01-18-2014, 03:43 PM
مفاهیم برساخته اجتماعی (مثل دزدی) ذات ندارند که ما بنشینیم تعریفشان کنیم و تعریفی بیابیم که همگان جامع و مانع بودن آن و مطابقتش با واقع را بسنجند و بعد بپذیرند یا نپذیرند.
اصطلاح دزدی نیروی کار از آنجا می آید که عده ای بخشی از ارزشی را که کارگر آفریده، به صرف اینکه مالک ابزار تولید بوده اند، برای خود برمی دارند.
اگر مثل مارکس نیروی کار را هم "کالا"یی به شمار آوریم که کارگر "صاحب" آن است، سرمایه داران در واقع کالایی را از کارگران "می دزدند"، چون بهای آن را پرداخت نمی کنند.
مهم نیست که برخی دوست ندارند این کار را دزدی بنامند، مهم غیر اخلاقی/ناعادلانه بودن این کار است، مهم ناعادلانه بودن سیستمی است که کارگران را مجبور به تولید همه ثروت جامعه کرده است، در حالی که خود صاحب درصد ناچیزی از این ثروت هستند، و مابقی در اختیار کسانی است که نقشی در تولید ثروت نداشته اند.
اصطلاح دزدی نیروی کار از آنجا می آید که عده ای بخشی از ارزشی را که کارگر آفریده، به صرف اینکه مالک ابزار تولید بوده اند، برای خود برمی دارند.
اگر مثل مارکس نیروی کار را هم "کالا"یی به شمار آوریم که کارگر "صاحب" آن است، سرمایه داران در واقع کالایی را از کارگران "می دزدند"، چون بهای آن را پرداخت نمی کنند.
مهم نیست که برخی دوست ندارند این کار را دزدی بنامند، مهم غیر اخلاقی/ناعادلانه بودن این کار است، مهم ناعادلانه بودن سیستمی است که کارگران را مجبور به تولید همه ثروت جامعه کرده است، در حالی که خود صاحب درصد ناچیزی از این ثروت هستند، و مابقی در اختیار کسانی است که نقشی در تولید ثروت نداشته اند.