04-12-2012, 11:00 AM
«خدایا می شود این مسلمانهای ذهن بسته را به بهشت ببری؟
می خواهم قدری در زمین زندگی کنم…»
ادامه ای از سری مناجات های عفیر در طویله
***************************
نقل است که وقتی امام نقی (ع) برای اولین بار به معراج رفتند از موزه «اشیا و آثار انبیا» نیز دیدار نمودند. حضرت در آنجا از چوبدستی موسی خوششان آمد. لذا آن را برای امتحان برداشته و به زمین زدند. ولی از آنجایی که چوبدستی را برعکس گرفته بودند به جای زمین، خودشان دو نیم شدند.
مصایب نقی، علامه کلینی، ص 123
*****************************
اولین غذایی که به خدا ایمان آورد میرزا قاسمی بود.
کتاب مستطاب آشپزی امام نقی
*****************************
امام زاده ها قاصدکهایی سبک بالند که باد آنها را از حجاز برداشته و در سرزمین پارس بر زمین نشانده. نقی این را گفت و عبای خویش را در باد برافراشته و به هوا رفت.
نقی، مردی از جنس بلور
*****************************
در زمان امام، شخصی ظهور کرده و ادعای خدایی کرد. نقی او را به محضر خود خواندند و با لبخندی تمسخرآمیز به وی فرمودند: اگر مردی ادعای خود را ثابت کن.آن وقت من از پرستش الله دست می کشم.
شخص گفت: من خدایی هستم که صبح ها خورشید را از مشرق بر میاورم و در هنگام غروب، در مغرب فرو میبرم.اگر راست می گویی به الله بگو کاری کند که فردا خورشید از مغرب طلوع و در مشرق غروب کند.
نقل است با این سخن، لبخند بر دهان امام خشکید و مانند شمقدر در پهن ماندند.و اینگونه بود که مسیر تاریخ عوض شد و از آن به بعد مردمان، آن شخص را به عنوان خدا پرستش کردند.
امام و سرقت دیالوگ حیاتی او
می خواهم قدری در زمین زندگی کنم…»
ادامه ای از سری مناجات های عفیر در طویله
***************************
نقل است که وقتی امام نقی (ع) برای اولین بار به معراج رفتند از موزه «اشیا و آثار انبیا» نیز دیدار نمودند. حضرت در آنجا از چوبدستی موسی خوششان آمد. لذا آن را برای امتحان برداشته و به زمین زدند. ولی از آنجایی که چوبدستی را برعکس گرفته بودند به جای زمین، خودشان دو نیم شدند.
مصایب نقی، علامه کلینی، ص 123
*****************************
اولین غذایی که به خدا ایمان آورد میرزا قاسمی بود.
کتاب مستطاب آشپزی امام نقی
*****************************
امام زاده ها قاصدکهایی سبک بالند که باد آنها را از حجاز برداشته و در سرزمین پارس بر زمین نشانده. نقی این را گفت و عبای خویش را در باد برافراشته و به هوا رفت.
نقی، مردی از جنس بلور
*****************************
در زمان امام، شخصی ظهور کرده و ادعای خدایی کرد. نقی او را به محضر خود خواندند و با لبخندی تمسخرآمیز به وی فرمودند: اگر مردی ادعای خود را ثابت کن.آن وقت من از پرستش الله دست می کشم.
شخص گفت: من خدایی هستم که صبح ها خورشید را از مشرق بر میاورم و در هنگام غروب، در مغرب فرو میبرم.اگر راست می گویی به الله بگو کاری کند که فردا خورشید از مغرب طلوع و در مشرق غروب کند.
نقل است با این سخن، لبخند بر دهان امام خشکید و مانند شمقدر در پهن ماندند.و اینگونه بود که مسیر تاریخ عوض شد و از آن به بعد مردمان، آن شخص را به عنوان خدا پرستش کردند.
امام و سرقت دیالوگ حیاتی او
عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.