03-21-2012, 10:17 AM
وابستگی اسلام به بول و غائط برای ادامه زندگی همچون نیاز انسان است به آب و هوا برای نوشیدن و تنفس ...
فردقیچ نیقچه aka امام نقی
*************************
روزی قنبر از امام درخواست نمود تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. امام پذيرفت. او را وارد اتاقي نمود كه جمعي از مردم در اطراف يك ديگ بزرگ غذا نشسته بودند . همه گرسنه،نااميد و در عذاب بودند. هركدام قاشقي داشت كه به ديگ ميرسيد ولي دسته قاشقها بلند تر از بازوي آنها بود،بطوريكه نميتوانستند قاشق را به دهانشان برسانند! عذاب انها وحشتناك بود.
آنگاه امام فرمود: اكنون بهشت را به تو نشان ميدهم. او به اتاق ديگري كه درست مانند اولي بود وارد شد. ديگ غذا ، جمعي از مردم و همان قاشقهاي دسته بلند . ولي در آنجا همه شاد و سير بودند.
قنبر گفت : نمي فهمم ؟ چرا مردم در اينجا شادند در حالي كه در اتاق ديگر بدبخت هستند با آنكه همه چيزشان يكسان است؟ امام تبسمي كرد و گفت: خيلي ساده است ، در اينجا آنها ياد گرفته اند كه يكديگر را تغذيه كنند . هر كسي با قاشقش غذا در دهان ديگري ميگذارد، چون ايمان دارد كسي هست در دهانش غذايي بگذارد. پس ببین که بهشت و جهنم را خود ما می سازیم و نه هیچکس دیگری...
سپس هر دو سوار بر عفیر به سامرا برگشتند تا امام خود را برای ارائه ی خطبه ای مخوف همراه با مقدار متنابهی آتش و مذاب در مورد جهنم و نقش دادن سهم امام در فرار از آن آماده سازد.
امام و رفتارهای ضد و نقیضِ آگاهانه!
****************************
روزی امام نقی (ع) در خواب بدید که حسنین با لبخندی شیطانی برای آموختن وضو به سمت ایشان می آیند. عرق ریزان از خواب پرید و پایش شکست. فردای آن روز در مسجد سامرا فرمودند که:
قربان قدتان ماجرای حسنین را کژ ندهید.
****************************
نقل است حسنین در روزهای نوروز به بهانه صله رحم! به خانه پیرمردان رفته و به آنها یاد میدادند که چگونه آجیل بخورند!
البته سر راهشان به خانه امام نقی (adj) هم میرفتند، امام هم که آن دو جانور را خوب میشناخت، مقداری پسته در بسته پوچ جلوی آن ها میگذاشت. حسنین هم سعی میکردند با دندان در پسته ها را باز کنند. گفته میشود حسنین بعد از مدت زمانی با دندانی شکسته به خانه مراجعت میکردند.
****************************
روزی یکی از صحابه فرزند خود پیش امام آورد تا حضرت قدری وی را نصیحت کند. حضرت خطاب به صحابه فرمود: "چه شده، ای ابالعب"؟
- "این پسر امان از من و مادرش بریده یا نقی. هر غذایی که مادرش تهیه میکند او ایراد میگیرد و کفران نعمت میکند ولو لذیذترین غذاها باشد"
حضرت در حالی که به دوردست، جایی که حسنین در حال آموزش وضو به بنده خدایی بودند، می نگریست خطاب به ابن ابالعب فرمود:
- "ای پسر! آیا من از تو نسبت به خودت اولی تر هستم؟"
- "بلی یابن رسول الله!"
- "پس بدان که امامت روزی در خانه یکی از اهالی سرزمین پارس میهمان بود و وی سفره ای پهن کرد و در آن قدری سبزه و ماهی به اندازه بند انگشت، آن هم زنده و مقداری سیر و سرکه و سمنو و سمبل قرار داد و جهت تهیه مایحتاج از خانه خارج شد. پس امام تو سر سفره بنشست و از آن غذاهای عجیب تناول نمود تا راهی مستشفی گردید لیکن هرگز از آن غذای پارسی ایرادی نگرفت. پس تو نیز چنان باش."
کنز الاعمال فی الموال
**************************
امام نقی در حال شمارش پولهای قبر پدربزرگشان بود که ناگهان یکی مهندسین تحصیل کرده بلاد پارس با در دست داشتن طرح ساخت یک کارخانه در سامرا به خدمت امام رسید و عرضه داشت: امسال سال تولید ملی برای پارسیان نامیده شده ،اگر ۱ میلیون دینار وام بدهی کارخانهای میسازم که تمام مردان به کار مشغول شوند و دیگر فقیری در شهر نمیماند.
امام گفت این جماعت نباشند من هم دیگر امام نیستم این را بدان ( فقر ستون دین است)..............
فردقیچ نیقچه aka امام نقی
*************************
روزی قنبر از امام درخواست نمود تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. امام پذيرفت. او را وارد اتاقي نمود كه جمعي از مردم در اطراف يك ديگ بزرگ غذا نشسته بودند . همه گرسنه،نااميد و در عذاب بودند. هركدام قاشقي داشت كه به ديگ ميرسيد ولي دسته قاشقها بلند تر از بازوي آنها بود،بطوريكه نميتوانستند قاشق را به دهانشان برسانند! عذاب انها وحشتناك بود.
آنگاه امام فرمود: اكنون بهشت را به تو نشان ميدهم. او به اتاق ديگري كه درست مانند اولي بود وارد شد. ديگ غذا ، جمعي از مردم و همان قاشقهاي دسته بلند . ولي در آنجا همه شاد و سير بودند.
قنبر گفت : نمي فهمم ؟ چرا مردم در اينجا شادند در حالي كه در اتاق ديگر بدبخت هستند با آنكه همه چيزشان يكسان است؟ امام تبسمي كرد و گفت: خيلي ساده است ، در اينجا آنها ياد گرفته اند كه يكديگر را تغذيه كنند . هر كسي با قاشقش غذا در دهان ديگري ميگذارد، چون ايمان دارد كسي هست در دهانش غذايي بگذارد. پس ببین که بهشت و جهنم را خود ما می سازیم و نه هیچکس دیگری...
سپس هر دو سوار بر عفیر به سامرا برگشتند تا امام خود را برای ارائه ی خطبه ای مخوف همراه با مقدار متنابهی آتش و مذاب در مورد جهنم و نقش دادن سهم امام در فرار از آن آماده سازد.
امام و رفتارهای ضد و نقیضِ آگاهانه!
****************************
روزی امام نقی (ع) در خواب بدید که حسنین با لبخندی شیطانی برای آموختن وضو به سمت ایشان می آیند. عرق ریزان از خواب پرید و پایش شکست. فردای آن روز در مسجد سامرا فرمودند که:
قربان قدتان ماجرای حسنین را کژ ندهید.
****************************
نقل است حسنین در روزهای نوروز به بهانه صله رحم! به خانه پیرمردان رفته و به آنها یاد میدادند که چگونه آجیل بخورند!
البته سر راهشان به خانه امام نقی (adj) هم میرفتند، امام هم که آن دو جانور را خوب میشناخت، مقداری پسته در بسته پوچ جلوی آن ها میگذاشت. حسنین هم سعی میکردند با دندان در پسته ها را باز کنند. گفته میشود حسنین بعد از مدت زمانی با دندانی شکسته به خانه مراجعت میکردند.
****************************
روزی یکی از صحابه فرزند خود پیش امام آورد تا حضرت قدری وی را نصیحت کند. حضرت خطاب به صحابه فرمود: "چه شده، ای ابالعب"؟
- "این پسر امان از من و مادرش بریده یا نقی. هر غذایی که مادرش تهیه میکند او ایراد میگیرد و کفران نعمت میکند ولو لذیذترین غذاها باشد"
حضرت در حالی که به دوردست، جایی که حسنین در حال آموزش وضو به بنده خدایی بودند، می نگریست خطاب به ابن ابالعب فرمود:
- "ای پسر! آیا من از تو نسبت به خودت اولی تر هستم؟"
- "بلی یابن رسول الله!"
- "پس بدان که امامت روزی در خانه یکی از اهالی سرزمین پارس میهمان بود و وی سفره ای پهن کرد و در آن قدری سبزه و ماهی به اندازه بند انگشت، آن هم زنده و مقداری سیر و سرکه و سمنو و سمبل قرار داد و جهت تهیه مایحتاج از خانه خارج شد. پس امام تو سر سفره بنشست و از آن غذاهای عجیب تناول نمود تا راهی مستشفی گردید لیکن هرگز از آن غذای پارسی ایرادی نگرفت. پس تو نیز چنان باش."
کنز الاعمال فی الموال
**************************
امام نقی در حال شمارش پولهای قبر پدربزرگشان بود که ناگهان یکی مهندسین تحصیل کرده بلاد پارس با در دست داشتن طرح ساخت یک کارخانه در سامرا به خدمت امام رسید و عرضه داشت: امسال سال تولید ملی برای پارسیان نامیده شده ،اگر ۱ میلیون دینار وام بدهی کارخانهای میسازم که تمام مردان به کار مشغول شوند و دیگر فقیری در شهر نمیماند.
امام گفت این جماعت نباشند من هم دیگر امام نیستم این را بدان ( فقر ستون دین است)..............
عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.