06-26-2011, 06:06 AM
[b][/b]
من هم افسردگی داشتم... چیزای زیادی خوندم تحقیق کردم. دکتر رفتم. قرص هم خوردم. اما هیچکدوم به تجربه ای که خودم کردم نمیرسه... گذاشتم کار خودشو بکنه. خودمو بیشتر شناختم. پی این رفتم که به چه چیزائی نیاز دارم.. خلاصه اینکه جلوشو نگرفتم. مثل اینه که وقتی عصبی میشیم از حالت عادی میایم بیرون.. اما بهتره بجای اینکه سرکوب کنیم یا شعله اش رو بیشتر کنیم، فکر کنیم که "چرا؟ چی شد؟" کافیه گره کور رو ردیابی کنید همین! اینقدر باهاش ور میرید تا باز شه. بالاخره یکاری میکنید یا باز میشه یا پاره میشه. اما ولش نکنید به حال خودش که جاهای دیگه رو هم مختل میکنه![color="silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:36 am ---------- ارسال قبلی در 08:35 am ----------
[/color][b][/b]
من هم افسردگی داشتم... چیزای زیادی خوندم تحقیق کردم. دکتر رفتم. قرص هم خوردم. اما هیچکدوم به تجربه ای که خودم کردم نمیرسه... گذاشتم کار خودشو بکنه. خودمو بیشتر شناختم. پی این رفتم که به چه چیزائی نیاز دارم.. خلاصه اینکه جلوشو نگرفتم. مثل اینه که وقتی عصبی میشیم از حالت عادی میایم بیرون.. اما بهتره بجای اینکه سرکوب کنیم یا شعله اش رو بیشتر کنیم، فکر کنیم که "چرا؟ چی شد؟" کافیه گره کور رو ردیابی کنید همین! اینقدر باهاش ور میرید تا باز شه. بالاخره یکاری میکنید یا باز میشه یا پاره میشه. اما ولش نکنید به حال خودش که جاهای دیگه رو هم مختل میکنه!
من هم افسردگی داشتم... چیزای زیادی خوندم تحقیق کردم. دکتر رفتم. قرص هم خوردم. اما هیچکدوم به تجربه ای که خودم کردم نمیرسه... گذاشتم کار خودشو بکنه. خودمو بیشتر شناختم. پی این رفتم که به چه چیزائی نیاز دارم.. خلاصه اینکه جلوشو نگرفتم. مثل اینه که وقتی عصبی میشیم از حالت عادی میایم بیرون.. اما بهتره بجای اینکه سرکوب کنیم یا شعله اش رو بیشتر کنیم، فکر کنیم که "چرا؟ چی شد؟" کافیه گره کور رو ردیابی کنید همین! اینقدر باهاش ور میرید تا باز شه. بالاخره یکاری میکنید یا باز میشه یا پاره میشه. اما ولش نکنید به حال خودش که جاهای دیگه رو هم مختل میکنه![color="silver"]
---------- ارسال جدید اضافه شده در 08:36 am ---------- ارسال قبلی در 08:35 am ----------
[/color][b][/b]
من هم افسردگی داشتم... چیزای زیادی خوندم تحقیق کردم. دکتر رفتم. قرص هم خوردم. اما هیچکدوم به تجربه ای که خودم کردم نمیرسه... گذاشتم کار خودشو بکنه. خودمو بیشتر شناختم. پی این رفتم که به چه چیزائی نیاز دارم.. خلاصه اینکه جلوشو نگرفتم. مثل اینه که وقتی عصبی میشیم از حالت عادی میایم بیرون.. اما بهتره بجای اینکه سرکوب کنیم یا شعله اش رو بیشتر کنیم، فکر کنیم که "چرا؟ چی شد؟" کافیه گره کور رو ردیابی کنید همین! اینقدر باهاش ور میرید تا باز شه. بالاخره یکاری میکنید یا باز میشه یا پاره میشه. اما ولش نکنید به حال خودش که جاهای دیگه رو هم مختل میکنه!