02-08-2012, 04:33 PM
امام نقی مبدع تجربه گرایی بود. او معتقد بود باید بسیاری از باورهای قدیمی را به بوته آزمون گذاشت .برای مثال ایشان وضو می گرفت و سپس می گوزید تا ببیند واقعا وضویش باطل میشود یا نه .مجموعه این تجربیات و مشاهدات جرقه رنسانس و انقلاب صنعتی را در سامرا و بعد ها در سایر نقاط دنیا زد .
تاریخ تمدن -ویل دورانت
***************
امام نقی هنگام مناظره با یک آتیست برای اثبات وجود خدا: من به عنوان یک معصوم، هر چه بگویم درست است و من می گویم که خدا وجود دارد! / آتیست : یا نقی، کی گفته تو اولا معصومی، دوما کی گفته هر چی بگویی درست است؟! / امام نقی: خداوند گفته است…! آ/آتیست: ولی ما که هنوز خدا را اثبات نکرده ایم.! /—/
این آخرین جمله ای است که آن آتیست گفت…!!
********************************
و آن ديار را سه گونه بچه خوك بودي:
بچه خوك اول، امام خود از مقوا ساختي كه هم در باران وا برود و هم در آتش بسوزد.
بچه خوك دوم، امام خود از چوب بساختي كه در باران وا نرود ولي در آتش بسوزد.
بچه خوك سوم، امام خود از سنگ و آجر و طلا و نقره بساختي و امامزادهاش خواندي. كه نه از باران و نه از آتش گزندي نبيند.
آن بچه خوك سوم منم.
شطحيات سقمان قارسي
**************************
تمثال مبارک امام نقی(ع) در دستان دو تن از یاران باوفایش، شمقدر و عقیر.
[ATTACH=CONFIG]292[/ATTACH]
*******************
روزی امام نقی (ع) در غار حرا اعتکاف کرده مشغول عشق و حال بودند. ناگاه هوا تیره و تار شده و نقرییل در افق پدیدار شده و به امام خطاب کرد: بخوان!
امام (ع) فرمودند: گم شو حوصله ندارم.
نقرییل برآشفته بانگ برداشت: عنتر! من به امر پروردگارت به تو میگویم بخوان!
امام لبخندی زده گیتار را برداشته فرمودند: میخونم آخ که دیگه فرنگیس …
نقی و شوخی با بارگاه ملکوت
*******************************
هر وقت کسی طرحی برای مبارزه با ظلم بنی عباس پیشنهاد میداد، امام نقی(ع) پای چپش را روی پای راستش مینداخت و در حالی که دندونهایش را با خلال دندون تمیز میکرد، پوزخندی میزد و میفرمود:
دموکراسی خواهی یک پروسه است عزیزم نه یک پروژه !
************************
دگر اندیشی از امام نقی پرسید: چگونه است که هر چه شما و جدتان رسولولا میگوئید درست است و باید پذیرفت و اطاعت کرد اما هر چه من و یا سایر مردم میگوئیم اشتباه و خطاست و باید مجازات شویم؟
امام در جواب دگر اندیش گفت: چون من و جدم منطقمان در شمشیرمان نهفته است اما تو و سایرین منطقتان در شک بردن و سوال کردن!
امام نقی و منطق شمشیر
****************************
مردی پارسی خدمت امام نقی (ع) رسید و تا اورا دید شروع کرد به فحاشی با صدای بلند بطوریکه صورتش بر افروخته شد و به نفس نفس افتاد… وقتی از کلام افتاد، حضرت با لبخندی به وی بفرمود: حالا علت فحاشی تو چیست؟ مرد پارسی گفت: تو و جدّت محمد رسول الله و سایر معصومین با این دین ننگین و دروغین تان کشورم ایران، این پاره تنم و مردمان نازنینش را به ویرانی و بدبختی کشاندید…
امام با همان لبخند پاسخ داد: ای مرد پارسی قبل از اینکه مشکل را گردن دیگری بیاندازید، آنرا در خودتان جستجو کنید، ملتهای زیادی مورد هجوم فرهنگی و نظامی بیگانه قرار گرفته اند، اما خود را باز شناختند و وطنشان را دوباره ساختند…مگر آلمان و ژاپن در جنگهای جهانی نابود نشدند، اما کشور و فرهنگ خوب خود را دوباره ساختند… مگر اسرائیلها حتی تا مرز نابودی زبان مادری پیش نرفتند، مگر رومی ها، یونانیان و حتا چنینیها مورد هجوم بیگانه نبودن. اصلا مگر ما به شما گفتیم نوهام مهدی در چاه جمکران است.
شاید مشکل شما این باشد که غرور و خود بزرگبینی اجازه نمیدهد اصل مشکل را در خود ببینید و یا شاید خود را با هوش تر از دیگران میپندارید و هرگز به ذهنتان خطور نمیکند که خودتان نمیخواهید از خرافه و استبداد رهایی پیدا کنید.
مرد پارسی کمی فکر کرد، سر بزیر انداخت و شرمسار یکسره به وطن برگشت. هنگامی که دیگر دوستانش، نتیجه مذاکراتش با امام را پرسیدند، غرور و تکبر ایرانیش اجازه نداد که حقیقت را بگوید و به آنها گفت: حیف که نبودید ببینید نقی را جلوی تمام اصحاب و خانواده اش با غأئط یکی کردم…
دوستانش که از شنیدن این خبر به وجد آمده بودند ابتدا با یک تکبیر بلند و ذکر سه صلوات به او شادباش و خدا قوت گفتند، سپس به جهت شکر گذاری به در گاه الله شروع به پختن چلو خورشت نذری کردند و در همان حین خاک بر سر ریزان و سینه زنان ذکر مصیبت و روضه مولا امام حسین و علی را نیز خواندند.
**************************
ای کسانی که ایمان آوردید، جدی جدی ایمان آوردید؟… دیگه آیه نازل نکنیم؟ ردیفه؟
نقی و حصول اطمینان از خر کردن اصحاب!
امام نقی (ع) و واقع نگری
تاریخ تمدن -ویل دورانت
***************
امام نقی هنگام مناظره با یک آتیست برای اثبات وجود خدا: من به عنوان یک معصوم، هر چه بگویم درست است و من می گویم که خدا وجود دارد! / آتیست : یا نقی، کی گفته تو اولا معصومی، دوما کی گفته هر چی بگویی درست است؟! / امام نقی: خداوند گفته است…! آ/آتیست: ولی ما که هنوز خدا را اثبات نکرده ایم.! /—/
این آخرین جمله ای است که آن آتیست گفت…!!
********************************
و آن ديار را سه گونه بچه خوك بودي:
بچه خوك اول، امام خود از مقوا ساختي كه هم در باران وا برود و هم در آتش بسوزد.
بچه خوك دوم، امام خود از چوب بساختي كه در باران وا نرود ولي در آتش بسوزد.
بچه خوك سوم، امام خود از سنگ و آجر و طلا و نقره بساختي و امامزادهاش خواندي. كه نه از باران و نه از آتش گزندي نبيند.
آن بچه خوك سوم منم.
شطحيات سقمان قارسي
**************************
تمثال مبارک امام نقی(ع) در دستان دو تن از یاران باوفایش، شمقدر و عقیر.
[ATTACH=CONFIG]292[/ATTACH]
*******************
روزی امام نقی (ع) در غار حرا اعتکاف کرده مشغول عشق و حال بودند. ناگاه هوا تیره و تار شده و نقرییل در افق پدیدار شده و به امام خطاب کرد: بخوان!
امام (ع) فرمودند: گم شو حوصله ندارم.
نقرییل برآشفته بانگ برداشت: عنتر! من به امر پروردگارت به تو میگویم بخوان!
امام لبخندی زده گیتار را برداشته فرمودند: میخونم آخ که دیگه فرنگیس …
نقی و شوخی با بارگاه ملکوت
*******************************
هر وقت کسی طرحی برای مبارزه با ظلم بنی عباس پیشنهاد میداد، امام نقی(ع) پای چپش را روی پای راستش مینداخت و در حالی که دندونهایش را با خلال دندون تمیز میکرد، پوزخندی میزد و میفرمود:
دموکراسی خواهی یک پروسه است عزیزم نه یک پروژه !
************************
دگر اندیشی از امام نقی پرسید: چگونه است که هر چه شما و جدتان رسولولا میگوئید درست است و باید پذیرفت و اطاعت کرد اما هر چه من و یا سایر مردم میگوئیم اشتباه و خطاست و باید مجازات شویم؟
امام در جواب دگر اندیش گفت: چون من و جدم منطقمان در شمشیرمان نهفته است اما تو و سایرین منطقتان در شک بردن و سوال کردن!
امام نقی و منطق شمشیر
****************************
مردی پارسی خدمت امام نقی (ع) رسید و تا اورا دید شروع کرد به فحاشی با صدای بلند بطوریکه صورتش بر افروخته شد و به نفس نفس افتاد… وقتی از کلام افتاد، حضرت با لبخندی به وی بفرمود: حالا علت فحاشی تو چیست؟ مرد پارسی گفت: تو و جدّت محمد رسول الله و سایر معصومین با این دین ننگین و دروغین تان کشورم ایران، این پاره تنم و مردمان نازنینش را به ویرانی و بدبختی کشاندید…
امام با همان لبخند پاسخ داد: ای مرد پارسی قبل از اینکه مشکل را گردن دیگری بیاندازید، آنرا در خودتان جستجو کنید، ملتهای زیادی مورد هجوم فرهنگی و نظامی بیگانه قرار گرفته اند، اما خود را باز شناختند و وطنشان را دوباره ساختند…مگر آلمان و ژاپن در جنگهای جهانی نابود نشدند، اما کشور و فرهنگ خوب خود را دوباره ساختند… مگر اسرائیلها حتی تا مرز نابودی زبان مادری پیش نرفتند، مگر رومی ها، یونانیان و حتا چنینیها مورد هجوم بیگانه نبودن. اصلا مگر ما به شما گفتیم نوهام مهدی در چاه جمکران است.
شاید مشکل شما این باشد که غرور و خود بزرگبینی اجازه نمیدهد اصل مشکل را در خود ببینید و یا شاید خود را با هوش تر از دیگران میپندارید و هرگز به ذهنتان خطور نمیکند که خودتان نمیخواهید از خرافه و استبداد رهایی پیدا کنید.
مرد پارسی کمی فکر کرد، سر بزیر انداخت و شرمسار یکسره به وطن برگشت. هنگامی که دیگر دوستانش، نتیجه مذاکراتش با امام را پرسیدند، غرور و تکبر ایرانیش اجازه نداد که حقیقت را بگوید و به آنها گفت: حیف که نبودید ببینید نقی را جلوی تمام اصحاب و خانواده اش با غأئط یکی کردم…
دوستانش که از شنیدن این خبر به وجد آمده بودند ابتدا با یک تکبیر بلند و ذکر سه صلوات به او شادباش و خدا قوت گفتند، سپس به جهت شکر گذاری به در گاه الله شروع به پختن چلو خورشت نذری کردند و در همان حین خاک بر سر ریزان و سینه زنان ذکر مصیبت و روضه مولا امام حسین و علی را نیز خواندند.
**************************
ای کسانی که ایمان آوردید، جدی جدی ایمان آوردید؟… دیگه آیه نازل نکنیم؟ ردیفه؟
نقی و حصول اطمینان از خر کردن اصحاب!
امام نقی (ع) و واقع نگری
عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.