دفترچه

نسخه‌ی کامل: یادی از قهرمانان تاریخ بشریّت
شما در حال مشاهده نسخه آرشیو هستید. برای مشاهده نسخه کامل کلیک کنید.
صفحات: 1 2 3
در این جستار از افرادی نام ببرید که در راه بشریّت از خود گذشتگی کردند.
خوب از شخصیت پشت آواتار امیر عزیز شروع می‌کنم که واقعا یکی‌ از ابر انسان‌های تاریخ محسوب میشود. نام ایشان ماکسیمیلیان کلبه است که یک کشیش لهستانی بود که در سال ۱۹۴۱ توسط گشتاپو دستگیر می‌شه و به کمپ مرگ اشویتز فرستاده می‌شه بعد اینکه ۳ تا زندانی ظاهراً فرار می‌کنن معاون فرمانده اشویتز کارل فریچ ۱۰ نفر رو انتخاب میکنه که اونها رو از طریق گرسنگی دادن بکشه که بقیه فکر فرار نکنند که یکی‌ از اون ۱۰ نفر فریاد میزنه که من زن و بچه دارم که اینجا این کشیش داوطلب می‌شه که جای اون شخص بره و کشته بشه در حالی‌ که اصلا اون رو نمیشناخته! بعد ۲ هفته بدون آب و غذا هنوز این کشیش زنده بوده که آخر با تزریق اسید میکشتش و جسدش توی کوره انداخته می‌شه!

[ATTACH=CONFIG]4406[/ATTACH]
یعنی این موضوع جای تقدیر داره که طرف زندگیش رو داده برای کسی که نمیشناخته؟
MEHDI نوشته: یعنی این موضوع جای تقدیر داره که طرف زندگیش رو داده برای کسی که نمیشناخته؟
E402
فدا کردنِ ارزشمندترین دارایی خود برای نجات ِ جانِ یک بیگناه، آنقدر سهمناک و بزرگ هست که با این خام‌اندیشی‌های «تردیدآمیز» نمی‌توان هتا به آن نزدیک هم شد.
Dariush نوشته: E402
فدا کردنِ ارزشمندترین دارایی خود برای نجات ِ جانِ یک بیگناه، آنقدر سهمناک و بزرگ هست که با این خام‌اندیشی‌های «تردیدآمیز» نمی‌توان هتا به آن نزدیک هم شد.

این فداکاری در مسیحیت جایگاه ویژه ای دارد. داشتم مقاله ای در سایت mirror در مورد جیمز فالی می خواندم:

Foley’s younger brother Michael said he believed James would have put himself forward to be executed if it meant saving the lives of his fellow hostages, claiming his brother cared "more about others than himself."
پس او هم بدون تردید شامل افرادی می شود که شایستگی قرار گرفتن بین کسانی که برای بشریت از خودگذشتگی کردند را دارد.
جوردانو برونو اولین شهید راه علم. توسط کلیسا زبانش را بریدند و او را زنده زنده سوزاندند.

جوردانو برونو - WiKi
گروه رز سفید که چندین دانشجویی دانشگاه مونیخ و استاد فلسفه اونها بودند که با مبارزه بدون خشونت با حکومت نازی‌ها مخالفت میکردند که توسط گشتاپو کشته شدند.

White Rose - WiKi
MEHDI نوشته: این فداکاری در مسیحیت جایگاه ویژه ای دارد. داشتم مقاله ای در سایت mirror در مورد جیمز فالی می خواندم:

Foley’s younger brother Michael said he believed James would have put himself forward to be executed if it meant saving the lives of his fellow hostages, claiming his brother cared "more about others than himself."
پس او هم بدون تردید شامل افرادی می شود که شایستگی قرار گرفتن بین کسانی که برای بشریت از خودگذشتگی کردند را دارد.
@Rationalist
می‌بینید؟ این همان خردگرایی مبتذلی‌ست که می‌گفتم. این بهترین نمونه برای آن است، آنقدر خوب است که من می‌خواهم از این دوست‌مان بابت‌اش سپاسگذاری کنم، چرا که من از این نمونه بعدها باز استفاده خواهم کرد.

حتما توجه دارید که هیچ ایراد منطقی در سخن ایشان نیست. حرفِ ایشان از لحاظ منطقی کاملا درست است، اگر ماکسیمیلیان کلبی شایسته تقدیر است، چرا که جان خودش را برای نجاتِ جانِ یک بی‌گناه فدا کرده، بنابراین همه‌ی آن «نادان»‌هایی که جان‌شان را برای کسانی که نمی‌شناسند فدا کرده‌اند نیز شایسته تقدیرند، ولی از آن جا که اینها چنین شایستگی‌ای را ندارند، پس ماکسیمیلیان نیز آنچنان نیست که شایسته بزرگداشت باشد! پس آن ایراد منطقی از آن نمی‌توانید بگیرید. این تعمیم، تنها یکی از روش‌های خردگرایی برای لجن‌مال کردن است.

ببینید چطور «خرد» با یک تعمیم یک جمله‌ای، زیباترین، والاترین و بی‌نظیرترین اعمال عاطفی انسان را به سلاخی کشیده، لجن‌مالش می‌کند! این همان جهانِ خردگرایانه‌‌‌ی سرد و بی‌روحی‌ست که امیر سعی داشت نشان‌اش بدهد و همان «فرهنگِ خردگرایانه‌ی مبتذل»ی‌ست که من تا کنون از هیچ چیز به آن اندازه که از این متنفرم، بیزار نبوده‌ام. یک عبارتِ منطقی ساده و البته کاملا Valid، به همین سادگی «روح»ِ یک منظره‌ی درخشان بشری را، که شاید هر صد سال یکبار به نمود برسد، به تحقیرآمیزترین شکل ممکن ،فاسد کرده و آن را در کالبد ِ مجسمه‌ی بی‌سر و شکلِ کوچکی که گوشه‌ی خیابان، «توپِ بازی پسربچه‌»ها می‌شود مسخ می‌کند. این است سرنوشتِ تراژیک تمامِ آن آثار درخشانِ تمدنِ انسانی‌ای که ما هتا از ستایشِ آنها به خود می‌بالیم، تحتِ داوریِ بی‌رحم و کوبنده‌ی «خرد».

پیش از آنکه خاصیتِ تکامل‌ِ خردگرایی در گذر زمان را بار دیگر به ما یادآوری کنید، باید به شما یادآوری کنم که اینها همان تپه‌هایی هستند که نیچه پیرامون‌شان هشدار می‌داد که «چرا بی‌جهت فتح‌شان می‌کنید وقتی در آنسو خبری نیست؟» ؛ خردگرایی مسیری کاملا یک طرفه است؛ راهِ بازگشت ندارد چرا که آدمِ دانا هرگز نمی‌تواند دوباره به روزگار نادانی خویش بازگردد! همانطور که نیچه می‌گفت «خدایی که کشتیم، دیگر دوباره هرگز وجود نخواهد داشت». غفلتی که هتا بازتولید و تکامل خردگرایی نیز دیگر نمی‌تواند کاری با آن بکند!

در جستار «گفتگو پیرامون خردگرایی» آخرین پست‌هایم دقیقا اشاره به همین موضوع دارند.
سید احمد کسروی (حکم آبادی) مبارز روشنگری ایران. وی علیه خزعبلات دین اسلام می نوشت که توسط اراذل و اوباش فداییان خلق سلاخی شد.
احمد کسروی - WiKi

Ahmad kasravi , Historian & Auther

فرود فولادوند (فتح الله منوچهری). از مبارزان ضد دین اهریمنی اسلام. فریب وزارت اطلاعات را خورد و با گروهی از مبارزان جعلی به ایران آمد که در خاک ایران با اسلام مبارزه کند که توسط حکومت اسلامی سلاخی شد (به گفته نوریزاده).

فرود فولادوند - WiKi
Dariush نوشته: @Rationalist
می‌بینید؟ این همان خردگرایی مبتذلی‌ست که می‌گفتم. این بهترین نمونه برای آن است، آنقدر خوب است که من می‌خواهم از این دوست‌مان بابت‌اش سپاسگذاری کنم، چرا که من از این نمونه بعدها باز استفاده خواهم کرد.

حتما توجه دارید که هیچ ایراد منطقی در سخن ایشان نیست. حرفِ ایشان از لحاظ منطقی کاملا درست است، اگر ماکسیمیلیان کلبی شایسته تقدیر است، چرا که جان خودش را برای نجاتِ جانِ یک بی‌گناه فدا کرده، بنابراین همه‌ی آن «نادان»‌هایی که جان‌شان را برای کسانی که نمی‌شناسند فدا کرده‌اند نیز شایسته تقدیرند، ولی از آن جا که اینها چنین شایستگی‌ای را ندارند، پس ماکسیمیلیان نیز آنچنان نیست که شایسته بزرگداشت باشد! پس آن ایراد منطقی از آن نمی‌توانید بگیرید. این تعمیم، تنها یکی از روش‌های خردگرایی برای لجن‌مال کردن است.

ببینید چطور «خرد» با یک تعمیم یک جمله‌ای، زیباترین، والاترین و بی‌نظیرترین اعمال عاطفی انسان را به سلاخی کشیده، لجن‌مالش می‌کند! این همان جهانِ خردگرایانه‌‌‌ی سرد و بی‌روحی‌ست که امیر سعی داشت نشان‌اش بدهد و همان «فرهنگِ خردگرایانه‌ی مبتذل»ی‌ست که من تا کنون از هیچ چیز به آن اندازه که از این متنفرم، بیزار نبوده‌ام. یک عبارتِ منطقی ساده و البته کاملا Valid، به همین سادگی «روح»ِ یک منظره‌ی درخشان بشری را، که شاید هر صد سال یکبار به نمود برسد، به تحقیرآمیزترین شکل ممکن ،فاسد کرده و آن را در کالبد ِ مجسمه‌ی بی‌سر و شکلِ کوچکی که گوشه‌ی خیابان، «توپِ بازی پسربچه‌»ها می‌شود مسخ می‌کند. این است سرنوشتِ تراژیک تمامِ آن آثار درخشانِ تمدنِ انسانی‌ای که ما هتا از ستایشِ آنها به خود می‌بالیم، تحتِ داوریِ بی‌رحم و کوبنده‌ی «خرد».

پیش از آنکه خاصیتِ تکامل‌ِ خردگرایی در گذر زمان را بار دیگر به ما یادآوری کنید، باید به شما یادآوری کنم که اینها همان تپه‌هایی هستند که نیچه پیرامون‌شان هشدار می‌داد که «چرا بی‌جهت فتح‌شان می‌کنید وقتی در آنسو خبری نیست؟» ؛ خردگرایی مسیری کاملا یک طرفه است؛ راهِ بازگشت ندارد چرا که آدمِ دانا هرگز نمی‌تواند دوباره به روزگار نادانی خویش بازگردد! همانطور که نیچه می‌گفت «خدایی که کشتیم، دیگر دوباره هرگز وجود نخواهد داشت». غفلتی که هتا بازتولید و تکامل خردگرایی نیز دیگر نمی‌تواند کاری با آن بکند!

در جستار «گفتگو پیرامون خردگرایی» آخرین پست‌هایم دقیقا اشاره به همین موضوع دارند.

من اصلا قصد ناشایست جلوه دادن کار این کشیش از طریق مقایسه اش با جیمز فالی رو نداشتم.
او هم خودش را جلو انداخت تا دیگری کشته نشود. من فقط به شباهت ها اشاره کردم تا بگم این رفتار ریشه محکمی در باورهای مسیحیت دارد. همانطور که مسیح خودش را قربانی کرد تا بشریت نجات یابد.
من آخرش نفهمیدم که مگر خود شخص گناهکار است که خودش را به کشتن بدهد تا شخص "بیگناه" دیگری نجات یابد؟
از خواندن این متن پرشور و ادبی لذت بردم ولی نمی فهمم چه نیازش بهش بود.
صفحات: 1 2 3