01-28-2012, 05:21 PM
روزی شخصی یک انگشتر دست امام دید و خیلی خوشش آمد. امام گفت انگشتر را به تو قرض می دهم فردا پس بیاور. فردای آن روز مادر آن شخص شیون کنان به سراغ حضرت آمد و گفت: امام پسرم امروز مُرد بیا به منزل ما و معجزه کن تا دوباره زنده شود. امام سراسیمه به خانه آن شخص رفت و انگشترش را برداشت و برگشت.
(من وصف الامانتداری فی النقی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b5/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:46 PM ---------- ارسال قبلی در 07:44 PM ----------
[/COLOR]روزی امام به حنض بن علاده که حضرت را مسخره میکردند فرمود: این کتاب را بگیر و بخوان تا با مکتب ما بیشتر آشنا شوی
حنض کتاب را به خانه برد، فردا صدای شیون از خانه وی برخاست، به امام نقی خبر دادند که حنض درگذشته
امام پرسید: ایا از حقایق مکتب ما جامه درید؟
یاران گفتند : خیر یابن رسول الله! انقدر به اراجیف کتاب خندید تا روده بر شد
امام فرمودند : استراتژی رو داشتین؟
ارسال الائمه-جلد 12-صفحه 3451
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b3/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:46 PM ----------
[/COLOR]روزی شخصی از امام نقی پرسید: آیا زمین گرد است یا مسطح؟
امام فورا بحث را عوض کرد و شروع کرد به تلاوت آیاتی چند از قرآن.
(سیره نقوی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b2/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
[/COLOR]سوسن (همسر امام نقی):
مگه قرار نبود واسه نور سرت بری دکتر؟ من اینجوری نمیتونم بخوابم…میرم رو مبل بخوابم.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b1/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:48 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
[/COLOR]بابا آخه اینم اسم بود روی من گذاشتی؟ بچهها تو مدرسه همش دستم میندازن.
پسرم، تو اگه بدونی معنی اسمت چیه دیگه این حرف رو نمیزنی؟
چطور؟
جدت علی هم اون اولا خوشش نمیومد بهش بگن غضنفر. ولی وقتی فهمید غضنفر یعنی شیر درنده، دیگه ناراحت نمیشد.
برووو. داری اینا رو میگی من از ناراحتی در بیام.
جون نقی. راس میگم. تازه تو سیدی و روز میلاد اماما تو مدرسه بهت کادو میدن. حالا دیگه برو بخواب که فردا بتونی پاشی بری مدرسه.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b9/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:48 PM ----------
[/COLOR]بچهها می دونین اسم مامان نقی چی بوده؟ سمانه.
فکر کن آدم اسمش سمانه باشه بعد اسم بچه شو بذاره نقی[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
[/COLOR]دقت کردین خود این علویها هم روشون نمیشه بگن امام نقی، میگن امام هادی؟!
شایدم واسه اینه که خواص الکتریکی امام براشون مهمتره.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b6/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
[/COLOR]امام و برخورد با ارازل و اوباش:
روزی من و امام به همراه دو تن از یاران ایشان به نام های مسلم و عقیل در خیابان های سامرا مشغول قدم زدن بودیم. ناگهان یکی از اوباش معروف از آن سوی خیابان به امام دشنام دادند و امام به مسلم و عقیل دستور دادند تا با این شخص برخورد قاطعی کنند.
در پی دستور مدبرانه امام و برخورد صورت گرفته، مسلم برای همیشه از راه رفتن بازماند و عقیل نیز شروع به زندگی با یک دست کرد.
(خاطرات من و نقی، صفحه 46)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b5/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
[/COLOR]اگر نقی را قبول ندارید، لااقل آزاده باشید.
با رویش ناگریز نقی چه میکنید؟[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
[/COLOR]من امیدم به شما دبیرستانیهاست.
امام نقی (ع) – خطاب به یکسری در و داف تینیجر در خیابان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:51 PM ----------
[/COLOR]آن زمان رسم بود هر کس تازه امام میشد شب اول باید میرفت تو بشکه.
[ مصائب نقی من باب کودک آزاری ]
(من وصف الامانتداری فی النقی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b5/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:46 PM ---------- ارسال قبلی در 07:44 PM ----------
[/COLOR]روزی امام به حنض بن علاده که حضرت را مسخره میکردند فرمود: این کتاب را بگیر و بخوان تا با مکتب ما بیشتر آشنا شوی
حنض کتاب را به خانه برد، فردا صدای شیون از خانه وی برخاست، به امام نقی خبر دادند که حنض درگذشته
امام پرسید: ایا از حقایق مکتب ما جامه درید؟
یاران گفتند : خیر یابن رسول الله! انقدر به اراجیف کتاب خندید تا روده بر شد
امام فرمودند : استراتژی رو داشتین؟
ارسال الائمه-جلد 12-صفحه 3451
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b7%db%b3/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:46 PM ----------
[/COLOR]روزی شخصی از امام نقی پرسید: آیا زمین گرد است یا مسطح؟
امام فورا بحث را عوض کرد و شروع کرد به تلاوت آیاتی چند از قرآن.
(سیره نقوی)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b2/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:47 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
[/COLOR]سوسن (همسر امام نقی):
مگه قرار نبود واسه نور سرت بری دکتر؟ من اینجوری نمیتونم بخوابم…میرم رو مبل بخوابم.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b9%db%b1/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:48 PM ---------- ارسال قبلی در 07:47 PM ----------
[/COLOR]بابا آخه اینم اسم بود روی من گذاشتی؟ بچهها تو مدرسه همش دستم میندازن.
پسرم، تو اگه بدونی معنی اسمت چیه دیگه این حرف رو نمیزنی؟
چطور؟
جدت علی هم اون اولا خوشش نمیومد بهش بگن غضنفر. ولی وقتی فهمید غضنفر یعنی شیر درنده، دیگه ناراحت نمیشد.
برووو. داری اینا رو میگی من از ناراحتی در بیام.
جون نقی. راس میگم. تازه تو سیدی و روز میلاد اماما تو مدرسه بهت کادو میدن. حالا دیگه برو بخواب که فردا بتونی پاشی بری مدرسه.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b9/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:48 PM ----------
[/COLOR]بچهها می دونین اسم مامان نقی چی بوده؟ سمانه.
فکر کن آدم اسمش سمانه باشه بعد اسم بچه شو بذاره نقی[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:49 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
[/COLOR]دقت کردین خود این علویها هم روشون نمیشه بگن امام نقی، میگن امام هادی؟!
شایدم واسه اینه که خواص الکتریکی امام براشون مهمتره.
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b6/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:49 PM ----------
[/COLOR]امام و برخورد با ارازل و اوباش:
روزی من و امام به همراه دو تن از یاران ایشان به نام های مسلم و عقیل در خیابان های سامرا مشغول قدم زدن بودیم. ناگهان یکی از اوباش معروف از آن سوی خیابان به امام دشنام دادند و امام به مسلم و عقیل دستور دادند تا با این شخص برخورد قاطعی کنند.
در پی دستور مدبرانه امام و برخورد صورت گرفته، مسلم برای همیشه از راه رفتن بازماند و عقیل نیز شروع به زندگی با یک دست کرد.
(خاطرات من و نقی، صفحه 46)
http://imamnaghi.wordpress.com/2011/05/19/%db%b8%db%b5/[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:50 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
[/COLOR]اگر نقی را قبول ندارید، لااقل آزاده باشید.
با رویش ناگریز نقی چه میکنید؟[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:50 PM ----------
[/COLOR]من امیدم به شما دبیرستانیهاست.
امام نقی (ع) – خطاب به یکسری در و داف تینیجر در خیابان[COLOR="Silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 07:51 PM ---------- ارسال قبلی در 07:51 PM ----------
[/COLOR]آن زمان رسم بود هر کس تازه امام میشد شب اول باید میرفت تو بشکه.
[ مصائب نقی من باب کودک آزاری ]
عمل به دستورات و قوانین اسلام ترویج فحشا و قباحت و زشتی واقعی است. رقص و آواز و سکس و برهنگی و پورنوگرافی و اختیار زن به تعدد شریک جنسی نه فساد است و نه فحشا بلکه از حقوق مسلم زنان و مردان جامعه میباشد.