03-25-2014, 01:02 PM
اسیریم در دست ناپارسا...!
روزی روزگاری در نزدیکی مرزهای ایرانزمین با کشور چرکستان، پنج مرزبان ایرانی خاک ایران را می پاییدند، تا اینکه شبی....
نشستند هر پنج، آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد
در این هنگامه، دیوان ژولیده موی از تخمه ی خشم که از آن سوی چرکستان رَمیده بودند، ناگاه به پاسگاه مرزی ایران تاخته، سربازان داستان ما را به اسیری بُردند...
یکی چند اهریمن جنگجوی
سوی مرز ایران نهادند روی
بناگاه بانگ آمد و تاختن
خروش سواران و کین آختن
همه مرزبانان بکردند اسیر
که دانا نبودند و دانشپذیر
در میان این مرزبانان دلیر، افسری بود با نام «جمشید دانایی فر» که ....
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
ز شیری که باشد شکارش پلنگ
چه زاید جز از شیر شرزه به جنگ؟
ولیکن ازو بخت برگشته شد
به دست یکی اهرمن کشته شد
برو تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر، یکی تیره ترگ
از کشته شدن این پهلوان، ایرانیان داغدار گشتند...
همه سربسر زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
اما، اکنون درنگ روا نیست، که به کین خواهیِ این افسران ایرانی، بایست...
ببرم پی از خاکِ جادوستان
شوم تا سر مرز هندوستان
وزان پس به شمشیر یازیم دست
کنم سر به سر کشور و مرز پست
بکوشید کاین جنگ آهرمن است
همان درد و کین است و خون خستن است
میان بسته دارید و بیدار بید
همه در پناه جهاندار بید
مبادا که:
دل مرزبانان شکسته شود!
به آهریمنان کار بسته شود
...
روزی روزگاری در نزدیکی مرزهای ایرانزمین با کشور چرکستان، پنج مرزبان ایرانی خاک ایران را می پاییدند، تا اینکه شبی....
نشستند هر پنج، آرام و شاد
چنان مرزبانان فرخ نژاد
در این هنگامه، دیوان ژولیده موی از تخمه ی خشم که از آن سوی چرکستان رَمیده بودند، ناگاه به پاسگاه مرزی ایران تاخته، سربازان داستان ما را به اسیری بُردند...
یکی چند اهریمن جنگجوی
سوی مرز ایران نهادند روی
بناگاه بانگ آمد و تاختن
خروش سواران و کین آختن
همه مرزبانان بکردند اسیر
که دانا نبودند و دانشپذیر
در میان این مرزبانان دلیر، افسری بود با نام «جمشید دانایی فر» که ....
جهان آفرین تا جهان آفرید
چنو مرزبانی نیامد پدید
ز شیری که باشد شکارش پلنگ
چه زاید جز از شیر شرزه به جنگ؟
ولیکن ازو بخت برگشته شد
به دست یکی اهرمن کشته شد
برو تاختن کرد ناگاه مرگ
نهادش به سر بر، یکی تیره ترگ
از کشته شدن این پهلوان، ایرانیان داغدار گشتند...
همه سربسر زار و گریان شدند
چو بر آتش تیز بریان شدند
اما، اکنون درنگ روا نیست، که به کین خواهیِ این افسران ایرانی، بایست...
ببرم پی از خاکِ جادوستان
شوم تا سر مرز هندوستان
وزان پس به شمشیر یازیم دست
کنم سر به سر کشور و مرز پست
بکوشید کاین جنگ آهرمن است
همان درد و کین است و خون خستن است
میان بسته دارید و بیدار بید
همه در پناه جهاندار بید
مبادا که:
دل مرزبانان شکسته شود!
به آهریمنان کار بسته شود
...
فرودگاه ها بوسه های بیشتری از سالن عروسی به خود دیده اند و
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!
دیوارهای بیمارستان بیشتر از عبادتگاه ها دعا شنیده اند!