01-16-2014, 03:49 PM
مزدك بامداد نوشته: کاروانی در سده ی بیستم، میانه بیابان بی اب و گیاهی، لاشه ی لخت[١]
مردی را می بینند که یک چوب کبریت شکسته در دست گرفته است.
رویدادی را که به این فرجام[٢] انجامیده است، با نگرش به فرنودسار[٣] و شدنی ها ، بازگو کنید.
مردک بیچاره به خاطر فرار از سرما میخواسته لباسهای خود را بسوزاند تا کمی برایش گرما و نور بیاورد تا هم گرم شود و هم بتواند در تاریکی شب راهش را پیدا کند ولی تنها کبریتی که داشته شکسته و لباسهای از تن درآورده اش را هم طوفان بیابان با خود برده.
خدای ار به حکمت ببندد دری - به کرمک زند قفل محکم تری