02-22-2014, 07:47 PM
محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می اندیشد که اگر مجبور می شد در بلندی برفراز صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش بر روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی وتوفان ابدی باشد و ناگزیر باشد به این وضع تمام عمر، برای هزار سال بایستد، باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد! زیستن، زیستن و فقط زیستن، هر طور که باشد ، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی...
جنایت و مکافات- داستایوسکی
جنایت و مکافات- داستایوسکی