01-26-2014, 12:13 PM
مزدك بامداد نوشته: در یک روز تابستانی، در اتاقی که در و پنجره های آن، از تو قفل
هستند و هیچ روزنه و راه دیگری به بیرون ندارد، و در آن هیچ
چارپایه و مبلمانی نیز دیده نمیشود، مردی خود را با ریسمانی بس
کوتاه، از چراغ سقف که سه متر با کف اتاق دورا[١] دارد، دار زده است.
چگونه این؟
سدها زامبی به دنبال میردی میروند و او دارد با کلیدی در دست
به سوی اتاقی میگریزد. هنگامی که میخواهد در را ببندد با زامبی ای
درگیر میشود. در خانه ریسمانی می یابد و با آن زامبی را خفه میکند
ولی زامبی میگریزد و دست او را گاز میگیرد و سپس میگریزد.
مرد که میبیند دارد زامبی میشود و زامبی های دیگر به سوی او میآیند
به درون اتاق میرود و در را از تو میبندد و خود را دار میزند که زامبی نشود!
پارسیگر
زمانی که مردم نادان برای اُستوانش خدایانشان همدیگر را تکه پاره می کردند من با چهار سیم و یک تکه چوب اوای خدا را روی کاغذ می نگاشتم!
انتونیو ویوالدی
انتونیو ویوالدی