08-25-2014, 06:36 PM
Dariush نوشته: @Rationalist
میبینید؟ این همان خردگرایی مبتذلیست که میگفتم. این بهترین نمونه برای آن است، آنقدر خوب است که من میخواهم از این دوستمان بابتاش سپاسگذاری کنم، چرا که من از این نمونه بعدها باز استفاده خواهم کرد.
حتما توجه دارید که هیچ ایراد منطقی در سخن ایشان نیست. حرفِ ایشان از لحاظ منطقی کاملا درست است، اگر ماکسیمیلیان کلبی شایسته تقدیر است، چرا که جان خودش را برای نجاتِ جانِ یک بیگناه فدا کرده، بنابراین همهی آن «نادان»هایی که جانشان را برای کسانی که نمیشناسند فدا کردهاند نیز شایسته تقدیرند، ولی از آن جا که اینها چنین شایستگیای را ندارند، پس ماکسیمیلیان نیز آنچنان نیست که شایسته بزرگداشت باشد! پس آن ایراد منطقی از آن نمیتوانید بگیرید. این تعمیم، تنها یکی از روشهای خردگرایی برای لجنمال کردن است.
ببینید چطور «خرد» با یک تعمیم یک جملهای، زیباترین، والاترین و بینظیرترین اعمال عاطفی انسان را به سلاخی کشیده، لجنمالش میکند! این همان جهانِ خردگرایانهی سرد و بیروحیست که امیر سعی داشت نشاناش بدهد و همان «فرهنگِ خردگرایانهی مبتذل»یست که من تا کنون از هیچ چیز به آن اندازه که از این متنفرم، بیزار نبودهام. یک عبارتِ منطقی ساده و البته کاملا Valid، به همین سادگی «روح»ِ یک منظرهی درخشان بشری را، که شاید هر صد سال یکبار به نمود برسد، به تحقیرآمیزترین شکل ممکن ،فاسد کرده و آن را در کالبد ِ مجسمهی بیسر و شکلِ کوچکی که گوشهی خیابان، «توپِ بازی پسربچه»ها میشود مسخ میکند. این است سرنوشتِ تراژیک تمامِ آن آثار درخشانِ تمدنِ انسانیای که ما هتا از ستایشِ آنها به خود میبالیم، تحتِ داوریِ بیرحم و کوبندهی «خرد».
پیش از آنکه خاصیتِ تکاملِ خردگرایی در گذر زمان را بار دیگر به ما یادآوری کنید، باید به شما یادآوری کنم که اینها همان تپههایی هستند که نیچه پیرامونشان هشدار میداد که «چرا بیجهت فتحشان میکنید وقتی در آنسو خبری نیست؟» ؛ خردگرایی مسیری کاملا یک طرفه است؛ راهِ بازگشت ندارد چرا که آدمِ دانا هرگز نمیتواند دوباره به روزگار نادانی خویش بازگردد! همانطور که نیچه میگفت «خدایی که کشتیم، دیگر دوباره هرگز وجود نخواهد داشت». غفلتی که هتا بازتولید و تکامل خردگرایی نیز دیگر نمیتواند کاری با آن بکند!
در جستار «گفتگو پیرامون خردگرایی» آخرین پستهایم دقیقا اشاره به همین موضوع دارند.
من اصلا قصد ناشایست جلوه دادن کار این کشیش از طریق مقایسه اش با جیمز فالی رو نداشتم.
او هم خودش را جلو انداخت تا دیگری کشته نشود. من فقط به شباهت ها اشاره کردم تا بگم این رفتار ریشه محکمی در باورهای مسیحیت دارد. همانطور که مسیح خودش را قربانی کرد تا بشریت نجات یابد.
من آخرش نفهمیدم که مگر خود شخص گناهکار است که خودش را به کشتن بدهد تا شخص "بیگناه" دیگری نجات یابد؟
از خواندن این متن پرشور و ادبی لذت بردم ولی نمی فهمم چه نیازش بهش بود.