04-30-2015, 12:24 PM
قسمت اول
بعد از جنگ جهانی دوم, امریکا فقط یک دشمن داشت. کمونیسم.
کمونیسم 2 قطب داشت که سایر کشورهای کمونیستی به شکلی زیر مجموعه های این دو قطب به حساب می آمدند.
اولین قطب شوروی بود و قطب دیگر چین.
چین کمونیست به دنبال کمونیستی کردن آسیای میانه و آسیای جنوب شرقی بود و شوروی برای کمونیست کردن خاورمیانه و آفریقا نقشه میریخت و حتی در اوج فعالیت هاش به موفقیت هایی در
پیشبرد ایدئولوژی کمونیسم در آمریکای لاتین رسید که در پله ای باعث برگزاری تظاهرات و بمب گذاری حتی در آمریکا شد.
این اتفاق, خطر شوروی رو برای آمریکا بسیار پررنگ کرد.
آمریکا از مدت ها قبل برای جلوگیری از گسترش مرزهای کمونیسم, شروع به سرمایه گذاری در کشورهای هم مرز با شوروی و چین کرده بود.
بهترین جا برای سرمایه گذاری, کشورهای جنگ زده هستند که بنیان های اقتصادی نابود شده دارند.
و چه جایی بهتر از ژاپن و آلمان.
آمریکا خیلی زود از نتایج مثبت کارش خرسند شد و شروع به امتحان این روش جواب داده, در کشورهای دیگر کرد.
اولویت با کشورهایی بود که مرز نزدیکی با شوروی و چین داشتند.
پروژه ی کره ی جنوبی و ایران که هردو کشور همسایه های چین و شوروی بودند کلید خورد.
اما همانطور که در آسیای جنوب شرقی, سنگاپور و اندونزی و مالزی هم توسط آمریکا فتح شدند, در خاورمیانه هم ایران تنها نبود.
اسرائیل هم کشور تازه تاسیسی بود که خطر نفوذ شوروی درش احساس میشد.
همینطور عربستان که مورد حمایت آمریکا قرار گرفت.
آمریکا شروع به پرداخت کمک های مالی, اعطای وام, پشتیبانی نظامی, همفکری و بازسازی کشورهای تحت نفوذش میکند تا آن ها رو جذب کند تا بتواند سدّ و مقاومت محکمی در برابر نفوذ
کمونیسم باشند.
در این بین پیشرفت ایران از کره و اسرائیل و عربستان به شکل محسوسی بیشتر بود. دلیل این کار احتمالا بخاطر نیروی کار جوان و صنعتگران فراوان بود و پیشرفت های اقتصادی خیلی خوبی
رو تجربه کرد.
سال 1342 تا 1352, طلایی ترین سال های اقتصاد ایران بود.
سال 1353 با افزایش بسیار زیاد قیمت نفت همراه بود.
درآمد ناچیز نفت ایران به یکباره به 23 میلیارد دلار رسید.
با توجه به نرخ منفی تورم دلار, این مقدار پول در آن زمان بسیار زیاد بود و با درآمد نفتی زمان احمدی نژاد قابل مقایسه بود.
این درآمد هنگفت, شاه ایران رو از کمک ها و دخالت های آمریکا -که حالا به آقا بالا سر تعبیر میشد- کاملا بی نیاز میکرد.
شاه نیمی از این پول را سهم خودش میدانست و برای شخص خودش و خانواده اش کنار میگذاشت. با این کار اولین فساد میلیارد دلاری در ایران شکل گرفت. این فساد بزرگ, اعتراضات زیادی
را به سمت شاه روانه کرد.
شاه برای آرام کردن مردم و فرار از عواقب این فساد, با دستورشخص خودش, نیمی دیگر از پول بادآورده ی نفتی را به شکل مستقیم در اقتصاد تزریق کرد. شبیه همان کاری که احمدی نژاد بعد
از افزایش درآمد های نفتی با پول نفت ایران کرد.
شاه سعی میکرد با باد زدن بیشتر تنور اقتصاد ایران, انگشت اتهام مخالفان رو که حالا برگ مستندی از فساد هنگفت شاه در دست داشتند را از خودش دور کند.
غافل از اینکه اقتصاد با عجله و حماقت اصلا میانه ی خوبی ندارد!
این کار شاه با مقاومت شدید و گسترده ی اقتصاددان ها چه در ایران و چه در خارج از ایران مواجه شد و حتی گفته شد, دولت آمریکا به شاه در مورد عواقب غیر قابل پیش بینی این کار هشدار
داده بود.
اقتصاددانان به شاه اخطار دادند که برای فرار از فساد مالی, اشتباه بسیار بزرگتری را مرتکب میشود.
از سوی اقتصاددانان پیشنهاد شد برای جلوگیری از فساد پول نفت و عدم تخریب دلار های هنگفت نفتی در اقتصاد ایران, صندوق ذخیره ی ارزی تشکیل شود و پول نفت در آن صندوق پس انداز
شده و سپس در کشورهای خارج از ایران در قالب سرمایه گذاری خارجی, هزینه شود و به این ترتیب رنکینگ اعتباری کشور هم بالا میرود. کاری که بعدها نروژ کرد.
اما افسوس که این مقاومت همگانی, در پایان راه به جایی نبرد.
شاه دیکتاتور, برای فرار از اتهام فساد و با شعار پوپولیستی تسریع در بازسازی ایران, کار خودش را کرد.
اتفاقی که نباید می افتاد, افتاد!
وارد کردن حجم زیادی از پول به اقتصادی که با رهنمود آمریکا, زیر سایه ی عقلانیت و ریتم منطقی و مثل ساعت کار میکرد, یک شوک بسیار بزرگ بود.
ناگهان اقتصاد ایران رشدی خیره کننده را تجربه کرد.
رشد اقتصادی که هنوز هم در بین پیرمردهای بازمانده از آن دوران با افتخار از آن دوران یاد میشود.
شاه در منحرف کردن نگاه مردم از خود و خانواده اش موفق شد و مردم سرگرم کار و زندگی شدند.
قیمت نفت هر روز بالاتر میرفت.
قیمت زیاد نفت کماکان به اقتصاد آمریکا فشار زیادی وارد میکرد.
از شاه ایران که رئیس اوپک شده بود, از طرف آمریکا درخواست شد تا با افزایش تولید, قیمت نفت را کاهش دهد که با مخالفت شاه روبرو شد.
در پی این مخالفت, کشور آمریکا خرید نفت از ایران را تحریم کرد.
شاه که به شکل احمقانه ی با پول باد آورده ی نفتی, پروژه های عمرانی بسیار رو کلید زده بود, با تحریم نفتی آمریکا به یکباره متوجه شد که در آمد نفت ایران به نصف کاهش پیدا کرد.
دولت ایران برای اولین بار در خرج و مخارج دولت ناکام ماند و کسری بودجه آورد.
برای جبران کسری بودجه, پروژه های عمرانی تعلیق شدند.
تورم و بیکاری به یکباره زیاد شد و فضا برای انقلاب مساعد شد.
با نارضایتی عمومی مردم, دیگر توان حکومت برای شاه مهیا نبود و سلطنت رو رها و از کشور فرار کرد.
بعد از جنگ جهانی دوم, امریکا فقط یک دشمن داشت. کمونیسم.
کمونیسم 2 قطب داشت که سایر کشورهای کمونیستی به شکلی زیر مجموعه های این دو قطب به حساب می آمدند.
اولین قطب شوروی بود و قطب دیگر چین.
چین کمونیست به دنبال کمونیستی کردن آسیای میانه و آسیای جنوب شرقی بود و شوروی برای کمونیست کردن خاورمیانه و آفریقا نقشه میریخت و حتی در اوج فعالیت هاش به موفقیت هایی در
پیشبرد ایدئولوژی کمونیسم در آمریکای لاتین رسید که در پله ای باعث برگزاری تظاهرات و بمب گذاری حتی در آمریکا شد.
این اتفاق, خطر شوروی رو برای آمریکا بسیار پررنگ کرد.
آمریکا از مدت ها قبل برای جلوگیری از گسترش مرزهای کمونیسم, شروع به سرمایه گذاری در کشورهای هم مرز با شوروی و چین کرده بود.
بهترین جا برای سرمایه گذاری, کشورهای جنگ زده هستند که بنیان های اقتصادی نابود شده دارند.
و چه جایی بهتر از ژاپن و آلمان.
آمریکا خیلی زود از نتایج مثبت کارش خرسند شد و شروع به امتحان این روش جواب داده, در کشورهای دیگر کرد.
اولویت با کشورهایی بود که مرز نزدیکی با شوروی و چین داشتند.
پروژه ی کره ی جنوبی و ایران که هردو کشور همسایه های چین و شوروی بودند کلید خورد.
اما همانطور که در آسیای جنوب شرقی, سنگاپور و اندونزی و مالزی هم توسط آمریکا فتح شدند, در خاورمیانه هم ایران تنها نبود.
اسرائیل هم کشور تازه تاسیسی بود که خطر نفوذ شوروی درش احساس میشد.
همینطور عربستان که مورد حمایت آمریکا قرار گرفت.
آمریکا شروع به پرداخت کمک های مالی, اعطای وام, پشتیبانی نظامی, همفکری و بازسازی کشورهای تحت نفوذش میکند تا آن ها رو جذب کند تا بتواند سدّ و مقاومت محکمی در برابر نفوذ
کمونیسم باشند.
در این بین پیشرفت ایران از کره و اسرائیل و عربستان به شکل محسوسی بیشتر بود. دلیل این کار احتمالا بخاطر نیروی کار جوان و صنعتگران فراوان بود و پیشرفت های اقتصادی خیلی خوبی
رو تجربه کرد.
سال 1342 تا 1352, طلایی ترین سال های اقتصاد ایران بود.
سال 1353 با افزایش بسیار زیاد قیمت نفت همراه بود.
درآمد ناچیز نفت ایران به یکباره به 23 میلیارد دلار رسید.
با توجه به نرخ منفی تورم دلار, این مقدار پول در آن زمان بسیار زیاد بود و با درآمد نفتی زمان احمدی نژاد قابل مقایسه بود.
این درآمد هنگفت, شاه ایران رو از کمک ها و دخالت های آمریکا -که حالا به آقا بالا سر تعبیر میشد- کاملا بی نیاز میکرد.
شاه نیمی از این پول را سهم خودش میدانست و برای شخص خودش و خانواده اش کنار میگذاشت. با این کار اولین فساد میلیارد دلاری در ایران شکل گرفت. این فساد بزرگ, اعتراضات زیادی
را به سمت شاه روانه کرد.
شاه برای آرام کردن مردم و فرار از عواقب این فساد, با دستورشخص خودش, نیمی دیگر از پول بادآورده ی نفتی را به شکل مستقیم در اقتصاد تزریق کرد. شبیه همان کاری که احمدی نژاد بعد
از افزایش درآمد های نفتی با پول نفت ایران کرد.
شاه سعی میکرد با باد زدن بیشتر تنور اقتصاد ایران, انگشت اتهام مخالفان رو که حالا برگ مستندی از فساد هنگفت شاه در دست داشتند را از خودش دور کند.
غافل از اینکه اقتصاد با عجله و حماقت اصلا میانه ی خوبی ندارد!
این کار شاه با مقاومت شدید و گسترده ی اقتصاددان ها چه در ایران و چه در خارج از ایران مواجه شد و حتی گفته شد, دولت آمریکا به شاه در مورد عواقب غیر قابل پیش بینی این کار هشدار
داده بود.
اقتصاددانان به شاه اخطار دادند که برای فرار از فساد مالی, اشتباه بسیار بزرگتری را مرتکب میشود.
از سوی اقتصاددانان پیشنهاد شد برای جلوگیری از فساد پول نفت و عدم تخریب دلار های هنگفت نفتی در اقتصاد ایران, صندوق ذخیره ی ارزی تشکیل شود و پول نفت در آن صندوق پس انداز
شده و سپس در کشورهای خارج از ایران در قالب سرمایه گذاری خارجی, هزینه شود و به این ترتیب رنکینگ اعتباری کشور هم بالا میرود. کاری که بعدها نروژ کرد.
اما افسوس که این مقاومت همگانی, در پایان راه به جایی نبرد.
شاه دیکتاتور, برای فرار از اتهام فساد و با شعار پوپولیستی تسریع در بازسازی ایران, کار خودش را کرد.
اتفاقی که نباید می افتاد, افتاد!
وارد کردن حجم زیادی از پول به اقتصادی که با رهنمود آمریکا, زیر سایه ی عقلانیت و ریتم منطقی و مثل ساعت کار میکرد, یک شوک بسیار بزرگ بود.
ناگهان اقتصاد ایران رشدی خیره کننده را تجربه کرد.
رشد اقتصادی که هنوز هم در بین پیرمردهای بازمانده از آن دوران با افتخار از آن دوران یاد میشود.
شاه در منحرف کردن نگاه مردم از خود و خانواده اش موفق شد و مردم سرگرم کار و زندگی شدند.
قیمت نفت هر روز بالاتر میرفت.
قیمت زیاد نفت کماکان به اقتصاد آمریکا فشار زیادی وارد میکرد.
از شاه ایران که رئیس اوپک شده بود, از طرف آمریکا درخواست شد تا با افزایش تولید, قیمت نفت را کاهش دهد که با مخالفت شاه روبرو شد.
در پی این مخالفت, کشور آمریکا خرید نفت از ایران را تحریم کرد.
شاه که به شکل احمقانه ی با پول باد آورده ی نفتی, پروژه های عمرانی بسیار رو کلید زده بود, با تحریم نفتی آمریکا به یکباره متوجه شد که در آمد نفت ایران به نصف کاهش پیدا کرد.
دولت ایران برای اولین بار در خرج و مخارج دولت ناکام ماند و کسری بودجه آورد.
برای جبران کسری بودجه, پروژه های عمرانی تعلیق شدند.
تورم و بیکاری به یکباره زیاد شد و فضا برای انقلاب مساعد شد.
با نارضایتی عمومی مردم, دیگر توان حکومت برای شاه مهیا نبود و سلطنت رو رها و از کشور فرار کرد.
انسان پیشرو با جامعه همخوانی ندارد هم آهنگی دارد