیر دگرگون خواهد ساخت و اثر آن کمابیش یکسان با تکینگی فندین / technological singularity خواهد بود.
دربارهیِ واکاوی آنچه آمده, از سه رویکرد گوناگون که پُرگاه مردم در برابر یک وضعیت در پیش میگیرند, آنچه من در همان آغاز یک مشکل دیده بودم "خودآگاهی" بود و گرچه شما در پاسخ آوردید
که خودآگاهی اگرچه آری میتواند مایهیِ گزینش خودآگاهانه هر کدام از این سه شود, ولی به معمول آن اندازه بالا نیست که بخواهد جدی گرفته شود, مرا همچنان خوشنود نکرد.
گرفتاری دیگری که نیز بهمانند از همان آغاز پیش آمده بود ولی نام برده نشده بود, زیرگردآیهیِ همین خودآگاهی به شمار میرود, و آن اینکه نمونهوار در رفتار خود من هم کمی از این و هم کمی از آن رویکرد دیده میشد و پس دستهها همپوشان (overlapping) میباشند.
و گرفتاری سوم این میباشد که سه رویکرد نامبرده همستیزی ندارند, یعنی کس میتواند همزمان هم فرومانده و هم جنونپیشه باشد (با بهرهگیری از واژهسار آمده).
با چشمپوشی از بخش خودآگاهی, با نگرش به اینکه میتوان با نگاه به بیشتر دستهبندیها همواره گفت که هرکس
میتواند خودآگاهانه یکی یا دیگری را بگزیند که باشد, دو گرفتاری دیگر همچنان نمای درستی نشان نمیدهند.
---
بگذارید به ماجرای سوم بپردازیم. شما اجتماع کنونی را زمختانه سه دسته کردید که در فراز, جنونپیشگان مینشینند که بیشتر از همه کارکرد انگلی, ولی ناگسستنی دارند.
کارها را نیز دستهیِ نرمال راست و ریس و رسیدگی میکنند, با تقلب همیشگی ولی پایبندی به قانونهایِ سیستم, و در پایین یا بهتر بگوییم, ژرفنای سیستم نیز
فروماندگان را داریم که با واکاوی پیوستهیِ چند و چون فرایندها میکوشند ساختارهای کهن را شکسته و با ساختارهای نوین و بهتر و بهینهتر جایگزین کنند.
پرسش من این است, با چشمپوشی از بخش "ناگسلپذیری انگلها" این ردهبندی که میتوان آنرا در همان دستهبندیهای پیشین سرمایهدار بهرهکش (بالا و انگل, ولی ناگسستنی), قشر نرمال پایبند به
سیستم ولی اندک متقلب (نُرم) و قشر اندیشمند و فیلسوف (ساختارشکن) گنجاند, چه دانش نویی به ما میبخخشد, بویژه دانشی که توان پیشبینی را داشته باشد؟
و نیز بخش بسیار مهمتر سخن, برنگرش شما بود که سیستم از برای ستیز درونی نه به سقوط و نه به گسترش, بساکه به انجماد و تعلیق میگراید. روشی که شما به این نتیجه رسیدید, تا جاییکه
من دیدم, با بهرهگیری از نمونهها, بود سوختهایِ فسیلی, نوآوری الکتریسته و نیاز مبرم به سوخت نوین و جایگزین: افتادن روی treadmill یا اثر شهبانوی سرخ (Redqueen Effect).
یا نمونهیِ دیگر, برنامهنویسان ویندوز (فروماندگان) و گسارندگان ویندوز که گاه تقلب کرده و تورنت میکنند (اکثریت نُرمال), جنونپیشگان (هکرهای کلاهسیاه) و رسیدن به انجماد کنونی (ویندوز ده تنها کمی از هشت پیشرفتهتر است و تنها همان است که از هم فرونپاشیده است).
روش به کار رفته اینجا این بوده است که شما یک گُسترا (dimension) که ازراه نوآوری گشوده شده است را در نگر نگه داشتهاید, برای نمونه با کاوُش ِ (discovery) سوختهایِ فسیلی و نوآوری الکتریسیته,
گُسترایی پهناور برای گسارش انرژی گشوده شد که امروزه تنها و تنها برای اینکه این گسترا همچنان به فعّالیت خود دنباله بدهد, نیاز به نوآوریهایِ نوین میباشد, بنمونه کاوُش سوخت جایگزین.
آنچه ولی در هر دو نمونه چشمپوشی شده است این نکته میباشد که گشودگی هر گُسترا خود به گشودگی دیگر گُستراها میانجامد و فرایند هیچ
بیمانند به شاخههایِ یک درخت نیست, با همراه داشتن این همانندی که جنس یک شاخه (تنه) بیگمان از جنس زیرشاخهیِ خود (جوانه, برگ) نخواهد بود.
ازینرو, گرچه یک نوآوری مانند الکتریسته دستادست با سوختهایِ فسیلی به پیدایش یک گسترا انجامیده که پایستگی آن خود نیاز به کار پایسته و همیشگی دارد, ولی این گسترا در دنبالهیِ
کار خود پیوسته به پیدایش شاخههایِ نوین و بیشتر و پیچیدهتر نیز میانجامد. پیدایش الکتریسیته به رایانه میانجامد و رایانه به بهینش گسارش انرژی (پسگشت) و بهینش گسارش
انرژی به افزایش رایانههایِ خانگی (پیشگشت) و افزایش رایانههایِ خانگی به افزایش فندآوران (technicians) و افزایش فندآوران به افزایش نرمافزارها و ... و ... و ...
ازهمینرو, گرچه میتوان در یک گُسترا به اصطلاح درجا زد و آدمی میتواند از امروز تا چند دهه همچنان با معضل انرژی گلاویز باشد و اثر شهبانوی سرخ, ولی در این گذر
نوآوریها در زیرشاخههای پیدا شده از جنبش بازنخواهند ایستاد. گرچه مشکل انرژی میتواند آویزان بماند, ولی ابررایانهها همچنان ساخته میشوند و همچنان بهینه میشوند و ابرهوشوارهها
و ماشینهای هوشمند همچنان نوآوری میشوند. تنها میبسندد در اینجا بیافزاییم که نمونهوار یکی از همین زیر-زیر-زیر-...شاخهها که ابرهوشواره (superintelligence) باشد
پس از پیدایش خود همهیِ سیستم را از برون و درون برای همیشه به چهرهیِ بازگشتناپذیر دگرگون خواهد ساخت و اثر آن کمابیش یکسان با تکینگی فندین / technological singularity خواهد بود.
.Unexpected places give you unexpected returns