12-03-2013, 09:05 PM
Dariush نوشته: ?~!
با من سخن میگویید؟ من کی گفتم نوکار میشود کارِ نو؟! گویا هپرا میبافید!
اگر انواعِ سبک شعرگویی را یک مجموعه در نظر آوریم، آنگاه میتوان آن را به دستهها و زیرمجموعههای مختلفی تقسیم کرد. هرکدام از این زیردستهها، یک یا چندویژگی شعر را دارا هستند و تعدادی دیگر را دارا نیستند. ادبیات به دوگونه تقسیم میشود : نثر و نظم. اکنون آنچه موجب تمایز بین نثر و شعر نو و شعر سپید میشود چیست؟
باز هم در هپروت سیر میکنید. من نه گفتم که شعر نو همان شعر است(اصلا مگر کسی همچین چیزی گفته تاکنون!) و نه گفتم تنها همانند چامه است. بلکه گفتم شعر نو خودش نوعی شعر است! این هم به چند دلیل است و نخستینِ آن این است که شعر نو خود از شر کلاسیک مشتق شده است، یعنی همان شعر کلاسیک را تنها قافیه و چند چیز دیگرش را شُل کردهاند، شعر نو بدست آمده. دوم اینکه شعر نو از شاعرانی که خود زمانی شعر کلاسیک میگفتهاند (همچون نیما و بهار)برآمده. بغیر چند ویژگی، شعر نو در تمامِ دیگرِ ویژگیهایی که تاکنون چندبار بدانها اشاره کردهام، با شعر کلاسیک مشترک است. پس چه شد؟ شعر نو خودش گونهای از شعر است. گمان کنم در نهایت این جستار به صفحه صدم رسیده باشد و من هنوز در تلاش برای فهماندنِ همین چیز ساده به شما باشم.
پیش از اینکه دیگران را به در هپروت سیر کردن ریشخند کنید, بهتر است کمی دربارهیِ
همان گردآیهها (Set theory - WiKi) بخوانید و بیش از این شگفتی نیافرینید.
همچنین, اگر نمیگویید چامه پرنده است و نوچامه کلاغ (چیزیکه پیشتر میانکشیده بودید) و اگر
خود اتان هم میپذیرید که نوچامه را نمیشود چامه دانست, بساکه تنها گونهای چامه [یِ فرگشته] (به زبان
دیگر, چامه ≠ پرنده) پس از بیخ هم چیزی نبوده و نمیماند آنجا که ما بخواهیم درباره اش بگفتمانیم, زیرا سخن من هم جز این نبوده.
اگر نه و اگر چامه را تنها همان آهنگین بودن نوشته میدانید و آنرا به چامهیِ کلاسیک؟ نو میبخشید,
خب این میشود یک دیدگاهِ دیگر و در ستیز با نگر من و بهتر بود همان آغاز این را میگفتید, زیرا:
Mherbod نوشته: چامه و .. را هم نباید همینجوری یکی دانست, هر چیزی که آهنگین بود چامه نیست!
پارسیگر
.Unexpected places give you unexpected returns